جمعی از فعالان سیاسی و مدنی در بیانیهای تحلیلی به شرایط قدرت گرفتن طالبان و عواقب جنگ افغانستان پرداختهاند.
به گزارش عصر ایران، متن این بیانیۀ تحلیلی که محور آن توضیح جنگ «کم شدت» در منطقه است از این قرار است:
ما، جمعی از فعالان سیاسی و مدنی ایران، هم از جهت ارزشهای بنیادین سیاسیمان (حمایت از دموکراسی، عدالت، آزادی، رفاه و امنیت همهٔ شهروندان افغانستان) و هم از حیث منافع ملی بلندمدت ایران و نگاه پیامداندیشانه نگرانی خود را از قدرتگیری طالبان در افغانستان اعلام میکنیم و از سازندگان راهبرد و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در حوزهٔ افعانستان میخواهیم هم برای خیر همگانیِ افغانستانیهای همسایه و همفرهنگِ ایران و هم برای منافع ملی بلندمدت ایران، از ابزارهای دیپلماتیک و غیرنظامی برای تقویت جامعهٔ مدنی، صلح، دموکراسی و توسعه در افغانستان و صیانت از حقوق اساسی همهٔ شهروندان افغانستان، از جمله زنانی که بزرگترین قربانیان سیاستهای زنستیز طالبان خواهند بود، استفاده کنند و به ملاحظات راهبردیای که در ادامه ذکر میشوند توجه بیشتری نشان دهند:
1. معجونِ چند دهه جنگ، اشغالگری، رقابت قدرتهای جهانی با هزینه از جان و زندگی مردم افغانستان، سالها حمایت مالی و تسلیحاتی از بنیادگرایی دینی، فساد سیاسی و اقتصادی و وابستگی رهبران سیاسی، قومگرایی افراطی و ضعف نهادهای مدنی دوباره به قدرتگیری طالبان انجامید. آمریکا بعد از طولانیترین جنگ تاریخش، بیست سال حضور نظامی در افغانستان، بیش از دوهزار میلیارد دلار هزینهٔ عمدتا نظامی و کشتهشدن بیش از ۱۷۰ هزار افغانستانی افغانستان را تقدیم طالبان کرد. شاهدی جدید بر اینکه دموکراسی را نمیتوان با موشک نازل کرد و آمریکا هم از مداخلهٔ نظامی نه درد دموکراسی و حقوق زنان داشت و نه دغدغهٔ بهروزی مردم افغانستان. شرایط تحقق و تداوم دموکراسی، توسعه و عدالت با مداخلهٔ نظامی خارجی محقق نمیشود و مستلزم امنیت و تقویت درونزا و تدریجیِ قدرت جامعهٔ مدنی و ظرفیت نهادهای حکمرانی است.
2. تصویری که از تحولات اخیر افغانستان ارائه شده معمولاً جنگ و منازعهٔ دولت و طالبان بوده است. یک سو طرفداران جمهوریت و ارزشهای دموکراتیک به پشتیبانی غرب خوانده میشدند و سوی دیگر طرفداران امارت با تفسیری خشن از دین. اما واقعیت پیچیدهتر است. نور افکندن به نظامِ سلسلهمراتبِ قومیتی و نیز تبعیضهای تاریخی علیه بعضی اقوام در افغانستان به فهم بهتر از واقعیت کمک کند. از یک سو بیشتر از دویست و پنجاه سال است که پادشاهان و رؤسای دولت در افغانستان همه پشتون بودهاند (به جز یک دورهی کوتاهِ نه ماهه در سال ۱۹۲۹ و ۱۹۳۰) و وزارتخانههای کلیدی داخله و دفاع به ندرت به اقوامی جز پشتونها رسیدهاست.
توزیع امکانات و منابع - حتی در بیست سال اخیر که اقوام روی کاغذ از حقوق مساوی برخوردار بودهاند - با نابرابری و بیعدالتی همراه بوده است (جنبش روشنایی در سالهای اخیر یک نمونه از اعتراض مدنی به این نابرابریست). در همین چند هفته در بسیاری از مناطق افغانستان ارتش دولتی حضور نداشت و «خیزشهای مردمی» علیه طالبان میجنگیدند؛ مجموعهای از شبکههای مردمی/فامیلی/قبیلهای/قومی که لزوما سر سازگاری با دولت نداشتند اما علیه طالبان بودند. جنگ علیه طالبان برای همهٔ تحصیلکردگان تاجیک، هزاره و ازبک جنگ به نفع دولت یا جمهوریت نبود؛ که جنگ برای بقا بود. طالبان نیز یک دست نیستند و مثلا در منطقهٔ هرات طالبانی هستند که با «امیرالمومنینِ طالبان»، هبتالله آخوندزاده، بیعت نکردهاند. ارزشهای طالبانِ فارسیزبان با طالبانِ پشتوزبان لزوما یکی نیست.
مضاف بر آن، آنچه بدنهٔ طالبان نمایندگی میکند لزوما با آنچه رهبران ایشان در دوحه و تهران و مسکو و اسلامآباد پای میز مذاکره میگویند یکی نیست. یکی از سؤالها برای آیندهٔ افغانستان همین است که این بدنه چهطور ممکن است با «صلح» و بالندگیِ جامعهٔ مدنی افغانستان کنار بیاید. به جز طالبان و دولت و خیزشهای مردمی، گروههای مسلح دیگری نیز در افغانستان فعالاند؛ القاعده و داعش و گروههایی از چچن و ازبکستان و تاجیکستان که جز نخ تسبیح ضدیت با دولت-ملت مدرن و احیای خلافت یا امارت اسلامی، منافع بلندمدت یکسانی ندارند.
3. هزینهدهندگان اصلی جنگهای افغانستان و سلطهٔ طالبان، همانطور که پیداست اما ممکن است در بیانیههای سیاسی فراموش شود، مردم افغانستاناند. نقطهٔ عزیمتِ هر گفتوگویی دربارهٔ افغانستان میبایست مردم این کشور باشند. کمتر خانوادهای را میشود در کل افغانستان یافت که در این بیست (بلکه چهل) سال عضوی از خود را به خاطر جنگ از دست ندادهباشد. چه ایشان از مردم بیسلاح شهر و روستا بودهباشند؛ چه از نیروهای دولتی و نظامی که با طالبان جنگیدند؛ و چه حتی از خودِ طالبان و خانوادههایشان که بسیاری اهل افغانستاناند و از مردم همین کشور. میدانیم که دهها هزار نفر جان باختهاند. هر انسانی که کشته میشود یعنی مادری و پدری به عزا مینشینند. یعنی همسری نمیتواند خرجیِ خانه را بدهد. یعنی فرزندی بیپدر و بیمادر میشود.
چند برابر بیش از کشتهها کسانی هستند که جراحت جدی بدنی دیدهاند، دستوپایشان را از دست دادهاند یا نابینا شدهاند. چند برابر بیش از آن بیجاشدگاناند؛ چه بیجاشدگان داخلی و چه مهاجران به کشورهای منطقه و دورتر. فراتر از همهٔ اینها جنگ یعنی چهار دهه سلامت روانی مردم آسیبِ جدی دیده است. به خاطر همین جنگ است که جامعهٔ افغانستان از سرمایهٔ جمعیِ اعتماد که از ستونهای مشارکت و تعاون اجتماعی شهروندان است کمبهره است. خشونتِ جنگ فقط انسانها را متضرر نمیکند. افتادنِ هر یک بمب یعنی آسیبرساندن به محیط زیست و آلودگی هوا و آب.
4. اقتصاد افغانستان را اقتصاد جنگی خواندهاند. حجم اقتصاد غیررسمی افغانستان از حجم اقتصاد رسمی آن بزرگتر است (بهرهبرداری از معادن دور از چشم دولت، درآمدی که از کشت و قاچاق خشخاش و هروئین میآید و به طرفهای درگیر میرسد، پولی که از سوی کشورهای منطقه برای جنگجویان و خرید سلاح و نیرو خرج میشود، مالیاتی که طالبان بر مناطق تحت تصرف خود وضع میکنند، و امثالهم). در این وضعیت بیثبات و ناامن و ناشفاف است که زورگویان محلی هم بعضا به قدرت و ثروت سرشاری رسیدهاند.
فساد و عدم شفافیت و رقابت غیرمنصفانه از ویژگیهای اقتصاد جنگیست. همهٔ طرفهای درگیر از این وضعیت نفع بردهاند. دولت افغانستان از این حیث عمیقا درگیر مسألهٔ فساد بودهاست. ساکنان شهر کابل میگویند که کابل «شهر مافیاست». اقلیتی متصل به بعضی خاندانها و نمایندگان پارلمان و وزارتخانهها از مواهب قدرت و ثروت و منزلت اجتماعی برخوردار شدهاند؛ مخالفان خود را به راحتی از بین میبرند؛ قانون حکمفرما نیست؛ و مردماند که به جز جاندادن و فقر و گرسنگی سهمی از این اقتصاد ندارند. نزدیک به شصت درصد از مردم افغانستان زیر خطر فقر زندگی میکنند (درآمد ایشان کمتر از یک دلار در روز است).
این عدد حتما در یک سال اخیر و شدت گرفتن جنگ بیشتر شده است. اقلیت بسیار کوچکی از غیرنظامیان نیز در این بیست سال با ارتباطی که با سفارتخانهها و دولتهای غربی داشتهاند - یا زبان انگلیسی میدانستهاند یا به خانوادههای قدرتمند وصل بودند – ثروت اندوختهاند. نابرابری و شکاف درآمدی به شکل زنندهای پیداست. برخلاف آنچه شاید تصور شود حکومت دموکراتیک و قانونمند و پاسخگویی در افغانستان وجود نداشتهاست. انتخابات دو دورهٔ اخیر نه انتخابات که انتصابات و پرتقلب و پرتخلف بودهاست و امریکاییها در این انتصابات به نفع پشتونها شریک بودهاند. اکثریت مردم اما عمیقا از این وضعیت ناراضی بودهاند. هر چند نارضایتی ایشان میانجی قدرتمندی برای ابراز سیاسی و اجتماعی ندارد.
5. برای فهم و تحلیل تحولات اخیر افغانستان و قدرتگیری طالبان در نسبت با منافع ملی ایران و انتخاب سیاستی که خادم منافع ملی ایران باشد باید این تحولات را در زمینهٔ بزرگتر تحولات منطقه قرار داد. تجربهٔ کشورهای دیگر جهان نشان میدهد درگیرشدن طولانی در «جنگ کمشدت»- (Low Intensity Warfare) آن هم در مقیاس منطقهای، هیچ نتیجهای جز از میان رفتن سرمایه مشروعیت نظامهای سیاسی و سرکوب و فقر گسترده ندارد. دام جنگ کمشدت منطقهای از سوی بدترین دشمنان ایران و استقلال و تمامیت ارضی ایران پهن شده است. نباید در این دام اسیر شویم.
6. محیط پیرامون ایران ناامنتر از گذشته شده است. در افغانستان قدرتگیری طالبان و توافق آنها با آمریکا و حمایت پاکستان، شرق ایران را برای مدت نامعلومی میتواند مستعد ناامنی نگاه دارد. توافق زلمای خلیلزاد با طالبان و اسناد و مدارک منتشر شده در مورد این توافق به روشنی نشان میدهد که آمریکا مساله امنیت افغانستان را به طور کلی به مسالهٔ ایران و چین و پاکستان و روسیه (و به میزان کمتری هند) تبدیل کرده است و تنوع قومی و زبانی و مذهبی افغانستان، حقوق زنان، جامعهٔ مدنی و حق مشارکت بخشهای متنوع جامعه افغانستان در تعیین سرنوشت سیاسی خود را به توافق با طالبان برای تضمین امنیت نیروهای در حال خروج خود فروخته است. دولت بایدن ادامهٔ همان سیاست تعیینشده در دوره ترامپ را به صحنهگردانی یک عنصر ضد ایرانی، نئوکان نزدیک به دیک چینی و رامسفلد و ترامپ، یعنی زلمی خلیلزاد، پذیرفته است و تعقیب خواهد کرد.
نیروهای راستگرا در آمریکا و اسرائیل به دنبال فروپاشی یا حداقل تضعیف دولت در معنای اعم آن در ایران هستند. رژیم آپارتاید و اشغالگر اسرائیل در گذشته در سایه با ایران میجنگید و مسئولیت عملیاتش را در ایران رسما به عهده نمیگرفت. اما مدتی است که کم و بیش به صورت علنی مسئولیت عملیات نظامی و تروریستی علیه ایران را به عهده میگیرد و جزئیات عملیاتش را هم منتشر میکند. جنگ سایهها به جنگ در روشنایی روز تبدیل شده است و احتمال گسترش بیشتر هم دارد. هدف این نیروها استفاده از ضعفهای زیرساختی ایران و مشکلات عمیق اقتصادی و نارضایتی عمومی است و تلاش خواهند کرد ناامنی و بیثباتی را گسترش دهند.
شقاق و چندگانگی ساختارهای نظامی در عراق همراه با اتخاذ سیاستهای غیردوستانه توسط بخشهایی از دولت کنونی عراق و مداخلهٔ بیشتر عربستان و اسرائیل و امارات، ناامنی در همسایهٔ غربی ما را هم افزایش خواهد داد. فساد گسترده و ناکارآمدی ساختارهای حاکمیتی عراق هم بر شدت نارضایتی و ناامنی در آن کشور خواهد افزود. «جنگِ کمشدت» نیروهای نزدیک به ایران با نیروهای آمریکایی مستقر در عراق نیز ناآرامی و بیثباتی را بیشتر خواهد کرد. ترکیه شمال عراق و سوریه را همچنان به عنوان اهرم فشاری برای تعقیب منافع سیاسی و استراتژیک خود و نیز جلوگیری از قدرتمند شدن کردها در داخل ترکیه ناامن نگه خواهد داشت و از تثبیت حاکمیت دولتهای مرکزی در عراق و سوریه بر بخشهایی از شمال کشورهای خود جلوگیری خواهد کرد. در لبنان نیز مشکلات شدید اقتصادی و ناکارآمدی ساختارهای طائفهای حاکمیت و دولت، از جانب قدرت های خارجی (آمریکا، فرانسه، اسرائیل و عربستان) مورد استفاده بیشتر قرار خواهد گرفت تا موازنهٔ قوا به ضرر حزب الله و نیروهای نزدیک به ایران تغییر کند. در لبنان نیز ناآرامی افق پیش روست.
7. «جنگ کمشدت» در مقیاس منطقهای منابع کمیاب اقتصادی ایران را بیش از پیش به حوزهٔ امنیت نظامی سوق خواهد داد. با توجه به رشد منفی بخش صنعت ایران در سالهای اخیر و مشکلات ناشی از خشکسالی در بخش کشاورزی و مشکلات مربوط به آب و محیط زیست، نارضایتیها و اعتراضات مربوط به این عوامل هم میتواند افزایش بیابد.
ناامنی منطقهای در مقیاس وسیع و ایجاد محیط آشوبزا وسیلهای برای مقابله با طرحهای توسعهٔ تجارت بینالمللی چین و استراتژی اتصال شرق آسیا به اروپا از طریق خاورمیانه هم هست. آمریکا دیگر به منابع انرژی این منطقه نیازی ندارد و محیط ناامن را به روسیه و نیز چین که بیش از همه به منابع انرژی این منطقه نیاز دارد میسپارد تا به جای سرمایهگذاری در احداث جاده و تاسیسات تسهیلکنندهٔ تجارت و توسعه اقتصادی، منابع زیادی را به تامین امنیت آن اختصاص دهد یا در گرداب منازعات منطقهای زمینگیر شود.
8. ایران باید طرحی برای پایان دادن به منازعات منطقهای از افغانستان تا یمن و سوریه و عراق و لبنان و صلح کلی در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، بهبود روابط دوجانبه با همسایگان در چهارسوی جغرافیای خود، احیای برجام ضمن توجه به ماهیت موقت بعضی فواید آن، و رفع تحریمها ارائه کند. چنین سیاستی بهترین نسخه مقابله با طرح ناامنسازی عمیقتر منطقه و استراتژی جنگ کمشدت منطقهای است. چنین آرامشی فرصتی را فراهم میکند تا ایران بتواند به اصلاح ساختارهای اقتصادی خود، مبارزه با فساد، تعدیل تدریجی کسری بودجه و تورم، اصلاح نظام بانکی و گسترش نظام کارآمد حمایت اجتماعی و حل مسالهٔ اشتغال بپردازد.
9. قدرتگیری طالبان میتواند در میانمدت تهدیدی برای منافع ملی و یکپارچگی ارضی ایران باشد، خصوصا در شرایطی که حاکمیت مرکزی بیش از قبل درگیر مشکلات امنیت داخلی ناشی از بحرانهای اجتماعی و سیاسی برآمده از معضلات زیستمحیطی و ناکارآمدی شده است. حمایت نکردن دیپلماتیک ایران از جریان دموکراسیخواه و جامعهٔ مدنی افغانستان به تضعیف مرجعیت اخلاقی حاکمیت ایران نزد بخش بزرگی از مردم افغانستان، خصوصا متحدان فرهنگی و تاریخی و مذهبی ایران، منجر میشود. در تلاشهای دیپلماتیک دولت ایران ضروری است علاوه بر حقوق و آزادیهای اساسی همهٔ شهروندان افغانستان، صیانت از میراث فرهنگی افغانستان هم مورد توجه باشد.
10. امیدواریم ملت و دولت ایران در کنار مردم همسایه و همفرهنگ افغانستان بایستند. از دولت ایران میخواهیم با همکاری سازمان ملل برای پذیرش عمومی پناهجویانی که جان و زندگیشان در حکومت طالبان در خطر قرار گرفته است به سرعت برنامهریزی کند.
علاوه بر این صیانت از حق پناهندگی افغانستانیهای در خطر، همچنین به دولت ایران پیشنهاد میکنیم برای اعطای اقامت سریع به فعالان مدنی و فرهنگی افغانستانی که ناچار به مهاجرتند تمهید مقدمات کند و امیدواریم بخش بزرگتری از جامعهٔ مدنی، نهادها و شهروندان ایران پذیرای خواهران و برادران افغانستانییی باشند که زخمی و قربانی برآمدن طالبان خواهند بود. در تلاش برای ساختن منطقهای که پذیرای صلح و امنیت و دموکراسی و عدالت باشد، ما فعالان مدنی و سیاسی دموکراسیخواه و عدالتجوی کشورهای منطقه، همهدف ایم، در یک کشتی سواریم و صرف نظر از رفتار دولتهایمان، باید پشتیبانی بیشتری از یکدیگر کنیم.
مراد ثقفی، شهیندخت مولاوردی، جواد کاشی، مرتضی الویری، محمد رضا خاتمی، بهاره آروین، حمیدرضا جلاییپور، عبدالعلی رضایی، محمدمهدی مجاهدی، محمدرضا جلاییپور، محمد جواد روح، هادی خانیکی، حسن رسولی، ابراهیم اصغرزاده، جواد حیدری، عماد بهاور، گیتی خزاعی، محمد رهبری، پرستو سرمدی، مریم شبانی، سعید شریعتی، مهدی شیرزاد، امیر طاهری، فیضالله عربسرخی، فرهمند علیپور، فخرالسادات محتشمیپور، محمدجواد مظفر، آرش نصر اصفهانی، محمدحسین نعیمیپور، حمید قیصری، رضا تهرانی، جواد امام، طاهره نقیئی، علی باقری، مسعود ادیب، امیرحسین مهدوی، جواد اطاعت، حسین نورانینژاد و مهرداد خدیر از جملهٔ 160 امضاکنندهٔ این بیانیهٔ تحلیلیاند.