۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۳۲۹۴۷
تاریخ انتشار: ۲۲:۲۵ - ۱۱-۰۱-۱۴۰۱
کد ۸۳۲۹۴۷
انتشار: ۲۲:۲۵ - ۱۱-۰۱-۱۴۰۱

روزگارِ شاهِ عاشق‌پیشه به بهانۀ سریال «جیران»

روزگارِ شاهِ عاشق‌پیشه به بهانۀ سریال «جیران»
پخش سریال «جیران» از شبکۀ نمایش خانگی بهانه‌ای است تا با روزگار و روحیات ناصرالدین شاه از نگاه یک تاریخ‌پژوه بیشتر آشنا شویم. این یادداشت نقد فیلم نیست.

  عصر ایران؛ رضا شاه‌ملکی- اگر چه دوست‌دار تاریخ و خوانندۀ آن‌ام، اما میانه‌ای با فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی ندارم. چرا که تاریخ برای اهل تاریخ، تخصص است و علم اما رمان تاریخی و سریال تاریخی و امثالهم اگرچه از تاریخ جدا نیست، تاریخ هم نیست.

  هر ازگاهی که صدا‌و‌سیما و شبکه‌های نمایش خانگی و مانند اینها سریالی تاریخی می‌سازند، (و البته فقط بخش‌هایی گزینشی از تاریخ بلند ایران را روایت می‌کنند) به حکم این‌که مدرس تاریخ این سرزمین‌ام و البته در انتهای صف اهل تاریخ ایستاده‌ام، دوست و آشنا و دانش‌آموز و دانشجو می‌پرسد راستی فلانی! این سریال و آن فیلم را دیده‌ای و نظرت چیست؟

  عموما پاسخی ندارم چون فیلم و سریال مذکور را ندیده‌ام و خیلی تلویزیونی نیستم و به تبع آن از آنچه کارگردان و عوامل به تصویر کشیده‌اند بی خبر.

   نهایتا می‌توانم به حکم دو - سه کتاب تاریخی که تورق کرده‌ام بگویم بله... در روزگار مورد نظر شما چنین گذشته و چنان شده. تا چقدر کارگردان و سریال به حادثه و روایت تاریخی و اسناد پای‌‌بند بوده باشند.

  باری، در روزهای نوروز 1401 و در میان دید و بازدیدهای همچنان محدود فامیلی در دو نوبت به حکم اشتیاق میزبانان، توفیق اجباری دست داد تا به تماشای سریال «جیران» بنشینم و به همراه جمع یک قسمت کامل و نیمی از قسمتی دیگر را ببینم‌.

   خواندم که کارگردان رد پای داستان نامکرر عشق را در تاریخ جُسته و احتمالاً چون پرداختن به تاریخ ایران‌باستان محدودیت یا ممنوعیت دارد به دوره کم‌خطر قاجار ورود کرده که چوب دو سر طلاست. هم از سلطنت‌طلبان و طرفداران خاندان پهلوی فحش می‌خورد و هم جمهوری اسلامی با آن بر سر مهر نیست. نه چپ‌ها طرفدارش هستند و نه راست‌ها. نه ملی‌ها قبولش دارند و نه مذهبی‌ها برایش شمعی روشن می‌کنند. نه مشروطه‌چی و نه جمهوری‌خواه ... و خلاصه سریال، به روزگار ناصرالدین شاه و ماجرای نه چندان پیچیده «فروغ‌السلطنه» یا همان خدیجه خانم ملقب به جیران ، دختر محمدعلی خان تجریشی پرداخته.

  فروغ‌السلطنه در میان صد‌و‌اندی همسر عقدی و غیر‌عقدی ناصرالدین‌شاه به نوعی محبوبۀ وی و نخستین سوگلی او بود به طوری‌که وقتی میرزا حسین‌خان سپهسالار (صدر اعظم ترقی‌خواه شاه و البته بانی قرارداد پر‌آوازۀ رویتر-توتون و تنباکو) به حساب آشفته دخل و خرج مملکت می‌رسید، و خواست تا از مخارج سنگین مقبره جیران بکاهد، به گفته «ابوالحسن بزرگ‌امید» در کتاب (خاطرات و مشاهدات) با مخالفت شاه رو‌به‌رو شد.

  کارگردان البته گفته این سریال یک مستند تاریخی نیست تا به خط اصلی تاریخ و روایت وفادار بماند با این حال می‌بینیم نام‌ها و مکان‌ها واقعی است و به همین خاطر می خواهم به روزگار ناصرالدین شاه و خود او بپردازم:

   روزگار سریال پس از زخم‌های «گلستان» و«ترکمنچای» است که 263700 کیلومتر از خاک ایران بزرگ با بی‌کفایتی‌های داخلی و نیرنگ‌های خارجی جدا شد.

  روزهای قرارداد «گلد‌اسمیت» و «پاریس» است و جدایی ایران شرقی یعنی هرات و افغانستان و بخش‌هایی از بلوچستان بزرگ و مکران، یعنی چیزی نزدیک به 1 میلیون کیلومتر از خاک ایران.

   روزهایی است که قبله عالم و فرستاده او «موتمن‌الملک» با پیمان «آخال» ترکمنستان و ازبکستان و تاجیکستان و  بخش‌هایی از قزاقستان و قرقیزستان را از دست داده و جمعا نزدیک به 12300000 کیلومتر دیگر از ایران ما جدا شد.

   این ناصرالدین شاه که می‌بینیم و سریال به ماجراهای عشقی او پرداخته و زمانه مورد نظر به رنگ و لعاب کاخ گلستان و زری دوزی‌های لباس بانوان و دسیسه‌های خواجه سرایان فروکاسته شده، فرزند محمد‌شاه است که با انفعال مقابل انگلستان و دسیسه‌های روس و نیرنگ «سر‌آستین لیارد»‌ها و «سر جان مک نیل»‌ها هرات را از کف داده بود تا مقدمه جدایی اصلی هرات و افغانستان در روزگار پسر شود.

  محمدشاه کشنده «میرزا ابوالقاسم قاِئم مقام فراهانی» است. از معدود مردان لایق آن دستگاه که در باغ نگارستان و در « شب شنبه 30 صفر (او) را خپه (خفه) کردند و جسدش را در جوار بقعه شاه عبدالعظیم به خاک سپردند...» (ناسخ التواریخ-ج2)

   پس از قائم مقام هم حاج میرزا آقاسی معروف بر سر کار آمد. سفرنامه نویسی در باره او نوشته بود «عجیب ترین خلقتی که برای اداره امور یک مملکت می‌توان تصور کرد» (ایران در دوره سلطنت قاجار- علی اصغر شمیم ص135) و «کنت د سرسی» وزیر مختار فرانسه در باب او گفته بود :«تمام بی کفایتی دولت ایران در وجود او خلاصه شده» (همان منبع)

   او تا روزگار ناصرالدین شاه هم زنده بود و در کارهای دربار مداخلاتی داشت و نمی دانم کارگردان در میانه عشق و عاشقی و نمایش چشمان آهو وش جیران به این فقره نیز پرداخته یا نه.

   برای نمونه و مقایسه نگاه کنید به این روایت‌ها تا بدانید او جانشین چه کسی شده بود و قائم مقام فراهانی که به دست استبداد داخلی و توطئه دربار و دخالت خارجی کشته شد با او چه تفاوت داشت:

    فرهاد میرزا نویسنده کتاب «منشآت » قائم مقام فراهانی را "بد‌دل و زشت‌کار" می خواند.(ص37)

  نادرمیرزا دیگر شاهزاده قاجار و نویسنده کتاب (تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه تبریز)، به قائم مقام لقب "ناسزاوار مرد  دنیا‌دوست" می‌دهد و جهانگیر میرزا دیگر شاهزادۀ قاجاری و نویسنده کتاب تاریخ نو، پارا فراتر گذارده و با واژگانی چون "مزدور و نک به حرام و بد خیال و خائن" از او یاد می‌کند.

   پیداست که شاهزادگان قاجاری و مفت‌خواران آن دوران تاب دیدن اقدامات سخت‌گیرانه میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی را نداشتند .

این روایت هم از کتاب ناسخ التواریخ خواندنی است که البته نویسنده همین اثر هم در چند جا با بدبینی و بدگویی از قائم مقام فراهانی یاد کرده. داستانی زنده و تامل برانگیز‌، روایت‌گر بلندی روح قائم مقام:

  «....وقتی چنان افتاد که شاهنشاه غازی (محمدشاه را می‌گوید) معادل بیست تومان زر به مردی باغبان عطا فرمود، قائم مقام کسی را فرستاد و آن زر را استرداد کرد و بی توانی (یعنی بدون معطلی و سستی) به شاهنشاه پیام داد که ما هردو در خدمت دولت ایران و خواجه تاشانیم( خواجه تشان. یعنی نوکرانی که یک آقا و صاحب دارند) الا اینکه تو چاکر بزرگ‌تری …» (لسان الملک سپهر/ جلد دوم )

   آری. این چنین بود. این سریال ، مربوط به روزگاری است که از آسمان تیر بلا می‌بارید و میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) به دستور همین شاه عاشق پیشه و در کاشان: « فصاد دژخیم نهاد اجل به فصد یمین و یسارش پرداخته به دیار عدمش روانه ساخت» (حقایق الاخبار ناصری- خورموجی)

   این روزگار و این قصه های دربار‌، «عصر بی خبری است». عصر امتیازات است. از بانک استقراضی روس تا راه‌آهن و از استخراج معادن آذربایجان تا صید ماهی در خزر و از احداث تلگراف تا امتیاز تنباکو و از استخراج فلزات تا چاپ اسکناس.

    این داستان پرگداز عاشقانه در هنگامه‌ای رخ داده که فرانسوی‌ها (که هرگز در تاریخ با ایران بر سر مهر نبوده اند و کمتر خیرشان به ملتی در دنیا رسیده) امتیاز انحصاری کاوش‌ها در ایران را گرفتند و تمام آثار باستانی شوش را به یغما بردند و اکنون زینت بخش لوور است و وشاه صاحبقران هم در دل می‌خندید که این فرنگی‌ها در خاک و خل دنبال چه هستند؟

  قائم مقام را که اجازه تأسیس کنسول‌گری به انگلستان نمی‌داد را خفه کنی حاج میرزا آقاسی بدنام را بر سر کار آوری و امیر کبیر را که حتی برای دارالفنون هم از روس و انگلستان معلم نمی‌آورد را رگ بزنی و میرزا آقاخان نوری را بر سر کار آوری که در جدایی هرات نقش پررنگ داشت، نتیجه جز این نخواهد بود.

   بعدها «ژاک دمورگان» امتیاز مفصل‌تر کاوش‌ها را از فرزند همین قبله عالم یعنی مظفرالدین شاه گرفت و غارت اصلی آغاز شد و طی 15 سال فعالیت فرانسوی‌ها آنچه بود و نبود به موزه لوور منتقل شد تا وزیر فرهنگ وقت کلمانسو (Clemanceau) شخصا به بازدید برود و با اتکا به گنجینه هایی که رسده از استیضاح بگریزد!

   آری همه این عجایب و غرایب در کاخ گلستان و تنبور زدن شاه و نقش دروغین و بزک کرده «مهد علیا» و چشمان جیران و کاراکتر ساختگی سیاوش خلاصه شده است. این یادداشت در نقد این سریال یا به هواداری آن نوشته نشده که اینجانب دانش نقد فیلم و هنر ندارد، تنها بهانه ای است برای اشاره به آگاهی تاریخی.

  سلطنت دراز مدت ناصر‌الدین شاه ( 1247- 1313 ق)از خبرساز ترین دوره های تاریخ ایران است. داوری عمومی مردم نسبت به قاجار و نیز ناصر الدین شاه چندان همدلانه نیست. آیا به این دلیل است که به قول "گاوین‌همبلی" او «هیچ میراث با ارزشی از خود باقی نگذارد...» ؟ (تاریخ ایران کمبریج-دوره افشار و زند و قاجار- ص۲۵۲ ) و یا ما به قول دکتر داریوش رحمانیان "اسیر کلیشه ها" شده ایم؟ آنطور که یرواند آبراهامیان در جائی گفته بود، تاریخ آنچنان آکنده از اسناد گوناگون است که می‌توان برای هر ادعایی دست در انبان کرد و سندی موافق یافت . (نقل به مضمون)

   چند دیدگاه متضاد در مورد این پادشاه را بخوانید؛ فراتر از کلیشه‌ها ، و فراتر از قصه های سریال جیران، تا شاید به قول استاد باستانی پاریزی راهی به دهی بردیم:


   مهدیقلی خان هدایت ( مخبر السلطنه) در کتاب معروف "خاطرات و خطرات" مینویسد: «زندگی وی با همه ریخت و پاش، به اقتصاد بود. ثروت شخصی نداشت ... با توجهی که به تعالی دولت و ملت داشت و موانعی که می‌دید می‌شود گفت شاهی بود مستأصل و در اواخر مأیوس» (چاپ تهران، 1329)


   حسن اعظام قدسی هم در "خاطرات من" با این پادشاه هم‌دلی نشان می‌دهد:

   «تا آخر دوران سلطنت وی و تا آخر فصول نرخ‌ها ثابت و فراوانی بوده. مخصوصا نان و گوشت که در تمام سال کوچک‌ترین تزلزلی روی نداده بود. روزی که عازم اعتاب مقدسه می شود ... پسرش شاهزاده کامران میرزا...را مخاطب قرار داده و نسبت به ارزاق...تاکید می نماید... و می گوید: کوچک ترین ناراحتی مردم موجب اعدام تو که پسر من هستی خواهد بود» (جلد اول ص 70) همین نویسنده در جای دیگر متذکر میشود:

  «از نیکی های وی...بی توجهی به جمع مال به نفع خویشتن بوده است. بطوریکه تا آخر دوران سلطنت و بعد از او حتی یک ده به نام ناصرالدین شاه دیده و یا شنیده نشده است.» (همان- ص 75)

  داماد ناصرالدین شاه یعنی ظهیر الدوله در کتاب «تاریخ بی دروغ) او را چنین توصیف میکند:

   «مهربان، بردبار،رعیت پرور،ترقی خواه، با رحم... آبادانی دوست،عیاش» همو در جای دیگر اشاره دارد که ناصرالدین شاه آشنا به ادب شعر و فنون موسیقی بوده(همان) و :

«در تمام عمر وقت ناهار، روزنامه و وقت شام کتاب تاریخ گوش می‌کرد، در عصر خودش بر تمام شکارچیان سر آمد بود.. غالب جاها به جز امریکا را گردش کرده و کارها{را} خوب درک کرده ، خواست در ایران معمول کند. عیبی که اصحاب بینش و ارباب دانش.. در آن وجود دیده بودند ، فقط اندکی {!} شهوت و کمی طمع بود.»( همان) نام کتاب تاریخ بی دروغ است و اگر چه حقایقی را ذکر کرده اما تاریخ بی دروغمان که این باشد وای به حال بقیه تواریخ و ناسخ التواریخمان که آن باشد باید خط نسخ کشید بر همه تواریخ.

  ناظم‌الاسلام کرمانی نویسنده نامدار مشروطیت ناصرالدین شاه را چنین داوری میکند:

   «این شاه در عیاشی و کامرانی گوی سبقت را از جد خود {منظورش فتحعلیشاه است} ربوده بود. ...از آغاز تا انجام ۱۹۳ زن اختیار کرد و ۵ سفر رسمی و غیر رسمی کرد و بیش از یکصد کرور هزینه این سفرها شد. در ۵۰ سال سلطنت ۸۳ مقاوله نامه سیاسی ، تجارتی و مرزی بست که در همه آنها مغبون شد... قسمت‌هایی که در زمان این پادشاه از ایران منتزع شد، افغانستان تمام، برخی از قسمتهای خراسان، سیستان، مسقط،عمانات و ترکمان، و ۱۷۳ قطعه از جزایر و سواحل خلیج فارس و و دو ثلث از بلوچستان . در عصر این پادشاه شروع خرابی در اداره نظامی شد... نماند در ایران سر جنبانی که سرش را به سنگ استبداد نکوفت.... دشمن تعلیم و معارف و آزادی قلم و افکار بود...» ( تاریخ بیداری/ص 99. مقدمه) مقایسه آسان است بین تاریخ «بیداری» و تاریخ «بی دروغ»

   اما ناظم الاسلام در ادامه این ویژگی ها را نیز برای ناصرالدین شاه بر می‌شمرد:


   «شعر نیک می‌گفت...از تاریخ بی اطلاع نبود. عربی، فارسی ، ترکی و فرانسه می‌دانست...تیر‌انداز ماهری بود... خط خوبی داشت.. آثاری که در زمان او به وجود آمد: دارالفنون، ایجاد تلگراف‌خانه، ضراب‌خانه، چراغ گاز، پست‌خانه، کارخانه توپ‌ریزی، کارخانه باروت‌کوبی،کارخانه فشنگ‌سازی، کارخانه چاشنی‌سازی، ایجاد مجلس شورای دولتی، تعیین وزارت‌خانه‌ها و ایجاد روزنامه در ایران » (همان)

  پایان سخن را هم با روایتی از ابوالحسن بزرگ امید همراه کنیم که پیشتر هم به خاطرات او اشاره داشتیم و مطلب را کوتاه کنم.

    او در کتاب "از ماست که بر ماست "می‌نویسد ناصر‌الدین‌شاه در ابتدا توجه خاصی به معارف داشته و معلمان و دانش‌آموزان دارالفنون را تشویق می‌کرد و سرکشی پیاپی نموده و جایزه می‌داد.

  بعد از ماجراهای سید جمال اسدآبادی و ملکم خان و این قبیل تحرکات گویا تغییر عقیده داده و خطاب به مخبر‌الدوله گفته بود: «من راضی نیستم یک‌نفر شاگرد تحصیل‌کرده از مدرسه خارج شود. از مدرسه فقط اسمش را می‌خواهم که در سالنامه ذکر شود...» (ص۴۲)

ارسال به دوستان