خرافات و باز کردن طلسم با استفاده از قسمت های مختلف بدن حیوانات از زمان های قدیم در دنیا و ایران رواج داشته و تا جایی رسیده که کشتار برخی حیوانات که بر نحس بودن آنها اعتقاد دارند به ارزش تبدیل شده و این مساله حیات حیوانات را به خطر انداخته است.
به گزارش ایرنا، حتما شنیده اید که طرف مهره مار دارد؛ گفته می شود در زمانهای قدیم در قبیله عذره که از طوایف اعراب بوده مردی به نام خرافه زندگی میکرد، این مرد مدتی ناپدید میشود و وقتی که دوباره به میان قبیلهاش برمیگردد داستانهای عجیب و غریبی نقل میکند به طوری که همه فکر میکنند او دیوانه و جنزده شده است. مردم که داستانهای خرافه را باور نداشتند وقتی او چیزی را تعریف میکرد میگفتند: " این از گفتههای خرافه است و این گفتاری بانمک، اما دروغ است"، و اینچنین بود که به هر سخن دروغ و غیرقابل باوری سخن خرافه گفته شد.
بررسی آثار به جا مانده از گذشتگان نشان می دهد که خرافات در بیشتر دورههای تاریخی وجود داشته و جزئی از رفتارهای فرهنگی، اجتماعی و فردی بوده است، در حال حاضر هم با این که علم پیشرفتهای باور نکردنی داشته است، اما همچنان خرافات ریشهکن نشده و در بین افراد و فرهنگهای مختلف وجود دارد، در مجموع خرافات (Superstition) به معنی عادتها و باورهای غلط و بیاساسی است که مبنای عقلی و علمی ندارد و با موازین دینی هم سازگار نیست اما عده ای چنان بر آن باور دارند که گویی با جانشان عجین شده است و همین مساله بازار رمالان و دعانویسان را داغ کرده است.
در سال ۱۲۶۴ هجری قمری با صدور فرمان مایهکوبی آبله، امیر کبیر دستور داده بود که هر کس نخواهد آبله بکوبد باید پنج تومان جریمه به صندوق دولت بپردازد، اما جهل و نادانی و شایعاتی که دعانویسان و رمالان پخش کردند باعث شد هنگام مراجعه ماموران به خانهها برای مایه کوبی، مردم در آبانبارها پنهان شوند و یا از شهر خارج شوند.
دعانویسان گفته بودند که زدن واکسن باعث ورود جن به خون می شود و مردم را از همکاری با مسئولان واکسیناسیون بر حذر میداشتند بر این اساس در آن سال ها آبله، شیوع وبا و قحطی تلفات بسیاری به همراه داشت، متاسفانه امروزه با وجود پیشرفت علم همچنان شاهد بازار گرمی این افراد هستیم و متاسفانه افرادی هم هستند که طرفدار این رمالان و دعانویسانند تا به اعتقاد خودشان نحسی را از خود دور کنند.
البته خرافه را نمی توان فقط مختص شرق دانست بلکه غربی ها هم در این زمینه باورهای عمیقی دارند، همیشه خرافات یک فرهنگ برای سایر فرهنگها غیرقابل باور و حتی خندهدار بوده و حتی یک مورد خرافی میتواند در فرهنگهای مختلف معنیهای متفاوتی داشته باشد، به عنوان مثال در اروپا اگر کسی بینی اش زیاد بخارد نشانه آن است که با کسی دعوا خواهد کرد، در اسکاتلند اگر بینی کسی بخارد نشانه آن است که کسی عاشق دلخسته او شده است، خارش بینی در کانادا نشانه آن است که آن فرد یا دیوانه خواهد شد یا با غریبهای ملاقات میکند، یا احمقی را میبوسد و یا این که در خطر است.
در این میان افرادی که به خرافات اعتقاد دارند اگر فکر کنند که نحسی آنها را گرفته به سراغ رمالان می روند تا نحسی را از آنها دور کند که در این میان رمال ها برای رفع نحسی به سراغ روش های مختلف می روند که گویی به نظر می رسد گمان می کنند هر چه روش های سخت تری را در پیش بگیرند باور آن آسان تر خواهد بود از این رو افرادی که به سراغ آنها می روند باید کارهای دشواری از یافتن زبان بزمچه تا قطعه ای از بدن کفتار انجام دهند که این نگاه باعث به خطر افتادن زندگی حیات وحش می شود، مساله ای که همچنان در دنیا و ایران رواج دارد. در این راستا حیواناتی مانند گرگ، کفتار، پلنگ، خرس و جغد نیز در امان نیستند.
چندی پیش اخباری مبنی بر اینکه " خرافات منجر به تلف شدن بزمجه بیابانی در کرمان شد" منتشر شد که روابط عمومی اداره کل حفاظت محیط زیست استان اعلام کرده بود که فرد متخلف بر اساس خرافات بزمجه را به خاطر نوشتن دعا و طلسم روی زبانش شکار کرده بود. قطعا این دست اخبار کم نیست که برخی را می شنویم و برخی نیز قسر در می روند.
در واقع رمالی، دعا نویسی و طلسم، حرف امروز و دیروز نیست، قدرت خرافات، حیات وحش را در خطر قرار داده است چون در این راه اعضای بدن حیوانات به وفور خرید و فروش می شود، در این میان خرس یکی از قربانیان خرافات است چون گوشت این حیوان گرم است از این رو در برخی شهرهای کشور اعتقاد دارند که خوردن گوشت خرس باعث افزایش قوای جنسی مردانه میشود، همچنین بخشیهایی از پوستش هم برای دوری جستن از طلسم و افزایش قدرت مورد استفاده قرار می گیرد.
برخی مردم آسیای شرقی نیز اعتقاد دارند که خوردن سوپ پنجه خرس باعث طول عمر و سلامتی میشود، عده ای هم معتقدند که پنجه خرس برایشان شانس میآورد که همین اعتقاد خرافی حیات خرس ها را تهدید می کند.
در بسیاری جاها هدهد را مظهر خوش خبری و خوش شانسی می دانند، معتقدند که این پرنده قاصد سلیمان نبی شد و به ملک سبا رفت. حالا این قاصد آزاد، برای ایرانیها مظهر خوش خبری شده و بسیاری بر این باورند که اگر در خانه از آن نگهداری کنند یا خشک شدهاش را نگه دارند، هر روز خبرهای خوبی را میشنوند و روز برای آنها با شنیدن خبرهای خوب، با شانس همراه خواهد بود، حتی برخی روز خود را با نگاه کردن به خشک شده این پرنده آغاز می کنند.
معمولا در زمستان وقتی که برف می بارد حیواناتی مانند گرگ ها برای تهیه غذا به سختی می افتند و زمانی که گرسنگی فشار بیاورد ممکن است به گله نزدیک ترین روستا به زیستگاهشان حمله کنند که قطعا خسارتی به دامدار تحمیل می شود، بنابراین در شرق کشور رسمی برقرار است که پیش از شروع زمستان و سردی هوا، چند گرگ توسط روستاییان کشته میشود سپس سر گرگها را در روستا میچرخانند تا مانع حمله گرگها به گله گوسفندان شوند، شکارچیان با چرخاندن کله گرگ از مردم روستا پول و بره هدیه میگیرند، به این رسم کلهگرگی میگویند و از طرفی گفته میشود این رسم زهر چشم گرفتن از گرگها است.
طرفداران پرو پا قرصی دارد، جادویش بیش از هر کس و هر چیز برای خودش موثر افتاده. هم در ضربالمثلهای ایرانی جایگاه دارد و هم میان خرافاتیها، در میان دیگر ادوات جادو و جنبل راحتتر پیدا میشود، حتی روی شیشه برخی مغازهها هم نوشته شده: «مهره مار موجود است». مثلا در یک بسته، دو عدد مهره مار در اندازههای بزرگ و کوچک، دو عدد دندان مار و یک عدد نیش مار به همراه نوشتهای در هم و برهم قرار دارد؛ این کاغذ کوچک، طلسم آن است. میگویند باجمع شدن هر پنج قطعه، نیروی مغناطیسی و ماورایی مار در یک جا جمع شده و باعث میشود محبوبیت فردی که آن را به همراه دارد افزایش یابد و نفوذش بیشتر شود.
در بسیاری از شهرها مردم بر این باورند که جغد حیوان شومی است، آنان معتقدند که اگر این حیوان بر بالای خانه شان بخواند شوم است و خبر یا اتفاق بدی خواهد افتاد از این رو با هر چه در دست داشته باشند آنقدر حیوان را می زنند تا بمیرد و یا پرواز کند و بر بالای خانه دیگری بنشیند. این اعتقاد فقط مختص ایرانی ها نیست بلکه رومیها معتقدند که جغدها به دلیل شب بیداریشان مشکوک هستند و مرگ را پیش بینی میکنند.
اوایل جغدها در جشنها سوزانده و خاکسترشان در رودخانه ریخته میشد، پس از گذشت قرنها عقاید جدیدی جای عقاید قدیمی را گرفت مثل اینکه وقتی جغد جیغ میکشد مرگ یک نوزاد را اعلام میکند. هم چنین جغدها را با ارواح و جادوگران مرتبط میدانند، مثلا اینکه وقتی جغدی در یک خانه لانه میسازد یعنی آن خانه توسط ارواح تسخیر شده است. به طور مشابه دیدن جغد در خواب به معنی تصادف و دیدن جغد در روز به معنای یک اتفاق بد است. چنین عقایدی منجر به کشتار، شکار و فروش غیرقانونی آنها شده است.
قرن ها است که سگ های سیاه را در مذاهب مختلف و خرافات بدیمن میدانند. برای مثال در روزهای اولیه مسیحیت سگ بزرگ سیاه را شوم میدانستند و معتقد بودند در گورستان زیاد دیده می شود و وقتی پشت پنجره افراد بیمار میرود به این معنی است که خیلی زود میمیرند. هم چنین زمانی معتقد بودند که خون آشامها به شکل سگهای سیاه درمی آیند. اروپاییان شرقی میگفتند که چطور این موجودات بعد از حمله به گلهها در آن اطراف پرسه میزدند و همین باعث شد که فکر کنند سگها نحس و دلیل این حملات هستند. همه اینها باعث شد که سگها در میان مردم کمتر پذیرفته شده و موجب ترس و ارعاب شوند. در مقایسه با حیوانات خانگی دیگر سگهای سیاه دیرتر به فروش میرسند.
با این وجود به نظر می رسد قدرت خرافات، حیات وحش را نه تنها در کشور ما بلکه در دیگر کشورها به خطر انداخته است تا جایی که در بسیاری از مناطق حتی شکار حیواناتی مانند گرگ و کفتار که معتقدند شوم هستند افتخار است، در واقع حیوانات بی گناه باید تاوان خرافه پرستی ما انسان ها را بدهند.