عصر ایران؛ محسن ظهوری - «معلولیت محدودیت نیست». چندبار این جمله را شنیدهایم؟ چقدر به آن اعتقاد داریم؟ سری به محل زندگیمان بزنیم. مثل در پیادهرویی که مسیر بساوایی، یعنی خط ویژه نابینایان دارد. همهچیز در ظاهر درست است، نوارها برجسته هستند و عرضشان با توجه به قدمهای فرد تنظیم شده که پایش در لابلای آنها گیر نکند. خطوط موازی برای نابینایان یعنی حرکت، و سکهایها هم یعنی توقف.
اما به پیادهروها نگاه کنید، در برخی نقاط در تمام طول مسیر برایش سکهای نصب کردهاند؛ یعنی علامت خطر و توقف. البته که همهجا اینطور نیست و برخی خیابانها هم در حال مناسبسازی برای عبور و مرور معلولان است، اما روند این کار کند است و در برخی موارد پر اشکال.
سری به ایستگاه اتوبوس بزنیم. همان که خیلی از ماها به راحتی واردش میشویم و منتظر اتوبوس میمانیم تا سوار شویم. اما همین کار برای یک معلول حرکتی عذابآور است؛ از وارد ایستگاه شدن گرفته تا سوار اتوبوس شدن. نه تنها مسئولین مربوطه هیچ مسیر راحتی برای او نگذاشتهاند بلکه ممکن است در روزهای شلوغ، من و شما هم این خودخواهی را به خرج دهیم و نگذاریم با ویلچرش وارد اتوبوس شود تا جای بیشتری برایمان باقی بماند.
شاید فکر کنید بیرحمانه میگویم. اما این اتفاقها واقعا رخ میدهد. ما چقدر معلولین را در جامعه میبینیم؟ در روز، در ماه، در سال، چندبار؟ متوجه خانهنشین شدن آنها شدهایم؟ آیا این موضوع تقصیر ماست؟ نه. قطعا مقصران واقعی، تمام متولیان و مسئولین امر هستند. مثالی میزنم.
مردادماه سال ۹۸ گزارشی درباره یکی از محلههای تهران کار کردیم که آن را زندان سالمندان و معلولان نامیدیم. ماجرا این بود: محله بریانک سالهاست که با ساخت بزرگراه نواب به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شده. بخش غربی ورودی مترو دارد، اما بخش شرقی ندارد. این مترو تنها راه ورود این محله به مرکز شهر است چراکه در جنوب محله بریانک خیابان قزوین به سمت غرب میرود و مسیر جنوب به شمال بزرگراه نواب هم با یک ایستگاه اتوبوس در این نقطه، راه مناسبی برای ورود معلولان ندارد. از طرفی تنها راه رسیدن به مترو در ضلع غربی هم پل عابرپیادهای قدیمی است بدون پلهبرقی. پس کل محله به زندانی بزرگ برای معلولان تبدیل شده که فقط میتوانند با تاکسیهای تلفنی و دربستی به مرکز شهر بروند.
چند روز بعد از انتشار گزارش، شهردار ناحیه ۳ منطقه ۱۱ تهران جوابیهای داد و اینطور اعلام کرد که قرار است تکه زمین خرابه کنار اتوبان در بریانک شرقی تا شهریورماه همان سال به مترو تعلق گیرد تا ایتگاه بریانک شرقی هم احداث شود.
از این شهریورماهی که شهردار ناحیه میگوید، چند سال گذشته و همچنان نه ایستگاه مترویی برای اهالی بریانک شرقی راه افتاده و نه پل هوایی پله برقی دارد. به همین سادگی. هیچ اتفاقی برای درهم شکستن این زندان نیفتاده و انتشار یک گزارش از وضعیت دلخراش آنجا هم کمکی به ماجرا نکرده. برای همین است که تنها راهحل ماجرا میشود اینکه خود قشر آسیبدیده تجمع کرده و اعتراض کنند.
برگردیم به بحث مناسبسازیها. معلولیت انواع مختلف دارد؛ نابینایی، ناشنوایی، اختلال در گفتار و صدا، قطع دست، نقص دست، قطع پا، نقص پا، اختلال ذهنی و نقص تنه. هرکدام این موارد به اصولی برای مناسبسازی در جامعه نیازمندند که تعداد این موارد بسیار است، اما چقدر برایشان تلاش شده؟
بازهم نگاهی به محل زندگیمان بیاندازیم؛ جایی که پیادهروهایش برای گذر معلولان حرکتی و نابینایان مناسب نیست. حتی پدر و مادر هم نمیتوانند به راحتی کالسکه بچه را در چالهچولههای آن حرکت دهند. ورودی بسیاری از ایستگاههای مترو آسانسور و پلهبرقی ندارد. انگار این چیزها امتیازی برای شهروندان است و میتوان حذفشان کرد. در پارکها وسیله بازی مناسبی برای کودکان معلول وجود ندارد. نابینایان کتاب زیادی برای خواندن ندارند، آنچه هست تک و توک کتابهای خط بریل قدیمی است و تعداد محدودی از کتابهایی صوتی. فیلمهای کمی برای ناشنوایان زیرنویس یا مناسبسازی میشود و عملا آنها جدای از مشکلات معیشتی و روزمره، از آموزش و فرهنگ و هنر هم محروماند.
دردآورتر اینکه ما در ایران حتی آمار درستی هم از تعداد معلولان نداریم. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی، بیش از ۱۵ درصد مردم در جهان معلول هستند و ما این رقم را در ایران حدود ۱۱ درصد میدانیم. چراکه در سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۵ تعداد معلولان کشور جمعآوری نشده و باید به سرشماری نفوس و مسکن در سال ۸۵ رجوع کنیم که آن هم قدیمی و ناکارآمد است. سازمان بهزیستی هم تنها حدود یک میلیون و ششصد هزار نفر را تحت پوشش خود دارد و که تمام جامعه معلولان نیستند و بودجه این سازمان هم آنقدری نیست که بتواند کمکی به این جامعه محروم کند.
هزینههای درمان و تسکین درد برخی معلولان بسیار زیاد است و بسیاری از آنها در خانوادههای کمدرآمد زندگی میکنند.
با اینکه قانون جامع حمایت از معلولان در سال ۸۳ تصویب شده، اما هیچ بودجهای برای اجرایی کردن آن در نظر نگرفتهاند. طبق این قانون، ساختمانهای اداری باید برای تردد معلولان مناسبسازی شده و حداقل ۳درصد از مجوزهای استخدامی در دستگاههای دولتی به معلولان اختصاص یابد. چیزی که تا امروز عملی نشده.
حالا برگردیم به سوال اول فیلم. معلولیت محدومیت نیست؟
بله واقعا میتواند محدومیت نباشد. شاید هر فردی بتواند با تلاش و پشتکار و علاقه موفق شود. اما اینجا در ایران شرایط طوری است که میزان تلاش آنها باید دهها برابر بیشتر از حد معمول شود. رفتن به باشگاه، رسیدن به مکان آموزش یا هر کجای دیگری برای آنها هزینهها و مشقتهای بسیاری دارد. از وسایل حملونقل عمومی و حتی گشتوگذار در محل زندگی خود هم محروم ماندهاند. بسیاری از آنها نگاههای خیره مردم به خود را تاب نمیآورند و دلسوزی و ترحم دیگران را نمیخواهند. به تازگی هم اخباری منتشر شده که سارقان ویلچرهای معلولان حرکتی و عصای سفید نابینایان و سمعک ناشنوایان را میدزدند و همین فضای نامی برای آنها به وجود آورده. پس به مرور آنقدر از جامعه فاصله گرفتهاند که به همان چهاردیواری خانه خود چسبیدهاند. همه اینها را که یکصدم مشکلات آنهاست صدها برابر کنید تا بدانید معلولان ذهنی چه مصیبت بزرگتری در جامعه میکشند. تقریبا از همهچیز محروماند. بهخصوص که کرونا و قطعیهای برق و آب هم درد همه آنها را دهها برابر کرده.
طبق گفته کارشناسان، تعداد معلولین روزبهروز در ایران افزایش مییابد اما نهتنها هیچ راهکاری برای حضور آنها در جامعه انجام نمیشود، بلکه با حذف غربالگری سلامت جنین و اشتباهاتی از این دست، تعداد آنها را افزایش هم میدهیم. معلولیت میتواند محرومیت نباشد، اگر متولیان امر کمی هم در لابهلای امور روزانهشان به آنها فکر کنند؛ به وظیفهای که در قبال آنها دارند.
اصلا حق و حقوقشان نیز طبق قانون ؛ جامع حمایت از معلولین؛ پرداخت نمی شود!
معمولا این افراد یا زبان ندارد یا توان تا مشکلاتشان را مطرح کنند و شما هم بعنوان رسانه متاسفانه پیگیر اجرای این قانون نیستید!