۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۲۵۴۹۴
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۸ - ۱۴-۱۱-۱۴۰۰
کد ۸۲۵۴۹۴
انتشار: ۱۳:۰۸ - ۱۴-۱۱-۱۴۰۰

چرا باید مدرسه و خانواده به "علوم انسانی" توجه بیشتری داشته باشند؟

چرا باید مدرسه و خانواده به
ما با دست خودمان دانش آموزان ریاضی و تجربی را از نگرش و مهارت‌های انسانی بی بهره کردیم و توازن و رشد هماهنگ حیطه‌های شناختی و مهارتی را به هم زدیم.

عصر ایران؛ مرتضی نظری (نویسنده و توسعه‌پژوه) - به میزبانی مدارس پسرانه فرهنگ و دخترانه نمونه دولتی شایستگان منطقه دو شهر تهران در جمع معلمان این دو مدرسه پیرامون «چالش دروس انسانی در مدارس و تلقی جامعه از موفقیت» گفت‌و‌گوی بسیار پویا و راهگشا با مشارکت معلمان داشتیم. آنچه می خوانید چکیده ای از مباحث مطرح شده در این نشست است:

چرا امروز نهاد مدرسه و خانواده به علوم انسانی باید توجه بیشتری داشته باشد؟

ابرچالش ها و کلان مسأله های جامعه ایرانی به ویژه توسعه نیافتگی ما، اساساً از جنس مسأله‌های انسانی و اجتماعی است ولی سال‌هاست از سوی نهاد سیاستگذاری و به دنبال آن نهاد خانواده و آموزش، نگاه فنی، تکنیکی و مهندسی مورد توجه قرار گرفته حتی تا مدتها متخصصان و مهندسان مسؤل اصلاح علوم انسانی شدند.

شاید گزاف نباشد اگر وضعیت و موقعیتی که ایران به لحاظ شاخص‌های توسعه در آن نقطه ایستاده را محصول نادیده انگاری تفکر و نگرش انسانی و اجتماعی و سیطره و غلظت نگاه فن‌سالارانه و پزشکی و مهندسی بدانیم.

اما چرا علوم انسانی در مرتبه پایینی در تصویر ذهنی مردم قرار دارد؟

اولاً ما میراث دار جریان تاریخی هستیم که معتقد بود تا مجموعه عقب‌ماندگی‌های سخت افزاری و زیربنایی کشور علاج نشود، علوم انسانی ضرورت کمتری دارد.

دوم اینکه تصور کاربردی نبودن علوم انسانی و اینکه با تحصیل فرزندان در رشته علوم انسانی آینده شغلی روشنی در انتظارشان نخواهد بود.

و سوم اینکه علوم انسانی مثل علوم تجربی مسأله محور نیست و گرفتار انتزاعیات است و در کلیات مانده است.

چهارم اینکه نظریات علوم انسانی در پاسخ به شکافه ها و نیازهای جوامع عربی تولید شده و با اقلیم فرهنگی و بافت جامعه ما چندان سنخیتی ندارد.

چرا امروز نهاد مدرسه و خانواده به علوم انسانی باید توجه بیشتری داشته باشد؟

برخی پاسخ‌ها به این پرسش را می‌توان اینگونه صورت بندی کرد:

۱. ما با مسأله‌ها و نیازهای ملی و بومی مواجه هستم که اتفاقاً راه علاجش از مسیر علوم انسانی می گذرد. مساله‌های مهمی نظیر؛ اصلاح الگوی بسیار نادرست مدیریت هوش و استعداد دانش آموزان، طراحی و حرکت هوشمندانه به سمت آموزش مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی مثل ارتباط موثر، درست گوش دادن، درست تصمیم گرفتن، جست‌وجو و تحلیل داده، مشورت کردن و زود نپذیرفتن، مهارت کار تیمی، مهارت نگارش، سخن گفتن در جمع، عزت نفس، مدیریت احساسات و هیجانات، خودمدیریتی، مهارت های کسب و کار، تقویت روحیه کارآفرینی، هوش اجتماعی و مانند این‌ها که سال‌های سال به دلیل سیطره و غلظت رویکرد فنی، مهندسی و پزشکی از آنها غفلت کرده ایم و نسل های آموزش ندیده وقتی وارد دوره بزرگسالی و محیط کار و زندگی می‌شوند، ناچار به پرداخت هزینه های جبرانی بسیاری هستند.

۲. کار مهندسان، ساخت سازه‌ها و کار فلاسفه، جامعه شناسان و متفکران علوم انسانی فهم و شناخت مسأله‌ها و طراحی مسیر است. نگاه درجه دو به علوم انسانی و اجتماعی به این تعادل بین رشته‌ای آسیب زده و فارغ التحصیلانی با انواع کاستی‌های بغرنج مهارتی بیرون داده است.

۳. نگاه متوازن و بین رشته ای به همه دروس و رشته های مدرسه، باعث معنادار شدن زندگی نوجوانان و جوانان و توانمندی آنها می‌شود.

ما در حال حاضر، دچار بحران معنا و هویت در میان فارغ التحصیلان مدارس و دانشگاه‌ها هستیم چون به‌طور سیستماتیک و بر مبنای فهمی نادرست در این توازن و تعادلی که باید در میان محصلان هر رشته باشد، دست برده و ساختار دانش‌اندوزی را تک بعدی کردیم.

ما با دست خودمان دانش آموزان ریاضی و تجربی را از نگرش و مهارت‌های انسانی بی بهره کردیم و توازن و رشد هماهنگ حیطه‌های شناختی و مهارتی را به هم زدیم. ما باید گفت‌و‌گوی بین رشته‌ها را حفظ و تقویت کنیم.

۴. صنعت در موج سوم، امری مکانیکی بود ولی در موج چهارم، خدمات و نوآوری است که اهمیت پیدا کرده و مرکزیت آن، مفهوم پردازی است. در واقع محصولات و خدمات شرکت ها به سمت مفهومی شدن متمایل شده و جوانان ما بدون ذهن مجهز و غنی شده با مهارت‌های انتقادی، حل مسأله‌ای، خلاق و بدون فهم روابط انسانی و اجتماعی نمی توان در این شرایط موفق شوند.

پیشنهاد:

کمک کنیم تا تلقی و تصویر ذهنی خانواده‌ها از مفهوم موفقیت فرزندانشان ترمیم و اصلاح شود. ما به علوم انسانی به عنوان یک تعصب رشته‌ای نگاه نمی کنیم بلکه از سر یک ضرورت مهارتی برای افزایش امکان موفقیت فرزندان‌ است که اتفاقاً معلمان رشته‌های ریاضی و تجربی و فنی و حرفه ای باید به این موضوع کمک کنند. چون دانش و نگرش انسانی مانند مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی به افزایش موفقیت فارغ‌التحصیلان همه رشته ها در بازار کار و زندگی کمک می انجامد.

* اینستاگرام نویسنده: https://www.instagram.com/mortezanazari_edu

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۲
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Germany
۱۳:۳۴ - ۱۴۰۰/۱۱/۱۴
1
8
در درس ادبیات هم که دانش اموزان باید خواندن را بیاموزند، انقدر صنایع ادبی تدریس می شود که فرد فراری می شود از ادبیات.
میترا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۳ - ۱۴۰۰/۱۱/۱۴
5
5
علوم انسانی در حقیقت دانش مبتنی بر تجربه و تحلیل تجربی هستند، ولی امروز گرایش و هجمه ای که خواستار بازنگری در علوم انسانی هستند در حقیقت نظریاتی مبتنی بر ایدئولوژی هستند که تمایل دارندباور و اعتقاد ( و نه حتی پیش فرض) را مبدل به قواعد و احکام کنند و نام آنرا علم بگذارند. مثلاً مفهوم « تمایلات عاشقانه» در علم که ناشی از هورمون و دوپامین و سلسله اعصاب است، در نگرش ایدیولوژیک مبدل به پایه و مبنایی ماورایی شده و ارزشی ماورایی دارد. لذا هرگونه نظریه پردازی در خصوص بیماری روانی ناشی از شیدایی را در زمره اخلاق بررسی میکند و قس علیذا
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۲ - ۱۴۰۰/۱۱/۱۴
این نظر شما اصلا ربطی به علوم انسانی نداره و مثال تون کاملا بی ربطه. علوم انسانی علم هییت با همه مختصات علمی و آنچه شما دربات ماور و تمایلات عاشقانه نوشتین، ربطب به علم نداره.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۴ - ۱۴۰۰/۱۱/۱۴
0
5
سال گذشته آماری از دانشجویان دانشکاه های آمریکا منتشر شده بود که نشون می داد خود آمریکایی ها عمدتا در رشته های انسانی تحصیل می کنند و خارجیان مقیم آمریکا اکثرا تجربی و مهندسی می خونن.
علوم انسانی موتور محرک جوتمع بشری هست انلبته علوم انسانی واقعی و علمی نه اینی که در ایران تدریس می شه
میترا
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۲۰ - ۱۴۰۰/۱۱/۱۴
1
3
درپاسخ به کسی که «علوم انسانی را هیبت با مختصات ...» خوانده اند باید گفت : تعریف علم مشخص است و علوم انسانی اعم از روانشناسی، جامعه شناسی، ادبیات، فلسفه، تعلیم و تربیت ، ... ازمنظر دانش, ماحصل بروندادهای تجربی و آماری حاصل از پژوهش هستند و حتی در خاصترین شکل نظری، یعنی فلسفه، نیز مبتنی بر ارزیابی مقایسه ای و استدلالی و تحقیق هستند که گزاره های آنها تماما قابلیت تجربه و تحقیق و بازنگری از نتایج حاصل از عملکرد هستند، اما در نگرش ایدئولوژیک، گزاره ها از قبل تعریف شده اند و مجوزی بر ارزیابی آنها وجود ندارد. در مثال «عشق و شیدایی» ، علم روانشناسی تمامی عوامل فیزیکی و شیمیایی و بالینی و رفتاری را مورد سنجش قرار میدهد و آنرا ارزیابی میکند، ولی نگرش ایدئولوژیک، آنرا مفهومی در روح , که غیرقابل تجربه و سنجش است، میداند. همین امر در حوزه رفتارهای اجتماعی، اقتصادی، تفاسیر ادبی و ... نیز صادق است.