عصر ایران ؛ کاوه معین فر - مهدی هاشمی ویدئویی در اینستاگرام منتشر کرده است که برخی آن را نوعی کنش اعتراضی نسبت به حمله روسیه به اوکراین می دانند، آقای هاشمی رو به دوربین میگوید: «بعضیها میگن مهدی هاشمی ودکا میخوره. کی دیده؟ من اصلا ودکا دوست ندارم» بطری ودکا را جلوی دوربین آورده و نشان می دهد و می گوید: «مخصوصا ودکای روسی». سپس بطری ودکای روسی را به سمتی پرت کرده که صدای شکستن آن می آید . انصافا هر چه این ویدئو 14 ثانیه ای را نگاه کردم پیام آن را درک نکردم! و این پرسش: کی دیده؟
ابتدا این را خاطرنشان کنم این که نسبت به یک پدیدهای مانند جنگ در اوکراین واکنش داشته باشی و به چه شکلی آن را انجام دهی یک تصمیم شخصی است و طبیعتا مهدی هاشمی آزاد است به هر گونه ای که دوست دارد اقدام کند.
مهمترین نکته برای من این بود که مهدی هاشمی با این ویدئو چه پیامی دارد؟ می خواهد چه بگوید؟ به چه مهمی دست یافته است که این شکل از اعلام رای را برگزیده است؟ تمام تلاشم را کردم تا دریابم ماجرا چیست یا چه نکتهای را باید متوجه شوم؟
از هر منظری خواستم با دنیای درون مهدی هاشمی ارتباط برقرار کنم و دلیل انتشار چنین ویدئویی را بفهمم و درک کنم متاسفانه به هیچ نتیجهای نرسیدم. به هر جهت به عنوان یک بازیگر بسیار حرفهای و توانا که بخش زیادی از زندگیش در عرصه فرهنگ و هنر بوده است چنین اقدامی برایم عجیب است.
آیا مشاوری داشته یا خودجوش دست به چنین اقدامی زده است؟ نکته مهمتر این است که چرا این کار را کرده است؟ اقدامی که انگشت بر روی یک مسئله تابو و ممنوعه در این کشور گذاشته و از این منظر می خواهد چه پیامی را منتقل کند؟
مشکل اینجاست که این ویدئو واقعا هیچ ربطی به جنگ و تقبیح آن ندارد، بیشتر انگار یک ویدئو برای دنیای مجازی است و با احترام به مهدی هاشمی، اتفاقا از قانون "بدنامی بهتر از گمنامی است" پیروی میکند.
البته مخاطبان هم در زیر ویدئو با کامنتهای مختلف به این نکته و البته بسیاری مطالب دیگر اشاره کرده اند که واقعا ناراحت کننده است.
واقعا برخی اتفاقات این روزها حیرت انگیز است به ویژه در جهان شبکههای اجتماعی! با دیدن برخی پدیدهها یاد دیالوگ معروفی از نمایشنامه استاد بهرام بیضایی می افتم در نمایشنامه مرگ یزدگرد سوم که سوسن تسلیمی (زن آسیابان) می گفت: «شما را که درفش سپید بود، این بود داوری! تا رای درفش سیاه آنان چه باشد» !
اتفاقا مهدی هاشمی یکی از بازیگران اصلی (نقش آسیابان) نمایشنامه مرگ یزدگرد سوم است که در سال 1358 اجرا شده و فیلم آن هم وجود دارد. نمایشنامه داستان مرگ یزدگرد سوم است که به مرو میگریزد و بهطور ناشناس در آسیابی پناه میگیرد. داستان از زبان آسیابان، زن آسیابان و دخترشان بیان میشود و همه روایتها با هم تفاوت دارد.
موبد، سرکرده و سردار سپاه یزدگرد سوم در آسیابی نزدیک مرو گرد میآیند تا آسیابان، زن و دخترش را به جرم کشتن پادشاه محاکمه کنند. روایتهای آسیابان و همسر و دخترش با هم تعارض دارد: یکی میگوید پادشاه را به جرم تجاوز به همسرش کشته، دیگری میگوید جسدی که با جامه پادشاه بر میانه آسیاب افتاده آسیابان است که به دست پادشاه کشته شده تا همه تصور کنند که پادشاه مرده است. بیرون از آسیاب سپاه شاه مقتول با اعراب مسلمان درجنگ و گریزند.
لحظهای که داوری به پایان میرسد و صاحبمنصبان سپاه حکم بر برائت آسیابان و خانوادهاش میدهند سربازی خبر از پیشروی اعراب مسلمان میآورد. همسر آسیابان میگوید که داوری به پایان نرسیده است و اینک داوران اصلی، با درفشهای سیاه، از راه میرسند:
شما را که درفش سپید بود، این بود داوری! تا رای درفش سیاه آنان چه باشد!
حکایت حال این روزهای ماست با جهان واقعی و مجازی!
پس از تحریر:
آقای مهدی هاشمی ویدئو مزبور را از صفحه اینستاگرامشان حذف کردند.
لعنت به روسیه
از استاد اینکار بعید بود .
حالا
استاد هم شد؟
خودت هم که داری تو کار عصرایران فوضولی میکنی