عصر ایران؛ مهرداد خدیر- درگذشت دکتر علیمحمد ایزدی وزیر کشاورزی دولت موقت یا اولین وزیر کشاورزی بعد از انقلاب، بهانه ای است تا به برخی نکات پیرامون او اشاره شود بیشتر به این سبب که با تاریخ معاصر پیوند دارد.
دکتر ایزدی متولد 1306 بود و اگرچه 94 سال زیست اما زودتر از دیگر اعضای دولت موقت از رسانه ها وعرصۀ علنی کنار کشید و هیچ نام و نشانی از او نبود چندان که حتی گمان میرفت درگذشته باشد حال آن که در قید حیات بود تا هفته قبل -24 آذر - که خبر درگذشت او منتشر شد.
از انتخاب علی محمد ایزدی به عنوان وزیر کشاورزی دولت موقت به عنوان یکی از نشانه هایی یاد میشد که نگاه غیر انقلابی دولت بازرگان و شخص نخست وزیر دولت موقت به توفان انقلاب و خواست های مردم را نشان میداد.
درست است که برخی دیگر از وزرا نیز از خارج از کشور آمده بودند اما آنان به عنوان فعال سیاسی شناخته شده یا در تبعید به سر میبردند یا مانند دکتر چمران از لبنان آمدند یا قبل تر مانند دکتر یزدی همراه امام به نوفل لوشاتو رفته یا بعدا پیوسته بودند. علیمحمد ایزدی اما در آمریکا زندگی میکرد و دکتر یدالله سحابی از تهران با او تلفنی تماس گرفت و به همکاری با دولت در سطحی چون وزارت دعوت کرد و اسفند 57 به ایران آمد و بر مسند وزارت نشست.
در میان اعضای دولت موقت (نشسته بین ایستاده ها و ردیف نشستۀ جلو)- نفر دوم نشسته از راست
مهندس بازرگان که خود به قدر کافی سیاسی بود و تجربۀ مدیریت اجرایی و کار اداری و دانشگاهی داشت و هیچ ارادت و علاقه ای به عقاید چپ نداشت، برای وزارت کشاورزی به دنبال چهرهای کاملا تخصصی و علمی و در عین حال ملی بود و به همین خاطر به گزینۀ ایزدی رسید که از دانشکدۀ کشاورزی کرج لیسانس گرفته و در آمریکا از دانشگاه اورگون دکتری اقتصاد داشت و از خانوادۀ مشهور و زمین داری در شیراز برخاسته بود و به گمان خود بهترین انتخاب بود. هم مقبول در بین جامعۀ دانشگاهی و ساختار اداری وزارتخانه و هم آشنا با مسایل کشاورزی. اما از قضا سرکنگبین، صفرا فزود و آنچه را نقطۀ قوت می پنداشت، کانون حمله و انتقاد شد.
ایزدی در آغاز دهۀ 50 و در بازگشت به ایران با دانشگاه پهلوی شیراز قرارداد 4 سالهای بسته بود تا اقتصاد کشاورزی تدریس کند اما به خاطر یک سخنرانی در صحن دانشگاه نظر ساواک به او منفی شد منتها در آن زمان بنای رژیم این نبود که متخصصان به کلی رانده شوند و منتقدانی را که حاضر به کرنش نبودند و با گروه های مسلح رابطه نداشتند تنها از متن دور میکردند نه این که از محیط علمی کنار بگذارند. به همین خاطر به سرپرستی مؤسسۀ تحقیقات کشاورزی منصوب شد که وابسته به دانشگاه شیراز بود.
ایزدی از این فرصت بهره برد و جدای پژوهش های علمی دربارۀ اقتصاد کشاورزی اهل تحقیق و نوشتن بود و سه کتاب نوشت با عنوان های«چرا عقب مانده ایم»، «نجات» و «چه باید کرد؟».
هر چند مخالفت با شعار «خودکفایی در همۀ محصولات» را به عیسی کلانتری وزیر کشاورزی دولت سازندگی نسبت میدهند ولی دکتر ایزدی بود که گفت «حفظ آب مهم تر از تولید هندوانه است» بی آن که بداند وقتی در آمریکا درس می خواند همین جمله را هویدا نخستوزیر هم گفته بود و البته حالا پس از 40 سال همه به آن رسیدهاند. کما اینکه همین دیروز رییس مرکز ملی خشکسالی سازمان هواشناسی گفـت: «طی دهه های گذشته کشاورزی ایران توسعه یافته اما به قیمت نابودی منابع زیر زمینی».
این معرفی به معنی این نیست که دکتر ایزدی تکنوکراتی غیر سیاسی بود چرا که سابقۀ زندانهای کوتاهمدت هم داشت ویک مصدقی تمام عیار به حساب میآمد منتها چون از جنس دیگری بود به یکی از اهداف انتقادی گروههای چپ مارکسیستی در سال 58 تبدیل شد تا به خاطر حضور فرزند بنانالملک شیرازی در کابینه به دولت موقت بتازند و آن را حامی سرمایهداران و فئودالها معرفی کنند.
در آن زمان، کسی کاری به این نداشت که او با بالاترین تخصصهای اقتصاد کشاورزی و تجربۀ تحقیق و تألیف و مواجهۀ عملی با کشاورزی این مسؤولیت را برعهده گرفته. از نگاه منتقدین فئودالزادهای بود که نمیتوانست خواست های انقلابی کشاورزان و شعار «زمین برای کشاورز» را تحقق بخشد. روح انقلاب ایران البته بیشتر شهری بود و اگرچه کشاورزان در دل با انقلاب همراهی کردند و علایق مذهبی آنان را در زمرۀ حامیان قرار داد و در سال های بعد در جنگ بیشتر شهید دادند، اما موتور انقلاب 57 در طبقات متوسط شهری روشن شده بود.
نقل میکنند در اولین روز تشکیل دولت موقت دکتر ایزدی از وزیر کنار دست خود می پرسد: آن آقا با این سبیل تاب داده کیست و این یعنی داریوش فروهر را که از مشهورترین فعالان سیاسی بود و وزیر کار شد، نمیشناخت. حال آن که به قاعده چون خود به جبهۀ ملی گرایش یا تعلق داشت باید بیش از همه به او نزدیک میبود.
با نگاه امروز البته انتخاب علیمحمد ایزدی برای وزارت کشاورزی احترام مهندس بازرگان به بدنۀ علمی و تخصصی وزارتخانه بوده و کارنامۀ او در همان دورۀ کوتاه 9 ماهه هم قابل دفاع است و مدیران و کارمندان قدیمی بر دانش بالا و حُسن خلق و پاک دستی اولین وزیر کشاورزی بعد از انقلاب گواهی میدهند اما در آن زمان گفتمان چپ و ضد سرمایهداری حاکم بود و برای دکتر ایزدی چه اتهامی بالاتر از این که پسر بنانالملک بود یا با دانشگاه پهلوی شیراز همکاری میکرد که بعد انقلاب واژۀ «پهلوی» آن را طبعا حذف کردند و پیش از انقلاب تحصیل در آن به سبک دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا و به زبان انگلیسی بود و مدرک آن هم اعتبار مشابهی داشت. به یاد دارم برادرم که سال 58 و بعد انقلاب دانشجوی ریاضی دانشگاه شیراز شد میگفت دروس به زبان انگلیسی تدریس میشود و یکی از بستگان که از آمریکا آمده بود از مشاهدۀ کتابهای درسی او و شباهت کامل با دروس خودشان شگفتزده شد.
به هر رو ایزدی سوژۀ حمله به دولت بازرگان شد. هفته نامۀ «امت» متعلق به جنبش مسلمانان مبارز با هدایت و محوریت فکری دکتر حبیبالله پیمان هر شماره این شعار را زیر صفحۀ اول می نوشت: لیبرالیسم، جاده صاف کن امپریالیسم. هفته نامۀ «مردم» ارگان مرکزی حزب توده هم به لیبرال ها و دولت موقت میتاخت و صادق قطبزاده هم در رادیو و تلویزیون.
به همین خاطر وقتی علی محمد ایزدی برای اولین دورۀ مجلس شورای ملی در جمهوری اسلامی که بعدتر نام آن به شورای اسلامی تغییر یافت از شیراز کاندیدا شد به محل سخنرانی او حمله کردند و شیشههای اتومبیل او را شکستند. بدین ترتیب درتبارشناسی گروههای فشار که دهه های بعد هم به دفاتر گروهها و نشریات و سخنرانیهای افراد حملهور میشدند این اتفاق اهمیت دارد و شاید نخستین مورد باشد که در اسفند 1358 اتفاق افتاد. درست یک سال پس از آن که برای وزارت کشاورزی دولت موقت به ایران بازگشت.
با استعفای دولت موقت، طبعا دکتر ایزدی هم از وزارت کشاورزی رفت و ادارۀ دولت به دست شورای انقلاب افتاد تا هم نقش مجلس را در غیاب آن ایفا کند و هم قوۀ مجریه باشد.
برای این که نشان دهند سیاست ها تغییر کرده و تحت تأثیر گفتمان بعد از اشغال سفارت آمریکا و ضد سرمایهداری است برای وزارت کشاورزی گزینهای را در نظر گرفتند که 180 درجه با ایزدی متفاوت بود: دکتر عباس شیبانی که از کشاورزی هیچ نمی دانست مگر این که در سالهای طولانی زندان بذری کاشته یا گلی پرورش داده باشد. انتخاب یک پزشک برای وزارت کشاورزی و جایگزینی متخصصی چون ایزدی یک شاهکار بود که هیچ کس قادر به درک آن نبود.
دکتر شیبانی تازه از عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی فارغ شده بود ولی در کانون توجه قرار گرفت. نه به خاطر بی اطلاعی خودش از کشاورزی که به سبب انتصاب رضا اصفهانی به عنوان معاون وزارتخانه؛ اقتصاددان درویشمسلکی که به غایت متعبد و متهجد و به معنی اخص کلمه زاهد بود و در دفتر خود در کاخ کشاورزی بلوار الیزابت که به خاطر همین ساختمان وزارت کشاورزی نام آن به بلوار کشاورز تغییر یافت، روی موکت مینشست و پای کشاورزان را به ساختمان شیشهای باز کرد که آن زمان برای ایرانیان به آسمانخراشهای نیویورک میمانست.
هر چه اولین وزیر کشاورزی اهل کار آرام و دور از عقاید سوسیالیستی بود معاون دومین وزیر با زمینداران و ملاکان فاصله داشت. شورای انقلاب هم البته به این فضا کمک میکرد و حضور دکتر بهشتی و مهندس سحابی و نیاز بنیصدر به پایگاه مردمی سبب شد که مصوبهای را شورا بگذراند که اگر مجلس تصویب کرده بود شورای نگهبان رد میکرد و طولی نکشید که دیوارهای شهر پر شد از این شعار: بند جیم، بند دال، رهایی از فئودال.
یک روز هم کشاورزان با بیل و در حمایت از طرح های رضا اصفهانی در بلوار تظاهرات کردند. اتفاقی بی سابقه که تکرار نشد. قابل پیشبینی بود که فشار خواهند آورد و رضا اصفهانی ناگزیر از کنارهگیری شد در حالی که برای کار خود هم مصوبه داشت هم حمایت فقهی آیتالله منتظری و مشکینی و بهشتی را.
ایزدی نتوانست از شیراز به مجلس راه یابد اما رضا اصفهانی از ورامین به اولین مجلس رفت. هر چند بیش از آن که دغدغه های قبلی را دنبال کند در مقابل حزب جمهوری اسلامی قرار گرفت و نمایندهای کاملا مستقل و منتقد و بعدتر سرخورده و منزوی شد.
مشکل اقتصاد ایران شاید این باشد که به هیچ اقتصاددانی میدان نمیدهد. چه علیمحمد ایزدی دانشآموختۀ آمریکا و فرزند بنانالملک باشد چه رضا اصفهانی که دروس حوزوی را در حد اجتهاد خوانده و از مال دنیا هیچ نداشت و همسری هم اختیار نکرد. چه ایزدی که نتوانست به مجلس اول برود چه رضا اصفهانی که رفت اما در همان مجلس منزوی شد.
فکر میکردیم بعد 40 سال اینگونه انگزنیها منسوخ شده باشد. با این که پیام های توهینآمیز را منعکس نمیکنیم ولی این یکی انتشار یافت تا مشخص شود وقتی حالا چنین دیدگاههایی وجود دارد 42 سال قبل جو هیجانی چه بوده. به جای چهار کلمه فحش و بدوبیراه دربارۀ یک بخش مشخص نظر انتقادی بدهید. مثلا بگویید در دانشگاه پهلوی به انگلیسی درس نمیدادند و فرانسه بوده یا بگویید منظورش فروهر نبوده یا سوالی مطرح کنید. چرا مدام انگ میزنید؟ میدانید چرا به داعش میگویند تکفیری؟ چون دیگران را کافر و تنها خودشان را برحق میدانند. در ضمن محض اطلاعتان لیبرال دیگر مانند سالهای اول انقلاب بار منفی ندارد. تا جاییکه هم حسین مرعشیِ کارگزاران میگوید من لیبرالِ مسلمانم هم احمدینژاد در مصاحبه با مجله اندیشهپویا گفت من لیبرالام. گذشت زمانی که «لیبرال» به عنوان فحش و ناسزا به کار میرفت آن هم با تلفظ «لیبلال».
خدا رحمت کند ایشان را و خدا رحمت کند دوراندیشان را.
اینها هم ( ملی مذهبی ها)تو دوگانه ملی مذهبی گیر کرده بودند
آخرش هم نفهمیدیم برا چی با شاه مبارزه میکردن
از این دنیا کواته است رحمت کند .
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم .
مثل همیشه مقاله های جناب خدیر پر از نکات جدید و تاریخی جذاب است
فقط یک سوال داشتم، طرح جناب رضا اصفهانی چی بود که امکان اجراش رو پیدا نکرد ؟
الف) موات و مراتع
ب) اراضی آباد شده توسط افراد یا شرکتها که دادگاه صالح اسلامی به استرداد آنها حکم داده است
ج) اراضی بایر که قبلاً دایر بوده و برحسب ملاکهای رژیم قبلی ملک اشخاص یا مؤسسات شمرده میشده است
د) اراضی دایر.
بر اساس ماده دو این لایحه بند «الف» و «ب» در اختیار حکومت است و در بارۀ بند «ج» دولت با رعایت ضوابطی اولویت با صاحبان است تا آباد کنند و اگر نکنند به واجدان شرایط واگذار می شود. در مورد بند «د» نیز اگر مالک شخصاً به امر کشاورزی در آن اشتغال دارد تا سه برابر مقداری که در عرف محل برای تامین زندگی کشاورز و خانواده او لازم است، در اختیار او میماند و اگر شخصاً به کشاورزی در آنها اشتغال ندارد و منبع درآمد کافی برای تامین زندگی خود و خانوادهاش ندارد فقط تا دو برابر مقدار مزبور در اختیار او میماند و در مورد بقیه آن در جاهایی که کشاورزانی وجود دارند که فاقد زمین زراعتی هستند و جز از راه گرفتن مازاد زمین این گونه مالکان نمیتوان آنها را صاحب زمین زراعتی کرد، وظیفه آنها این است که مازاد بر حد مذکور به اینگونه زارعین واگذار کنند و اگر به میل خود به این عمل اقدام نکنند به مقتضای قوانین شرعی و دستور حکومتی از آنها گرفته و در اختیار کشاورزان نیازمند گذارده میشود و دولت بهای این زمینها را پس از کسر بدهیهای مالک به بیت المال به او میپردازد.
اول اینکه بزرگترین ضربه به ازادی خواهی مردم ایران را صدام با شروع جنگ زد ،
که به بهانه جنگ هرآنچه که برایش انقلاب کرده بودند را کنار گذاشتند ،
دوم اما دور شدن از آرمان مصدق بود ، اگر در مسیر مصدق و یاران مصدق قدم بر می داشتیم ، وضعمان دگرگون می شد ،
میهن پرست تر و شایسته تر از مصدق و دوستانش در ایران زاده نشده اند، مصدق بزرگتر و والاتر از گاندی و جمال عبدالناصر بود ولی کسی قدر ندانست ،