عصر ایران؛ هومان دوراندیش- این روزها که چرخ اقتصاد کشور از جا در رفته و باقی امور مملکت هم چندان بهسامان نیست طبیعتا انتقادات زیادی متوجه عملکرد ساختار سیاسی کشور است. این انتقادها، از نظر طرفداران ساختار، ناموجه و نامنصفانه است چراکه جان کلام منتقدین این است که در جمهوری اسلامی هیچ خدمتی به ایران انجام نشده و حتی ادعا میکنند نه در کار ساختن که در حال ویرانی بودهاند.
بدیهی است که حامیان با چنین لحن و نگاهی مخالف باشند. اما به نظر میرسد این نحوۀ انتقاد و ارزیابی عملکرد و کارنامۀ یک حکومت یا یک دولت یا اشخاص، از مقومات فرهنگ سیاسی ما است و همیشه همین آش و همین کاسه بوده.
مثلا خود مقامات سیاسی ایران در دوران پس از انقلاب، دربارۀ عصر پهلوی به گونهای حرف میزنند که گویی در آن دوران هیچ خدمتی به کشور صورت نگرفته و کلیت را نفی میکردند و بین عصر پهلوی اول و دوم و حتی دورهها و دولتهای مختلف در دورۀ دوم هم تفکیک قایل نمیشدند و انگار انبوه فارغالتحصیلان دانشگاهی شاغل در نظام سیاسی و مدیریتی آن دوران، جز خیانت به کشور کار دیگری نمیکردند.
البته در خود دوران پهلوی نیز دقیقا چنین تصویری از دوران قارجار ترسیم میشد. بسیاری معتقدند تاریخ قاجاریه در ایران، چه قبل از انقلاب 57 چه بعد از انقلاب، صرفا با برجسته کردن نقاط منفی کارنامۀ قاجاریه نوشته شده و نقاط مثبت آن سلسلۀ 130 ساله در تواریخ رسمی از قلم افتاده است.
ممکن است منتقدین این نگاه، در رد آن، فهرست بلندبالایی از مصایب ایران در عصر قاجار ارائه کنند. نیز فهرستی طولانی از مشکلات ایران در عصر پهلوی. و بعد نتیجه بگیرند قاجاریه و پهلوی در قبال منافع ایران یک سره بر خطا بودند و روا نیست چیزی جز این گفته شود. اما این دقیقا همان کاری است که منتقدین فعلی جمهوری اسلامی، به ویژه منتقدین خارج از کشور هم دارند انجام میدهند.
حال آن که برای استدلال دربارۀ ضرورت تغییرات جزئی یا اساسی لازم نیست کارنامۀ یک حکومت را یکسره سیاهی و تباهی بدانیم. در کرۀ جنوبی از 1961 تا 1987، دو ژنرال مشغول حکمرانی بودند و کره را روی ریل رشد اقتصادی و توسعه و پیشرفت انداختند اما در 1987 مردم کره خواستار تغییر و برقراری دموکراسی در کشورشان شدند.
غرض اینکه، میتوان منکر خدمات نبود اما از ضرورت تغییرات دفاع کرد. یعنی حسن و قبح عملکرد قاجاریه و پهلوی را میتوان توأمان گفت. نیز جمهوری اسلامی را. به قول حافظ: عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو.
احتمالا نظر فعالان سیاسی این است که اگر ما ویژگیهای مثبت و منفی را در کنار هم ترسیم کنیم، انگیزۀ آنچه آنان به عنوان قیام مردم مدنظر دارند از بین میرود. علاوه بر این بگویند بعدها عقلانیت حرکت سیاسی خودمان علیه حکومت وقت نیز زیر سؤال خواهد رفت.
به همین دلیل اکنون در بین براندازان خارج کشور، کسی حاضر نیست بگوید جمهوری اسلامی خدماتی هم کرده. همچنین در بین مقامات جمهوری اسلامی کسی حاضر نیست به خدمات انجام شده در دوره های پیشین اشاره کند. در نتیجه، تاریخ رسمی در این کشور همیشه سرشتی ایدئولوژیک داشته. یعنی "آگاهی کاذب" تولید کرده. هنر می را هم خواسته که عیب می جلوه دهد.
جالب است که این روحیه و رویکرد در دل یک نظام سیاسی هم جاری است. مثلا آیتالله هاشمی شاهرودی وقتی قوۀ قضاییه را دریافت کرد، گفت "من یک ویرانه را تحویل گرفتهام". و این حرف او برای چهرههای اپوزیسیون خوشایند بود.
یا اصولگرایان تندرو همواره از دولت هاشمی و دولت خاتمی بد گفتهاند. الان هم که یکسره مشغول بدگویی از دولت روحانیاند. ولی وقتی که مخالفان با دولت اول احمدینژاد و دولت رئیسی چنین معاملهای میکنند، اصول گرایان تازه یادشان میافتد که انصاف را باید رعایت کرد.
غرض این نیست که بگوییم معایب هیچ دولت یا حکومتی را نباید برشمرد. قطعا معایب را باید ذکر و حتی کشف کرد ولی وقتی کار به جایی میرسد که چیزی جز بدگویی در میان نیست، یعنی یک جای کار میلنگد.
همین الان اگر از اصول گرایان تندرو دربارۀ آغاز قرون قبلی و فعلی سوال کنیم، چنان پاسخ میدهند که گویی هر چه در دورۀ حکومت رضاشاه رخ داده یک سره بد بوده و دولت کنونی -رئیسی- یکسره خوب است. هیچ بعید نیست که حتی این یک سال رئیسی را از حیث خدمت به کشور برتر از آن بیست سال بدانند! چراکه آن بیست سال را کاملا خائنانه میدانند ولی معتقدند در این یک سال به هر حال خدماتی صورت گرفته است.
از قدیم گفتهاند الناس علی دین ملوکهم. و یا: خوی شاهان در رعیت جا کند/ چرخ اخضر خاک را خضرا کند. وقتی "بدگویی مطلق از حاکمان قبلی" تبدیل به یک رسم و رویۀ سیاسی میشود، عجیب نیست که مردم هم از چنین مرامی تبعیت کنند. در سال 57 بسیاری از مردم معتقد بودند درحکومت پهلوی هیچ خدمتی صورت نگرفته الان هم شعارهای معترضین چنان دلالتی دارد.
این رویه و روحیه ظاهرا بخشی از فرهنگ سیاسی ما ایرانیان شده و بعید است به راحتی اصلاح شود. روحیۀ نفی مطلق. هر شخص یا دولت یا حکومتی هم که مدتی این "نفی مطلق پیشینیان" به سودش تمام شده، دیر یا زود متوجه فقدان انصاف در این "انکارگرایی تام و تمام" شده است.
مطابق این رویکرد به گذشته، خدمات "گذشتگان" محصول گذشت زمان و پیشرفت کلی جوامع بشری بوده، ولی خدمات "ما" ناشی از توانایی و درایت خودمان بوده است. اما مسئله این است که این "ما" نیز روزی در زمرهی "گذشتگان" درمیآید.
چنین رویکردی، این پیامد منفی را هم در بر دارد که تاریخ ایران را یکسره سیاه و تباه ترسیم میکند. یعنی در این تاریخ هر حاکم و حکومتی که شبیه "ما" بوده، خدمت کرده و عدالت گسترده، ولی آنان که شبیه "ما" نبودند، عمدتا خیانت و جنایت کردهاند. در نتیجه، ملت ایران ملتی بیکفایت ترسیم میشود که بزرگان و نخبگانش هیچ هنری جز دزدی و ستمگری و خرابکاری نداشتهاند.
بنابراین، مطابق منطق این نگاه، مثلا هیچ اشکالی ندارد که تاریخ هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان را کلا نفی کنیم یا به بوتۀ فراموشی بسپاریم. یا مثلا تاریخ صفویه را با برچسب "تشیع صفوی" یکسره جاهلانه و ظالمانه و خائنانه بدانیم.
این نحوۀ نگاه به گذشتگان دور یا نزدیک، انقطاع و گسستی بین امروز و دیروز ایجاد میکند که خودش جزو موانع اصلی تجربهاندوزی و یادگیری و پیشرفت و بهروزی است.
تجارب گذشتگان دور و نزدیک، تجارب ما نیز به شمار میرود؛ چرا که "آنها" نیز مثل "ما" بخشی از "ملت ایران" بودند. نفی مطلق آنها، یعنی احساس استغنا از تجارب آنها در حل مسائل و مشکلات ریز و درشت این سرزمین، و لاجرم از صفر آغازیدن و چرخ را از نو اختراع کردن.