عصر ایران؛ رضا شاه ملکی- "نباید غفلت کرد.. ما در منطقۀ جغرافیایی حساسی هستیم... متأسفانه ایران هیچگاه خوش همسایه نبوده و همسایههایی گِردش را گرفته که یا به مال او، یا به خاک او چشم طمع داشتهاند و یا از روی حسد نیکخواه او نبودهاند" - [راه و بیراه؛ محمد علی اسلامی ندوشن]
نمیتوان تاریخ ایران را خواند و سالیان دراز آن را تدریس کرد و به سرزمین ایران و مردم ایران دل نبست. فراز و فرودهای بی پایان تاریخ ایران به یقین روح هر تاریخپژوه و معلم تاریخ و دانش آموختۀ تاریخ را به ایران و هویت ایرانی گره میزند. به قول شاعر کاشی:
به کشتن از تو مخلص نگسلد مهر
به تیغ این رشته را نتوان بریدن
چگونگی و کیفیت راز بقای ایران و هویت ایرانی با همه دگرگونیها در درازنای تاریخ، داستانی است پیچیده و خواندنی و دلکش. با فرازها و فرودهای ایران و مردمانش. اما پیوستگی و مانایی روح ایرانی و هویت ایرانی ، در خط سیر بی رحم روزگار و معرکۀ جهانی، هربار با واکنشی نو، حفظ شده و خواهد شد. این چیزی است در پیوند با روح و نه جسم و میرایی از آنِ جسم است...
در جهانی که هویتها با شتابی فزاینده به سوی دگرگونی میروند، باید پیشینه را در نظر داشت و آن را به درستی فهم کرد تا برای بیم و امید های آینده راهی درست را نشان داد.
آنچه در ابتدای یادداشت از استاد اسلامی ندوشن آورده شد جملهای بود ساده اما همراه با تعمق تاریخنگری و خطاب آن باید به مسؤولین خودمان باشد که هوشیاری را از دست ندهند و گاه، مار در آستین نپرورند و البته قدر مردم ایران و ایران را بیش از پیش بدانند و از برخی کمکاریها و خطاها در سیاست خارجی تاریخ معاصر، درس بگیرند.
اما بعد، خدمت اولیای امور در کشور نوپای آذربایجان و البته رفیق روزهای خوشی! و باز نوبنیاد آنها ترکیه و البته دوست اجاره ای ایرانستیزشان یعنی نفتالی بنت،(این یکی هم که باید همان نفتعلی باشد)، عرض میشود که دل بستن به اینکه در ایران آذری داریم و عرب داریم و بلوچ داریم و غیره، برای روز مبادا (که مبادا) و حساب کردن روی این خیال که آنها در حکم خودی، پشت به ایران یعنی وطن خود می کنند، توهم و بیهوده اندیشی است.
عرض کردم، تاریخ درس های بزرگی به همراه دارد. روایت ایران برای همه ایرانیان از کرد و آذری و و عرب و...روایتی تاریخی ، تنیده در روح است. زیرا همه ما از رودخانه تاریخ و فرهنگ ایران نوشیدهایم . درس تاریخ میگوید دیکتاتور عراق هم بر همراهی و همدلی هموطنان عرب ما دل بسته بود ، اما عربهای ایران در خط اول جنگ با مرد دیوانه بودند. به قول دیوار نوشته ی مدرسه عبدالفیض سلطان شهر استروشن تاجیکستان: خط غلط؛ معنی غلط، املا غلط... انشا غلط...
شاهد آنکه، روح استقلال جو و بیدار ایرانی گاه از مردمان جنوب و دلوار بر می آید و گاه از گیلان. گاه ستارخان است از آذربایجان و گاه دست انتقام نادر خراسانی است و گاه پایداری سید جواد و مصطفی میرشاکی لرستانی. درخت هویت ایرانی بسی تناور است و سایه گسترده . به تندبادها و توفان ها نیفتاده ، به گرد و خاکهای گذرا فقط تنی میتکاند.
گویا تقیزاده معروف ، پنجاه، شصت سال پیش در باشگاه مهرگان سخنرانی یی داشته و ازروزگاری تعریف کرده بود که پس از قضایای مشروطه از تبریز آواره شده، و سر ازقفقاز درآورده:
"رفتم و در سه روز به جلفا رسیدم. روز آخر در قریه سوجا ، بیتوته نمودم که فردا صیح به رود ارس رسیده و رد بشویم. در آنجا از دهاتیها که در قهوه خانه بودند این حکایت را که یکی از آنها نقل کرد شنیدم که می گفت: روزی به قریه مجاور ساحل روسی ارس به نام باجی رفته بود. آنجا در میدانی جلوی مسجد دید که جمعی از پیرمردان قریه نشسته و صحبت میکنند و درختهای چنار کاشته آبیاری میکردند و هرروز مراقبت به آنها میکردند. پس به آن پیرمردها گفتم : عمو شماها که سن زیاد دارید. فایده صرف اوقات برای نهال چنار که سالیان دراز برای رشد آن لازم است چیست؟
چون این را گفتم، پیران به گریه افتادند و گفتند: تنها آرزوی ما در زندگی این است که این درخت بزرگ شود، و اینجا باز" ملک ایران " شود، و ماموران مالیه ایران برای جمع مالیات اینجا بیایند، و ما قادر بر ادای مالیات نباشیم ، و پاهای مارا به این چنارها بسته چوب بزنند، و هی به فارسی بگویند: پدر سوخته ها زود باشید مالیات عقب افتاده را حاضر کنید، ..... و ما هی به ترکی فریاد بزنیم: به خدا نداریم، والله نداریم، به سر قبله عالم نداریم..." - (نقل از مجله یغما- شماره چهارم، سال سیزدهم)
خلاصه آنکه ، ایران در تندباد حوادث، و هنگامۀ خیره ماندن چشمان طمعکاران به سویش، بیش از هر زمان دیگر ایران میشود وایرانیان بیش از هر زمان دیگری، ایرانی.