عصر ایران؛ مهرداد خدیر- کنار گذاشتن استاد و جامعهشناسی در اندازه و آوازۀ دکتر محمد فاضلی تنها از حیث ظلمی که بر او رفته و جفایی که بر دانشجویان و جامعه روا داشته شده و بطلان داعیۀ نظرخواهی از نخبگان، قابل بحث نیست بلکه بار دیگر نوع نگاه نهاد دولت به نهاد علم و دانشگاه در ایران را ترسیم می کند و یادآور سخن حکیمانه ای از فرزانۀ دوران دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی است.
قریب 4 سال قبل او در یکی از سه شنبه های مشهور نشست های عمومی خود با دانشجویان و در اردیبهشت 1397 این سخن را گفت: «نیست که دولت مبعوث بازار است، نگاه دولت به علم هم مثل سالن مرغداری است! جایی زمینی پیدا می کنند و چند تا اتاق و فکر می کنند در اینجا میشود سالن مرغداری درست کرد و جوجه و تخم مرغ تولید کرد. تصور برنامه ریزان وزارت علوم این است که پولی می گیریم و ثبتنامی میکنیم و کاغذی دست بچهها میدهیم.»
دکتر شفیعی کدکنی البته این سخن را قریب 4 سال قبل گفته که هیچ کس تصور نمیکرد مغلوبان انتخابات سال پیش از آن برکشیده خواهند شد. داستان اخراج یا کنار گذاشتن استادان هم در میان نبود. به دانشگاههای بزرگ هم نمیخواست طعنه بزند. بلکه نوع نگاه را نقد میکرد اما اکنون که ثمرۀ آن نوع نگاه در مواجهه با استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی پیش چشم همه قرار گرفته آن نگاه را دوباره میتوان یادآور شد.
از آن سخنان این عبارت بیشتر در یادها مانده است: «یک روز احوال دختری از شاگردانم را از یکی از همکلاسیهای او پرسیدم که پدرش دوست مشترک من و ایرج افشار بود. گفتم فلانی کجاست و چه میکند؟ گفت: رفته شهرشان. دانشگاه زده! عینا مثل این که سالن مرغداری زده باشد. دقیقاً مثل سالن مرغداری! کاش برنامهریزان آموزش عالی ما را به عنوان توریست میبردند کمبریج، آکسفورد یا پرینستون تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه.»
ربط سخنان اردیبهشت 97 به اتفاق مورد بحث در بهمن 1400 چیست؟ این است که در نگاه به دانشگاه به مثابه نهاد علم، امثال محمد فاضلی را روی سرشان میگذارند. چرا؟ چون دغدغه دارند. باور ندارید؟ کتاب او (ایران بر لبۀ تیغ) را بخوانید. راستی برای این که نشان دهید تصمیم به کنار گذاشتن استادی مانند او چقدر چندشآور و حقیر است این کتاب را بخرید. ولو نمی خوانید. اعتراض حداقلی همین است. با 84 هزار و 500 تومان یک کیلو گوشت چرخکرده هم به شما نمیدهند! (مقایسهای که حاصل نوع نگاه مورد نقد است).
وقتی نوع نگاه مثل سالن مرغداری باشد بی حساب و کتاب دانشگاه تأسیس میکنند. در آن جاهای بیحساب و کتاب مدرکی میگیرند و بعد خیز برمیدارند دانشگاههای ریشهدار را تسخیر کنند. منتها ابتدا باید امثال دکتر فاضلی و آرش اباذری را بگذارند کنار تا جا برای خودشان باز شود!
اتفاق بامزه در این میان البته این است که آقای زلفیگل وزیر علوم گفته «این گونه موارد مربوط به دانشگاهها را نباید سیاسی کرد. چون در دانشگاههای ما تصمیمات سیاسی گرفته نمیشود و دانشگاه باید استقلال خود را داشته باشد».
اگر دانشگاه استقلال داشته باشد طبعا آدمی مثل دکتر فاضلی را یک دانشگاه دیگر به سادگی باید بتواند جذب کند و باید دید این اتفاق رخ میدهد یا نه. اگر دانشگاه دیگری که دانشگاه باشد نه مثل مؤسساتی که اینجا و آنجا مثل سالن مرغداری احداث شدهاند او را جذب کند آن گاه میگوییم به نفع نهاد علم بوده است.
هر چند این پرسش را هم به میان میآورد که اگر دانشگاهها می توانند و باید مستقل باشند نقش وزارت علوم در این میان چیست؟
اصلا به خاطر ضرورت همین استقلال بود که نام وزارت آموزش عالی به علوم بازگشت و این بار به صورت «علوم، تحقیقات و فناوری» درآمد و به قول دکتر رضا منصوری فیزیک دان: «عتف» و البته این «عتف» مثل «صمت» جا نیفتاد.
در نگاه دبیرستانی به دانشگاه همانگونه که آموزش و پرورش دبیرستانها را زیر نظر دارد و برای آنها مدیر و دبیر تعیین میکند و در پایان دوره مدرک دیپلم میدهد وزارت آموزش عالی هم دانشگاه ها را مدیریت و و برای آنها رییس و استاد تعیین میکند و در پایان هر مقطع به فارغالتحصیلان لیسانس و فوقلیسانس و دکتری میدهد.
این که وزیر علوم گفته هر دانشگاه استقلال خود را دارد از این منظر خوب است و امیدواریم برای فرار از پاسخ گویی نباشد. هر چند اگر دانشگاه ها مستقل اند و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای آنها قانون گذاری می کند این پرسش هم پدید می آید که وزارت علوم دقیقاً چه کاره است؟ لابد برای تحقیقات. خدا کند.
کم لطفی نمودید؟
(اینو قبلا هم گفتن)