عصر ایران ؛ نهال موسوی - چند روز از پایان سریال خاتون گذشته است و هنوز از شوک پایان بی منطق و خارج از چهارچوب روایت داستان آن به سر می برم.
واقعا چرا باید سرانجام یک سریال در قسمت آخر آن به چنین نقطه ای برسد که در تضاد کامل با تمام 22 قسمت قبلی است؟!
خاتون داستان زنی به همین نام است که بنابر شرایط زندگی که دارد متفاوت از زنان سنتی زمانه خودش ظاهر شده است. او دختر یک مبارز سیاسی است که زبان فرانسه بلد است، تیراندازی میکند و از همه مهمتر قرار نیست که فقط یک زن خانه دار باشد، او کنشگر است و به همین دلیل هم با شوهر خانزاده ارتشی خود به مشکل خورده و اساس قصه بر پایه این شخصیت انقلابی و شورشی است که بعدتر میان وظیفه همسری و آزادی خواهی دست به انتخاب آزادی می زند. اگرچه مسیر سختی پیش روی اوست ولی همین انتخاب است که او را خاتون کرده تا سریالی برای او ساخته شود.
یک جمله کلیشه ای تکراری وجود دارد و آن هم این است که مشکل سینمای ایران فیلمنامه است، که متاسفانه در مورد سریال خاتون این گزاره کاملا صدق می کند و باید گفت بزرگترین مشکل سریال خاتون فیلمنامه آن است و به این جمله تکراری باید اضافه کرد یکی از بزرگتین مشکلات فیلمنامه در سینمای ایران پایان و چگونگی تمام کردن فیلم است.
از منظر کشش دراماتیک قصه سریال خاتون، فراز و فرود رویدادها، شکل روایت، شخصیت پردازی، بازی بازیگران، کارگردانی، طراحی صحنه و لباس، تدوین، موسیقی و ... هم می توان سریال خاتون را مورد بررسی قرار داد اما پیام اصلی سریال چنان سردرگم و حتی آزار دهنده است که ترجیح این است که به هیچ نکته دیگری غیر از آن نپردازیم.
از زمان ارسطو که در کتاب فن شعر از پایه و اساس درام نوشته است تا به امروز یک قانون تقریبا ثابت وجود دارد و آن هم این است که هر نمایش، فیلم یا سریالی یک نقطه اوج پایانی دارد ( در ساختار کلاسیک و یا شاه پیرنگ )، نقطه اوج پایانی روشن کننده سرانجام قصه و شخصیتهای آن است. اگر فیلم باشد تقریبا 20 دقیقه پایانی حائز اهمیت می شود و در سریال قسمت آخر آن است که حکم جمع بندی تمام سریال را پیدا می کند.
اگر شما در یک فیلم 100 دقیقه ای 80 دقیقه ابتدایی بسیار خوب به بیننده ارائه دهید ولی در 20 دقیقه پایانی منطق دراماتیک داستان به هم بریزد مخاطب خواهد گفت که فیلم ضعیف یا بدی را دیده است، چون نتوانسته آن را درست به سرانجام برساند. این اتفاق برای سریال هم صادق است و اتفاقا سریال خاتون از این منظر لطمه خورده است.
شخصیت پردازی خاتون از ابتدا سریال بدین گونه است که او زنی فراتر از زمانه خود است، اهل مطالعه است (حتی کتابهایی به زبان اصلی)، تیرنداز خوبی است،در برابر مادر شوهر فئودال ماب خوب ایستاده و به زن دوم پدر شوهر و بچه های او رسیدگی میکند، زمانی که احساس میکند باید در مقابل اشغالگران عملی انجام دهد اقدام می کند و ... در یک کلام خلاصه خاتون آن زن سنتی که در خانه باشد و فقط پخت و پز کند و بچه بزرگ کند و نگاهش به شوهر نظامی اش باشد و هرچه او گفت را بپذیرد نیست.
حال در قسمت آخر سریال خاتون تبدیل میشود به یک زن که فقط گریه کردن را بلد است، دیگر هیچ نشانی از آن زن قوی و با اراده سابق نیست. وقتی در شرایط مرگ و زندگی هم قرار میگیرد تنها کاری که می کند این است که این بار شوهر سابق و شوهر کنونی هر دو مراقب او هستند و فقط به او دستور می دهند که پشت یک ستون پنهان شود و از آنجا تکان نخورد، او هم تنها کاری که می کند این است که از آنجا به گریه و شیون میپردازد!
حتی ظرفیت شخصیتی و مهارت خوبی که از ابتدا سریال برای او ساخته شده که خاتون تیرانداز قهاری است را خود فیلمنامه نویس از یاد برده است، والا حتما باید از این تیرانداز بودن خاتون در صحنه درگیری مفصل قسمت آخر بهره میبردند.
خاتون که قرار بود آن زن خاص، مقاوم و تسلیم ناپذیر باشد، در قسمت آخر تبدیل شده به همان زنی که بهتر است یک گوشه ای پنهان شود و مردان به او بگویند چه کند و چه نکند و او هم مطیع ، سربه زیر است! متاسفانه پیامی که فقط و فقط انفعال و سر فرود آوردن در برابر نیروی اشغالگر قویتر را برای مخاطب به همراه دارد.
این چه منطقی است که سریالی با این همه زحمت ساخته شود تا در نهایت پیامی غیر از تسلیم و انفعال برای دختران این سرزمین نداشته باشد. حیف از این فرصتی که به هدر رفت!
ممکن است در موارد خاص یک زن نقش مرد را به عهده بگیرد، اما الزاما این برای او ارزش و کرامت محسوب نمیشود.
زنی که روحیات مردانه داشته باشد دیگر زن نیست و مردی که روحیات زنانه پیدا کرده باشد دیگر مرد نیست.
شما را به خدا تلاش نکنید عزت و شرف و ارزش زن را به شبیه مردان شدن گره بزنید....
کاملا با نظر منتقد موافقم، گرچه در شخصیت پردازی خاتون از همان ابتدا ایرادهای فاحشی وجود داشت که اپیزود پایانی فقط کار را یکسره کرد.
اینکه اساسا چرا اسم سریال، خاتون شد و همه باید این موجود بی دست و پا و بی فایده برای ایران را نجات می دادند و در آخر هم اینهمه تلفات برجای می ماند، به هیچ عنوان درک شدنی نیست.
۲. پایان فیلم میتونست غم انگیز باشه، اما بیشتر مضحک بود. سرنوشت شخصیت های داستان میتونست متنوع رقم بخوره. فیلمنامه همه شخصیت ها رو یکجا جمع میکنه و سرنوشت همه رو همونجا رقم میزنه و تماااام.
۳. یک تناقض بزرگ در شخصیت خاتون هست. زنی که این همه شجاع هست کلا در حال گریه و زاریه. مخصوصا توی چند قسمت آخر.
۴. نقطه قوت فیلم وجود شخصیت های متنوع با شخصیت پردازی جالب بود و فضاسازی بسیار زیبا. اما نقطه ضعف، واقعا فیلم نامه بود مخصوصا در چند قسمت آخر که تبدیل شده به تعقیب و گریز طولانی و خسته کننده. شخصیت ها زیاد بودند و متنوع و به جا، و شهرها و خونه ها و ... هم قشنگ بود اما فیلمنامه نتونسته بود به خوبی از این همه شخصیت بهره برداری کنه.
۵. نکته آخر هم که شاید خوشایند بسیاری نباشه، اینه که متفقین برخی کارهایی که بهشون نسبت داده شده انجام ندادند. مثلا تیرباران تیمسار ارتش به دلیل عدم پذیرش پست نظامی!
اولا باید از خود نویسنده بپرسیم که چرا اینچنین تمام شد، شاید دالایل منطقی دیگری داشته باشد که با این نقدها و تحلیل ها کاملا فرق کند
دوم اینکه : نشان داده در ایران متاسفانه اینچنین است ، زن هرچقدر قوی باشد و کاربلد متاسفانه آخرسر به او میدان داده نمیشود و محکوم به تسلیم در برابر مرد میشود
بعنوان مثال : چرا زن ایرانی نمیتواند نامزد ریاست جمهوری شود؟ چون رئیس جمهور با از "رجال" سیاسی باشد!!!!
ما نفهمیدیم خاتون چکاره بود. دنبال چی بود. نه رهبر بود نه هدفی داشت. شانس می اورد و عاشقش میشدن. کم هم عشوه نمیومد لامصب. جلوی شوهرش وحشی بود با مردهای غریبه لاس میزد. زنو چه به جنگ و درگیری. اینا که هیچ. کلا سناریو چرت بود.
اما نمیدونم این منتقد انتظار داشت یه آر پی جی میدادن دست خاتون به تنهایی تمام سربازان دشمن رو نابود میکرد و شیرزاد و رضا رو نجات میداد و موقع خروج از اون سوله یه دکمه رو فشار میداد و پشت سرش تمام سوله میرفت رو هوا؟!!!
واقعیت این است که از آن به بعد هرآنچه در فیلم ها و سریال های ایرانی دیدم همین بود.
مثل کیف انگلیسی و صدها مثال دیگر.
"سرخوردگی و انفعال" پیام این روزهای محصولات فرهنگی در ایران است.
یه نگاه به لیست IMDB بندازین و وقتتونو تلف این سریالا نکنین
به مناسبتی سوالی از نویسنده محترم داشتنم که هنوز بی جواب مانده و منتظر پاسخ است.
چرا در فیلمهای هالیوودی که بعداً در فیلمهای عموم کشورها کلیشه سازی شد. وقتی یک زن سیلی به مردی میزند هیجان و ذوق زدگی و هورا و آفرین دارد اما وقتی مردی به زنی سیلی میرد بار منفی؟
چرا وقتی زنی جنایتی مرتکب می شد مثلاً ماشینی میدزدید یا بانکی را میزد نقش مثبتی داشت اما برای مردان منفی؟ و ...
لطفاً ما را اسیر آموزشهای غلط نکنید.