حالا سی و چند روز است که با آخرین امید به درمان پسرش، راهی تهران شده و در چادر محقری پشت نردههای بیمارستان منتظر نتیجه عملهای پیدرپی فرزندش است.
روزنامه شرق نوشت: این روایت تعداد زیادی از خانوادهها است که به دلیل نبود امکانات پزشکی کافی در شهرستانها، راهی تهران میشوند و گاه به دلیل نبود همراهسرای یا دوربودن از بیمارستان مجبور به اسکان اطراف بیمارستان میشوند؛ موضوعی که همیشه برای خانواده بیمارانی که از شهرستان به تهران میآیند، دردسری بزرگ بوده و حتی در سالهای اخیر همراهسرایی که برای این خانوادهها در نظر گرفته شده بود هم به دلایلی تعطیل شده و این چند روز توجه دوبارهای به آن شده است.
منظره همیشگی اطراف بیمارستانهای مرکز تهران، مانند بیمارستان امام خمینی و بیمارستان کودکان مفید از چادرهای مسافرتی رنگارنگ و ماشینهایی با شیشههایی پوشیده طراحی شده که در هرکدام از آنها خانوادههایی حضور دارند که اغلب به دلیل عدم توان مالی و نبود همراهسرای مناسب اطراف بیمارستان مجبور به این شکل اسکان موقت شدهاند.
علاوه بر اینکه لزوم حمایت خانواده این بیماران به شکل جدی وجود دارد؛ اما اصل موضوع به بیعدالتی در توزیع امکانات پزشکی و متخصص در شهرها و شهرستانهای کشور مربوط میشود که منجر به اجبار خانواده بیماران برای پیمودن مسافتهای طولانی به تهران میشود.
در همین زمینه هم حسین کرمانپور، مدیر اورژانس بیمارستان سینا، اشاره میکند: هر تکنولوژیای که میآید اول در تهران مورد استفاده قرار میگیرد و معمولا پزشکان استانهای دیگر هم میدانند در تهران آن تکنولوژی وجود دارد یا ندارد که بیمار را به تهران ارجاع میدهند، بعد از آن کمکم در کل کشور توزیع میشود، البته این موضوع این دولت یا آن دولت نیست؛ بلکه این مسائل همیشه بوده است، پس خیلی تخصص بالای یک فرد در شهرستان و روستا اولویت نیست، مهم این است که متخصص تجهیزات مورد نیاز خودش را در آن شهرستان داشته باشد و برای همین با عدم تعادل در تجهیزات و نیروی انسانی مواجه هستیم.
تا چشم کار میکند، زنان و مردان نگران در حیاط و محوطه بیمارستان کودکان مفید در حال تردد هستند، دور تا دور بیمارستان خانوادههایی هستند که مشخص است روزهای زیادی است که شب و روزشان در ماشین شخصی یا این چادرهای رنگ و رو رفته کنار بیمارستان گره خورده است و منتظر روند درمان کودکان کمسنوسال خود هستند، اغلب آنها از شهرستانهای دور و با ناامیدی از روند درمان و نبود امکانات کافی در شهرستان، راهی تهران شدهاند و برای دسترسی بیشتر به امکانات مربوط به بیمار خود مجبور به اسکان در چادر یا ماشین شخصی در همان نزدیکی شدهاند.
تعداد زیادی از این خانوادهها به جای همراه سرا، در کوچههای اطراف بیمارستان ساکن شدهاند و از خطر شیوع کرونا، دوری به بیمارستان، هزینه و عدم راهنمایی بیمارستان برای دسترسی به این همراهسراها گفتند و البته بعضی خانوادهها اصلا پیگیری خاصی برای دسترسی به اسکان موقت نکرده بودند؛ چون اطلاعی از ماجرا نداشتند.
خیابان اطراف بیمارستان پر است از ماشینهایی که روی شیشههای آن با پتو یا آفتابگیر پوشانده شده است و داخلش افرادی در حال استراحت هستند، از کنار آنها که عبور کنید، به کوچه بنبستی میرسید که چادرهای رنگارنگ ولی رنگ و رو رفته مسافرتی کنار هم چیده شدهاند و در هرکدام خانوادهای مستأصل در آرزوی درمان کودک خود روزهای زیادی است که منتظر است.
اولین خانواده، روی زیرانداز پشت ماشینی که پارک شده نشستند، مادر با چشمان روشن و خیرهکنندهای که دارد به چند تکه نان جلوی خود نگاه میکند و با خنده کمرنگ میگوید: ببینید ما توانمان در خریدن خوراکی همین بود، تازه امروز رسیدیم، از لرستان آمدیم، دخترم 10 سال دارد و من سالهای زیادی برای درمانش از این شهر به آن شهر رفتم، پنج یا شش بار هم تا به حال به بیمارستان مفید آمدهام، منتظریم کارهای بستری انجام شود و حتما چند روز باید بمانیم.
برای مکانی که بمانیم پیگیری کردیم؛ ولی بیمارستان کمکی نکرد، ما هم هیچکس را اینجا نداریم کمکمان کند، همین امروز بعضی از آزمایشها و عکسهای فرزندم سه میلیون تومان شد، اصلا توان مالی برای اجاره هم نداریم. البته امروز صبح چند مسئول هم آمدند و گفتند حضور خانوادهها در این کوچه باعث آزار ساکنان شده و باید از اینجا برویم.
چند چادر جلوتر زنی با مانتو و شالی سیاه قوری به دست از چادر بیرون میآید، لهجهای که دارد احتمال آمدنش از بخشهای ترکنشین کشور را دوچندان میکند؛ اما به دلیل ترسی نامعلوم، مکالمهای نمیکند و خودش را در داخل چادر مخفی میکند.
چند قدم جلوتر در چادر قرمزرنگی زن و مرد و دختر خردسالی دراز کشیدهاند، مادر میگوید: یکی از فرزندان ما در کما است، بیمارستان هم جا میدهد؛ ولی خیلی سخت است به مهمانسرا برویم و برای کارهای فوری نیاز باشد برگردیم، صبح هم چند مسئول آمدند اینجا را بررسی کردند و رفتند؛ چون همسایهها و ساکنان اینجا اذیت میشوند، باید کمکم برویم.
مرد دیگری که چند روزی است با خانواده در این کوچه زندگی میکنند، با تأکید بر اینکه صبح شاهد حضور چند مسئول برای نظارت در این کوچه بوده، با کمی نگرانی از علت حضورشان میگوید که: چند روزی است که از کردستان آمدهایم و فرزند ما در آیسییو است، باید به همراهسرا برویم که برای ما دور است؛ چون یا آن بچه که بستری است نیاز به حضور ما دارد یا این دخترم که در چادر است، دخترم به دلیل جدابودن بخش زنان و مردان در مهمانسرا بیتابی میکند.
البته امروز هم که مسئولان آمدند اینجا و واقعا درست است ما برای اهالی مزاحمت ایجاد کردیم؛ ولی چاره نداریم، ما امروز چادر را جمع میکنیم. زن و مردی هم که مدت زیادی است کنار ما هستند یک پسر بستری دارند که برای دستشوییکردن و کارهایی به این شکل باید کنار فرزندشان باشند و میدانم برای همین همراهسرا نرفتند.
خانوادههای دیگری هم هستند که برخی فقط برای انجام چند آزمایش مجبور شدند این همه مسافت را طی کنند و بعد از آن باید دوباره به شهر خود بازگردند که حتی اگر همراهسرا امکان خدماترسانی داشته باشد، به این خانوادهها تعلق نخواهد گرفت.
تا چشم کار میکند چادر، کنار چادر ردیف شده و در هرکدام قصه پردردی نهفته است، خیابان کنار بیمارستان امام خمینی، در تمام طول سال شاهد حضور خانواده بیمارانی است که از سر ناچاری آنجا چادر میزنند و منتظر روند درمان عزیزان خود هستند.
یکی از چادرها خانه موقت پدری میانسال شده که حالا یکماهو نیم است که در آن زندگی میکند، برای درمان کودک 10ساله خود از سیرجان راهی تهران شده و تا امروز سه عمل روی نخاع این کودک انجام شده و خودش اضافه میکند: پسرم دچار بیماری سیپی و تنگی کانال نخاع است، از کودکی خیلی پیگیر درمان بودیم و اطراف شهرستان خودمان برای پیگیری درمان دوندگی زیادی کردیم، حالا آمدهایم تهران که البته فکر نمیکردیم اینقدر طول بکشد و منتظر نتیجه عملها هستیم، در این مدت هم جایی نداشتیم بمانیم، بیمارستان اسم نوشت که اگر جا پیدا شد خبر بدهد و گفتند اگر جا هم باشد احتمالا دورافتاده است که من برای رفتوآمد به بیمارستان سخت میشود، ما هم که تهران را خیلی بلد نیستیم و همین رفتوآمد را سخت میکند.
کمی جلوتر خانوادهای سیستانوبلوچستانی روی زیراندازی کنار نردههای حیاط بیمارستان نشستهاند و کودکان قد و نیمقدشان دور هم میچرخند، یکی از بچهها دچار بیماری تالاسمی است و دیگری مشکل اعصاب دارد؛ اما پزشکان استان تشخیص درستی ندادهاند و این خانواده مجبور شده برای انجام آزمایشهای دقیق به تهران بیاید و حالا یک هفتهای است که در حیاط بیمارستان زندگی میکنند.
یکی دیگر از همراهان این خانواده توضیح میدهد: همسر من هم تالاسمی دارد و الان برای انجام آزمایشهای او اینجا هستیم. در این مدت هم بیمارستان جایی به ما نداد؛ چون گفتند بیماران بستری نیستند و فقط به خانواده بستریها مکان میدهیم. همین موضوع استفاده ما از سرویس بهداشتی و حمام را سخت کرده؛ چون نه پول کافی داریم و نه اصلا تهران را میشناسیم که بخواهیم جای دیگر برویم.
این چادرهای رنگارنگ هرکدام روایت دردی مخصوص به خود را دارد؛ اما همه آرزویی یکسان برای درمان عزیزان خود دارند. با وجود اینکه هر خانواده نگران جان عزیز خود است؛ اما اغلب این آدمها با لبخندی روی صورت به یکدیگر نگاه میکنند.
امکانات پزشکی در تهران متمرکز است
حسین کرمانپور، مدیر اورژانس بیمارستان سینا، در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه چرا معیار مشخصی برای توزیع امکانات درمانی و متخصص در کشور وجود ندارد، میگوید: توجه کنید که متخصص خوب در دیگر استانها هم وجود دارد؛ ولی خیلی از افراد در شهرستانها که به دنبال یک متخصص خوب هستند، با توجه به اینکه بیشتر پژوهشها و امکانات در مرکز استان وجود دارد و پزشکان معروف که میشوند به تهران میآیند.
حتی مثل اوایل کرونا بعضی آزمایشها مثل سیپیآر فقط در تهران انجام میشد، همین الان هم عکسبرداری از مغز همچنان به دلیل گرانی دستگاه فقط در تهران انجام میشود، به دلیل گرانی این دستگاهها معمولا اول دو، سه تا میخرند و بعد کمکم به تعداد آن در کشور اضافه میکنند، همین سیتیاسکن که اولین بار آمد، بقیه استانها نداشتند و آرامآرام در کشور توزیع شد، همینطور دیگر امکانات پزشکی به دلیل ارزبری وحشتناکی که دارند و در داخل هم تولید نمیشوند، با چنین مشکلاتی روبهرو هستند، برای همین مجبور هستند به شکل محدود خرید کنند، همین دستگاه امآرآی را اگر بخواهیم در کشور عوض کنیم حدود ۴۰ میلیارد تومان هزینهاش خواهد شد.
در این شرایط در یک استان ترجیح بر این است تا امکاناتی را که بیشتر با حیات افراد در ارتباط است، تهیه کنند و برای همین کمبود به وجود میآید، هر تکنولوژی که میآید، اول در تهران مورد استفاده قرار میگیرد و پزشکان استانهای دیگر هم میدانند در تهران وجود دارد یا ندارد که بیمار را به تهران ارجاع میدهند، بعد از آن کمکم در کل کشور توزیع میشود، البته این موضوع این دولت یا آن دولت نیست؛ بلکه این مسائل همیشه بوده است که تهران برخوردارتر از دیگر استانها بوده.
کرمانپور درمورد نیروی متخصص و گذراندن دوره در دیگر استانها ادامه میدهد: توجه کنید، مثلا خلبانی خیلی خوب آموزش دیده و دوره خود را باید در شهرستان دیگری بگذراند؛ درصورتیکه آن شهرستان فرودگاه و هواپیما هم ندارد، چه اتفاقی میافتد؟ وقتی پزشکی میخواهد در جای دیگر دوره بگذراند، باید امکانات مورد نیاز در دسترس او باشد، وقتی در بیمارستان یک شهرستان انآیسییو وجود نداشته باشد، یک جراح کودک چگونه آنجا فعالیت کند؟
پس خیلی تخصص بالای یک فرد در شهرستان و روستا اولویت نیست، مهم این است که متخصص تجهیزات مورد نیاز خودش را در آن شهرستان داشته باشد. مثلا اگر رادیولوژیستی به شهرستانی بفرستند که اصلا آنجا این دستگاه و امکانات نباشد، استادی که زیر نظر او قرار دارد، چطور باید او را راهنمایی کند؟ برای همین با عدم تعادل در تجهیزات و نیروی انسانی مواجه هستیم. حال هرچه تعداد ورودی دانشجوی پزشکی را زیاد کنند؛ ولی این مسائل پابرجا باشد تفاوتی در کار به وجود نخواهد آمد.