عصرایران ؛ محمد جلالی - سریال خسوف با عملکردِ متوسط رو به جلو به خط پایان رسید اما ... این سریال ۳۰ قسمتی جمعه هفته گذشته پروندهاش بسته شد؛ سریالی که در ابتدای معرفی، با توجه به اینکه دو کاراکتر اصلی این آن (مینو شریفی و سجاد بابایی)، بازیگرانی ناشناخته در سینما و نمایش خانگی بودند به نظر نمیرسید با اقبال روبرو شود.
البته حضور بازیگران قدیمی همچون «امین تارخ»، «ستاره اسکندری» و حضور کوتاه «شهره سلطانی» به بخش بازیگری این سریال توازن بخشید اما سریال، برخلاف دیگر سریالهای تلویزیونی و نمایش خانگی نانش را از بازیگری نخورد و این بار نویسندگان نانآور سریال شدند کاری که سالها انتظارش را از آثار ایرانی داشتیم.
فیلمنامهنویسان توانستند روند قصه را مدیریت کنند؛ حسین ترابنژاد، همایون اسعدیان و مهدی شیرزاد در واقع بازیگران پشت پرده خسوف بودند اما در همین ابتدا طولانی شدن سریال چندان خوشایند نبود. با این موضوع و با این روند داستانی، ۳۰ قسمت جای دفاع ندارد و میشد با کمتر از ۱۵ قسمت آن را به انتها رساند و آب بستن به فیلمنامه آزاردهنده بود.
چهرههای جدید
«خسوف» همچون تیم فوتبالی که امید قهرمانی ندارد اما به دنبال بازیکن سازی است توانست چهرههای خوبی را به سینما و تلویزیون ایران معرفی کند.
بیشک سپردن نقش اصلی به دو بازیگر جوان (مینو شریفی و سجاد بابایی) ریسک بسیار بزرگی بود و مثل این است که شما در یک دربی فوتبال به ناگهان دو چهره جدید و ناشناخته رو کنید. اگر این دو چهره بتوانند آنگونه که انتظار میرود درخشان ظاهر شوند آن وقت است که همگان ایستاده تیم را تشویق میکنند و برای «خسوف» این مسئله رخ داد.
جدا از این دو بازیگر، «المیرا دهقانی» در نقش عاشق پیشهای که همسرش را از دست داده به زیبایی نقشآفرینی کرد و در بسیاری از سکانسها یأس و ناامیدی را میشد در چهره او دید.
در میان نقش آفرینان این سریال نباید بازی «علی عمرانی» در کاراکتر «رضی» نادیده گرفته شود. به گزاف نگفتهایم که او یکی از حرفهایترین نقشها را در این سریال بازی کرد و لغزشی در آن دیده نشد.
نقدها (هشدار خطر لو رفتن پایان سریال)
1- در قسمت پایانی و در حالی که هر لحظهی سریال میتوانست پرونده یکی از ریز داستانها را ببندد، اما باز هم صحنههای خسته کننده کم نداشت.
2- مدتی است که درجهبندی فیلمها و سریالها در ایران مشخص شده و بر پایه آن خانوادهها میتوانند تصمیم بگیرند که چگونه و با چه افرادی میتوانند آن سریال یا فیلم را به تماشا بنشینند؛ سریال خسوف از آن دسته سریالهایی نبود که خشونت و صحنههای مسئلهساز برای سنین پایین داشته باشد تا اینکه در 2 قسمت پایانی آن و در وسط سریال نشانه (15+) نمایان شد و در صحنه نخست سمیرا زیر باد کتک علیرضا همسرش قرار گرفت و در سکانسی دیگر رضی با پلاستیکی بر سر کشته شد!
جای سؤال اینجاست که خانواده چگونه میتواند به یکباره فیلم را قطع کند و به فرزندان خود بگوید شما نمیتوانید این قسمت را ببینید؟ نشان دادن بدون پرده اینگونه از صحنهها چندان ضرورتی نداشت و میشد با یک نمای دورتر، داستان را به تصویر کشید تا خسوف بدون مثبت و منفیهای گوشه تلویزیون کار خود را تمام کند.
3- آتیه ناصح نقش اول سریال بین عشق و نفرت در قسمتهای پایانی نتوانست خط فرضی درستی را رسم کند و بیشتر شبیه یک فرد دوقطبی بود که در هر لحظه نمایی دیگر از خود را نمایش میگذاشت.
البته آتیه تا قبل از سفر به ایران همانی بود که باید نقشآفرینی میکرد و نقصی در کارش نبود اما در قسمتهای پایانی نفهمیدیم که آتیه آن دختر معترض دانشگاه، عاشق پیشه قبلی، و مهربان جنسش چگونه با نفرت عوض شد؟
4- پایانبندی سریال و جمع کردن ماجرا همچون دیگر سریالهای ایرانی به انتها گذاشته شد؛ یک شوک و بستن ریز داستانها با یک یا چند دیالوگ و توبه نقش اصلی از کردههای خود.
5- موسیقی در سریالها و فیلمها نقش مهمی دارد و بیشک صدای «محسن چاوشی» در ابتدای سریال نقطه قوت خسوف به شمار میرفت.
به هر روی این سریال به کارگردانی «مازیار میری» و تهیه کنندگی «همایون اسعدیان» به پایان رسید و به نظر میرسد با توجه به تم عاشقانه داستان ادامه آن امکانپذیر نباشد، مگر اینکه از عشق و دلدادگی به روزمرگیهای زندگی و گذر زمان سوق داده شود همانند کاری که سریال «میخواهم زنده بمانم» بنا داشت انجام دهد و نشد...
باید دید نویسندگان خسوف آیا به دنبال تداوم خسوفهای بعدی هستند یا که خیر؟
آفرین