عصر ایران؛ مهرداد خدیر- داستان «ابراهیم و اسماعیل» به روایت مسلمانان و «ابراهیم و اسحاق» در باور یهودیان جدای جنبه های دینی مورد توجه روشنفکران غیرمذهبی هم بوده است تا جایی که «کییر کهگور» پایه گذار «اگزیستانسیالیسم» از ابراهیم به عنوان «شوالیه یا شهسوار ایمان» یاد میکند و در فارسی البته این تعبیر رایجتر شده است: ابراهیم، پدر ایمان.
«ابراهیم، پدر ایمان» سینمادوستان ایرانی را البته به یاد فیلم «هامون» ساختۀ «داریوش مهرجویی» کارگردان دانش آموختۀ فلسفه میاندازد. آنجا که حمید هامون با بازی ماندگار خسرو شکیبایی - که همین چند روز پیش سالگرد درگذشت او را پشت سر گذاشتیم- میگوید:
«به کتاب "ترس و لرز" فکر میکردم و راستش خودمم دچار ترس و لرز شده بودم. چون تو اون کتاب ... ببینین، من میخواستم ببینم چرا ابراهیم پدر ایمانه؟ میخواستم به عمق عشق ابراهیم به اسماعیل پی ببرم. میخواستم ببینم آیا واقعاً ابراهیم از فرط عشق و ایمان خواسته اسماعیل رو بکشه؟ اسماعیل، پسرشو، بزرگترین عزیزشو، عشق شو. آخه این یعنی چی خانم سلیمانی؟ آدم به دست خودش سر پسر شو به بره؟ خُب ابراهیم می تونست نره. می تونست بگه نه. اما رفت و اسماعیل رو زد زمین. گفت همینه، همینه، همینه ...»
احمد شاملو هم عنوان یکی از مشهورترین و زیباترین اشعار خود را «ابراهیم در آتش» گذاشته است. این شعر را در وصف «مهدی رضایی» جوان مبارزی سروده که در آغاز دهۀ 50 خورشیدی در «چیتگر» اعدام شد و البته به ماجرای اسماعیل نظر ندارد بلکه جنبۀ «بتشکنی» مورد توجه اوست:
اما نه خدا و نه شیطان ــ
سرنوشتِ تو را
بُتی رقم زد
که دیگران
میپرستیدند.
بُتی که
دیگراناش
میپرستیدند.
چنان که اشاره شد حمید هامون در «هامون» از کتاب «ترس و لرز» میگوید. کتابی به قلم «کییر کهگور» و در برگیرندۀ ستایش «ابراهیم» و با لحنی که برای دوستداران علی شریعتی آشناست: حماسی و تغزلی و پرشور.
اگزیستانسیالیستها وجود یا «هستن» یا «هستی» انسان را بر این که چگونه آمده و به کجا میرود برتر میدانند و به زبان ساده همین که هستیم مهمتر از آن است که چه هستیم و که هستیم.
راز ستایش ابراهیم نزد کییر کهگور به خاطر ایمانی که اسحاق (وبه باور مسلمانان اسماعیل) را به قربانگاه میبرد این است:
«دستاوردِ او و کار فروتنانه اوست، این خدمت صادقانه او در خانۀ قهرمان است. اگر بدینگونه به عشق خویش وفادار بماند، اگر شب و روز در برابر ترفندهای نسیان، که او را با حیله از قهرمانش دور میکند، ایستادگی کند، رسالت خویش را انجام داده است و با قهرمان متحد است…»
در ادامه از خواننده کتاب میپرسد: «اگر جای ابراهیم بودی، چه میکردی؟ آیا به کوهها بانگ نمیزدی که بر من بیفتید؟ و به تلها که مرا پنهان کنید؟ اما ابراهیم با شادمانی و سرفرازی و اطمینان، با بانگ بلند گفت: اینجایم.»
کییر کهگور میگوید انگار ابراهیم به جشن میرود و سپس به مقایسه رفتار پدران مختلف در موقعیتهای حساس پرداخته و از لفظ «بسا پدرانی که…» در چند فراز استفاده میکند. او ابراهیم را بالاتر از همه اینپدران مثالی میبیند و میگوید «برای او آزمایشی دشوارتر مقدر شده بود.» از نظر کییر کهگور امتیاز ابراهیم نسبت به دیگر پدران و البته انسانهای دیگرِ در معرض امتحان، این است که در آزمون ایمان شک نکرد.
به باور او «آن که ایمان دارد، جاودانه جوان میماند. پس ستایش بر این داستان باد!». در نگاه فیلسوفی در اندازه و آوازۀ او ایمان ابراهیم فقط به زندگی اخروی نبود، بلکه به زندگی دنیوی و خوشبختی و سعادت اینجهانی نیز ایمان داشت. به تعبیر علی اشرف فتحی -دینپژوه معاصر- داستان باشکوه قربانی کردن ابراهیم، متألهان مسیحی را به واکاویدن مکرر داستان غریب و قریب «ایمان» برانگیخته است؛ ایمانی که اگرچه رابطه خصوصی فرد با خداست، اما زندگی او و جامعهاش را تحت تأثیر قرار میهد.
در تحلیل این دینپژوه معاصر، «ایمان ابراهیم» در قرآن، ابعاد افزونتری هم دارد. نام ابراهیم 69 بار در قرآن آمده و علاوه بر داستان ذبح در سوره صافات، در آیه ۲۶۰سوره بقره نیز با پیامبری روبهرو هستیم که از خدا میخواهد زنده شدن مردگان را به او نشان دهد و در پاسخ به این پرسش که مگر ایمان نیاوردهای، میگوید: «بله ایمان دارم، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد». گویا که اطمینان قلبی مرحلهای فراتر از ایمان است و ابراهیم به این مرحله نیز نایل میشود؛ اطمینانی که بیشک دستاورد ایمان است.
به فیلم هامون بازمیگردم. آنجا که هامون در تشریح وضعیت زندگی خود با «مهشید» بعد از رخدادهای دادگاه نزد مادر مهشید از دغدغههایش پرده بر میدارد. در صفحه 94 فیلمنامه از زبان هامون میخوانیم: امر، امر خداست و کارد رو کشید.
ادیان ابراهیمی یا سامی در عین اشتراک بر سر ابراهیم البته اختلاف هم دارند و مهمترین آنها بر سر این است که «ذبیح» یا قربانی کیست. مسلمانان، از اسماعیل سخن میگویند و یهودیان از اسحاق.
با آنچه "کییر کهگور" دربارۀ ایمان و «ابراهیم، شهسوار ایمان» گفته هم فهم «ابراهیم در آتش» شاملو آسانتر میشود و هم این شعر مشهور فروغ فرخزاد: نام آن پرنده که از قلبها گریخته، ایمان است.
با این همه برای خوانندۀ امروزی قربانی کردن فرزند به خاطر آنچه در خواب دیده با معیارهای مدرن عقلانی نیست و اگر هم باشد اخلاقی نیست و چون حدس میزنم نزد برخی از خوانندگان این یادداشت که موضوع را فرادینی تحلیل کنند این ابهام یا اتهام شکل بگیرد اشاره به دیدگاه دکتر آرش نراقی خالی از لطف نیست:
ماجرا باید در زمینۀ فرهنگی عصر ابراهیم تحلیل کرد که فرزندان را برای خدا یا خدایان قربانی میکردند تا بر آنان خشم نگیرد. جدای جنبه های آسمانی و در قانون حمورابی (پیش از عهد عتیق و 10 فرمان موسی و حاکم بر بینالنهرین) مجازاتها شامل فرزندان هم میشد.
فیالمثل اگر معماری خانهای میساخت و خانه آوار میشد هم معمار را میکشتند و هم فرزند او را. با این روایت اما عهد عتیق از عصر همورابی جدا میشود چون با اعلام پایان قربانی کردن فرزند، او را از مالکیت پدر به درمیآورد و با این نگاه به این نتیجه میرسد که فهم ابراهیم از فرمان اگرچه درست بود اما کامل نبود چون قرار نبود واقعا فرزند را قربانی کند و «غرض، آزمایش خلوص ایمان بود» و میبینیم که در دستگاه تحلیلی او هم که بر تفکیک قانون حمورابی از عهد عتیق و عهد عتیق از عهد جدید استوار است باز به «ایمان» میرسیم تا بهنرین توصیف برای ابراهیم/آبراهام/ براهم/ پرهام ( نام های گوناگون در فرهنگهای متفاوت) همان باشد: شهسوار/شوالیه/ پدر ایمان...
شعر مولانا
مست و پریشان توام موقوف فرمان توام
اسحاق قربان توام این عید قربانی است این
در تفسیر نمونه نیز چنین بحثی ارایه شده
با توجه به این که فخر رازی فهرست کاملی از نظر مفسران را ارایه می کند نه می توان گفت " همۀ اهل سنت" اسحاق را ذبیح می دانند و نه می توان گفت همه شان اسماعیل را ذبیح می دانند.