۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۳۱۳۳۰
تاریخ انتشار: ۱۸:۳۲ - ۲۵-۱۲-۱۴۰۰
کد ۸۳۱۳۳۰
انتشار: ۱۸:۳۲ - ۲۵-۱۲-۱۴۰۰

در حکایت جنگ و صلح پوتین

در حکایت جنگ و صلح پوتین
صلح مثل دموکراسی. مشروعیت و مطلوبیتی دارد که نفی‌ آن به صلاح هیچ سیاست مداری نیست. در نتیجه، پوتین مدعی است برای حفظ صلح به ارتش روسیه دستور داده وارد خاک اوکراین شود.

   عصر ایران؛ جمشید گیل- بیست روز از آغاز حملۀ نظامی روسیه به اوکراین می‌گذرد. طی این مدت، زیرساخت‌های اوکراین تخریب شده و در آینده نیز بیش از این تخریب خواهد شد. تعداد کشته‌شدگان نیز طبیعتا در حال افزایش است. چه نظامیان چه مردم عادی.

  برخی از شهرهای اوکراین حقیقتا مانند "بمِ پس از زلزله"، از بیخ و بن تخریب شده‌اند. دست کم عکس‌ها و ویدئوهای ارسالی از این شهرها، چنین چیزی را نشان می‌دهد. دبیر کل سازمان ملل هم دیروز گفت اوکراین جلوی چشم دنیا در حال نابود شدن است.

  اما آنچه در این میان مضحک است، ادعای ولادیمیر پوتین و سرگئی لاوروف است که همچنان تاکید دارند روسیه به اوکراین حمله نکرده است! این قلب مفهوم، یعنی "جنگ" را "عملیات ویژه" نامیدن، ظاهرا فقط از طرف صداوسیمای خودمان جدی گرفته شده؛ وگرنه روزنامه‌های دست راستی هم وقایع اوکراین را مصداق جنگ می‌دانند نه عملیات ویژه!

  اما چرا پوتین جنگ را عملیات ویژه می‌نامد؟ دقیقا به همان دلیل که انتخابات قلابی نظام سیاسی‌اش را مصداق دموکراسی می‌داند. همه می‌دانند که در کشوری مثل روسیه، انتخابات نه آزاد است نه منصفانه. نتیجۀ انتخابات هم پیشاپیش معلوم است.

  با این حال پوتین و اطرافیانش حاضر نیستند بگویند در روسیه از انتخابات راستین و دموکراسی خبری نیست؛ چراکه این مقولات در دنیای امروز از چنان مشروعیتی برخوردارند که نفی لفظی و صریح آن‌ها، برای هر دیکتاتوری خسارت‌زا است.

  صلح هم چیزی است شبیه دموکراسی. مشروعیت و مطلوبیتی دارد که نفی‌اش به صلاح هیچ سیاستمداری نیست. در نتیجه، پوتین مدعی است که برای حفظ صلح به ارتش روسیه دستور داده است که وارد خاک اوکراین شود.

  او 22 سال است که قدرتمندترین فرد سیاسی روسیه است اما موقعیتش مثل پادشاه عربستان نیست که بتواند قید انتخابات را به کلی بزند و یکبار برای همیشه بگوید من حاکم مادام‌العمر روسیه هستم! روکشی دروغین از دموکراسی را لازم دارد برای توجیه حضورش در راس ساختار سیاسی روسیه.

  در واقع کار پوتین و سیاستمدارانی چون او، با مسخ مفاهیم سیاسی دموکراتیک پیش می‌رود. هم از این رو او پس از مسخ معنای "انتخابات" و "دموکراسی"، اکنون مشغول تهی کردن واژه‌های "جنگ" و "صلح" از معانی راستین و روشن خودشان است.

  اگرچه جز برخی متحدانش، کسی در جهان این تلاش او برای تحریف واژگان سیاسی را جدی نگرفته، اما برای او مهم این است که ملت روسیه بپذیرد که ارتش کشورشان در اوکراین نمی‌جنگد؛ بلکه صلح‌بانی می‌کند.

  مسخ مفاهیم سیاسی، با هدف اتخاذ ژست‌های دموکراتیک و اومانیستی، در شرایط کنونی گریزناپذیر است، ولی چون پوتین چند بار تاکید کرده که لیبرال‌دموکراسی رو به زوال است، احتمالا او و متحدانش در سراسر دنیا، امیدوارند اخلاف‌شان از مصائب حفظ "دموکراسی صوری" خلاص شوند.

  به هر حال دموکراسی حتی اگر صوری باشد، ممکن است برای حکومت‌های غیردموکراتیک دردسرساز و بحران‌زا باشد. کنترل انتخابات در دموکراسی صوری، همیشه هم به آسانی امکان‌پذیر نیست.

  از شواهد و قرائن چنین برمی‌آید که پوتین و باند بین‌المللی‌اش، یعنی سران کشورهای همسو با کرملین در گوشه و کنار دنیا، امیدوارند لیبرال‌دموکراسی تا اواسط قرن بیست‌ویکم چنان به محاق برود که از آن پس راه رهایی از شر انتخابات به کلی هموار شود.

  این آرزوها البته به عمر پوتین و پیروانش قد نمی‌دهد ولی همین که تا پایان این قرن، نظام‌های سیاسی غیردموکراتیک به اعتماد به نفس لازم برای نفی صریح دموکراسی دست یابند، یعنی ورود به یک دوران تاریخی تازه. دورانی رها از هژمونی غرب دموکراتیک.‌

  دقیقا به همین دلیل است که بشار اسد ادعا کرد پوتین با حمله به اوکراین در حال "اصلاح تاریخ" است. از این منظر، وقتی تاریخ اصلاح شود، دموکراسی هم راهی زباله‌دان تاریخ خواهد شد؛ چراکه دموکراسی به قول حامد الگار افسانه‌ای شیطانی است.

   این "افسانۀ شیطانی" وقتی از میدان تاریخ به در می‌شود، که لیبرال‌دموکراسی قدرت نظامی و اقتصادی و البته برتری ایدئولوژیکش را از دست بدهد و دنیا به قدری تغییر کند که دیگر کسی متقاضی زندگی در کشورهای لیبرال‌دموکراتیک نباشد و برای اخذ اقامت یا پناهندگی از این کشورها، به آب و آتش نزند.

   جنگ اوکراین از نظر دشمنان لیبرال‌دموکراسی، می‌تواند سرآغاز تضعیف نظامی جهان غرب باشد. پیشرفت اقتصادی چین هم قرار است سیادت اقتصادی را از جهان لیبرال‌دموکراتیک بگیرد. رشد جریان‌های راست افراطی در جهان غرب نیز افرادی مثل پوتین را امیدوار کرده است به از دست رفتن برتری ایدئولوژیک لیبرال‌دموکراسی در زندگی بشر مدرن.


  برای از بین رفتن سلطۀ گفتمانی لیبرال‌دموکراسی، چپ‌ها و پست‌مدرنیست‌ها نیز نهایتا مددکار راستگرایان افراطی کشورهای غربی خواهند بود. از این حیث، کنار رفتن راستگرای افراطی قدرتمندی مثل دونالد ترامپ، به هیچ وجه باب طبع ولادیمیر پوتین نبود؛ چراکه پوتین بهتر از هر کسی می‌دانست ترامپ چه "نعمت ایدئولوژیک" قابل توجهی برای دشمنان دموکراسی است.

   به هر حال، اینکه آرزوهای بزرگ پوتین چقدر محقق خواهند شد، سوالی است که پاسخ روشنی ندارد ولی شاید وضعیت سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیک جهان در سال 2050 میلادی، تا حدی پاسخ این را روشن کند.


   اما تا رسیدن به سال 2050 زمان زیادی باقی مانده است. نه از منظری تاریخی، بلکه با توجه به عمر رژیم‌های سیاسی. بنابراین تا وقتی که پایه‌های دموکراسی و لیبرالیسم در زندگی انسان مدرن عمیقا سست نشده باشد، سیاستمداری مثل پوتین ناچار است مفاهیم سیاسی را قلب کند و دیکتاتوری‌اش را دموکراسی جلوه دهد و جنگ را صلح.

  و این چیزی نیست جز یک کمدی سیاسی. اما یک کمدی سیاه. کمدی سیاهی که تاریکیِ تباهش نصیب مردم اوکراین شده و چه بسا گریبان سایر ملل دنیا را نیز بگیرد.

ارسال به دوستان