عباس سلیمی آنگیل*
زبان جوامع بدوی واژههای اندکی دارد. رفتهرفته، با شکلگیری تمدن و پدید آمدن نیازهای گوناگون، انسانها برای بیان اندیشه و احساس خود واژههای بیشتری ساختند. چنانکه امروزه در زبان قبیلهای بدوی در جنگلهای آمریکای جنوبی یا هر جای دیگر، ممکن است چند صد واژه بیشتر وجود نداشته باشد، حال آنکه در بسیاری از زبانها فرهنگهای چندجلدی، پیوسته، بهروز میشوند تا واژههای نوساخته را در برگیرند.
با این حال، تودهی مردم در کوچه و خیابان، در گفتوگوهای روزانهی خود به شماری واژهی کموبیش مشخص بسنده میکنند. آنچه در این نوشتار میآید، در درجهی نخست، دربارهی وضعیت زبان نویسندگان و پژوهشگران و اهل قلم است؛ دربارهی کسانی است که زبان تنها ابزارشان نیست، هدفشان هم هست.
اندیشمندان و شاعران زبان فارسی به این نکته توجهی درخور کردهاند. ادبیات تعلیمی و حتی دیگر انواع ادبی زبان فارسی سرشار است از اشاره به اهمیت سخن و سخن گفتن:
یادگاری کز آدمیزاد است
سخن است آن دگر همه باد است
نظامی گنجوی، هفتپیکر
غرض اینکه هم چه گفتن و هم چگونه گفتن، هر دو، از نشانههای شکوفایی تمدن است. صرف رساندن پیام کافی نیست، بهویژه برای نویسندگان. سخته و پختهنویسی کمترین خویش کاری نویسندگان است.
بیتوجهی به بار معنایی ویژهی هر واژه و بهرهگیری بیدلیل و بیهوده از واژههای بیگانه دو کاستی عمدهی نویسندگان و قلمبهدستان است؛ کاستیهایی که روزبهروز بیشتر و پررنگتر میشود.
****
الف) لاغر شدن زبان / بیتوجهی به بار معنایی ویژهی هر واژه:
واژهی دمدستیای چون «صدا»، در جایگاههای گوناگون، به جای واژههای زیر به کار میرود:
به جای «آوا»، «نوا»، «فریاد»، «بانگ»، «صوت»، و… .
همچنین «صدای گریه» به جای «ناله»، «مویه»، «ضجه»، «شیون» و…
و نیز «صدای خنده» به جای «قهقهه»، «غشغش»، «کِرُّوکر»، «هرهر و کرکر» و…
صفت «خوب»، بسته به جمله و بافتار، به جای واژههای «گوشنواز»، «چشمنواز»، «دلنشین»، «جاافتاده»، «متین»، «زیبا»، «دقیق»، «پسندیده»، «لذتبخش»، «گیرا»، «دلربا» و دهها و بلکه صدها صفت دیگر مینشیند.
فعل «خوردن» به جای «آشامیدن»، «نوشیدن»، «اوباریدن»، «جویدن» (برای آدامس)، «بلعیدن»، «بالا کشیدن» (بالا کشیدن مال و منال کسی)، «میل کردن»، «هورت کشیدن» و…
این فهرست را میتوان همینجور ادامه داد و دهها واژهی دمدستی را نمونه آورد که جای واژههای بسیاری به کار میروند. در اینجا، تنها نمونهای از «اسم» و «صفت» و «فعل» آورده شد.
لاغر شدن زبان نویسندگان در «نامآواها» و «رنگواژه»ها بیشتر خود را مینماید. زندهیاد مجتبی عبداللهنژاد در یادداشت «شاملو عاشق صداها بود»، دو ترجمهی بهآذین و شاملو از رمان دون آرام را با همین سنجه، یعنی به کارگیری آواها و نامآواها، مقایسه کرده است و از این نظر ترجمهی شاملو را بهتر و دقیقتر میداند. همسنجیای میان نامآواهای این دو ترجمه (واژههای سمت راست از شاملوست):
وزوز زنبور (که بهآذین به جای آن «خرخر» آورده)
زقزق دستۀ سطل (که بهآذین به جای آن «خشخش» آورده)
لچّولچّ گل جاده که (بهآذین به جای آن «صدا» آورده)
شرشر باران (که بهآذین به جای آن «همهمه» آورده)
خشخش برگ (که بهآذین به جای آن «همهمه» آورده)
چرقّوچرقّ مالبند (که بهآذین به جای آن «صدا» آورده)
ژیغژیغ چرخهای ماشین (که بهآذین به جای آن «خشخش» آورده)
تاپتاپ پا (که بهآذین به جای آن «خشخش» آورده)
تقتق کفش (که بهآذین به جای آن «صدا» آورده)
جرنگجرنگ سکه (که بهآذین به جای آن «سروصدا» آورده)
جلینگجلینگ زنگوله (که بهآذین به جای آن «صدا« آورده)
ملچوملچ دهان (که بهآذین به جای آن «سروصدا» آورده)
غشغش خنده (که بهآذین به جای آن «صدا» آورده) [۱]
رنگواژهها: بهجز رنگواژههای پایهای، صدها رنگواژهی دیگر در زبان فارسی هست: سیر، نفتی، باروتی، کلهغازی و… از این نظر، ترجمههای زندهیاد عبداللهنژاد بسیار غنی و مایهور است. انواع رنگها در ترجمهی هندرسون شاه باران وجود دارد.(بنگرید به رمان: بلو، سال. هندرسون شاه باران، ترجمهی مجتبی عبداللهنژاد، تهران: نشر نو، ۱۳۹۶)
ب) وامواژههای شأنزا و شأنزدا: برخی از افراد و طبقههای اجتماعی به این دلیل از واژههای بیگانه بهره میبرند که به خیالشان این واژهها به آنان شأن میبخشد و بر ارج و ارزششان میافزاید، در عین حال، ممکن است بهرهگیری از این واژههای بیگانه در طبقههای فرهیختهتر اجتماعی شأنزدا باشد و نشاندهندهی تهی بودن و کمسوادی باشد. نویسندگان و پژوهشگران قاعدتاً از طبقاتیاند که به کارگیری واژههای بیگانه برایشان شأنی نمیآورد و بی گمان از شأنشان میکاهد. با این حال، کم نیستند نویسندگان و قلمزنانی که در یادداشتها و جستارهایشان، چه در فضای مجازی و چه در رسانههای نوشتاری، واژههای بیگانه را به کار میبرند.
از ریلکس و شوآف و تایم و کِیس و تارگت و ریاکشن و فیدبک و فریز و اگزجره تا فعلهایی چون ترای کردن و هندل کردن و… در نوشتههای نویسندگان به چشم میخورد. هیچکدام از این واژهها، واژههای علمی نیستند که در کاربردشان بایستگی باشد.
بهرهگیری از واژههای بیگانه گاهی به مرگ واژههای زبان فارسی میانجامد و گاهی هم آنها را از تکوتا میاندازد. واژهی «ریلکس» امروزه به جای واژههای «خونسرد» ، «خویشتندار»، «آرام»، «چیره» و… به کار میرود. همچنین، فعل «ریلکس کردن» جای «استراحت کردن» و «آرمیدن» و «آسودن» و … را گرفته است؛ همانند رخدادی که پیشتر برای «خرسند» و «خشنود» افتاد و واژههای عربی «قانع» و «راضی» جای این دو واژه را گرفتند.
* دبیر کارگروه آسیبشناسی پارسیانجمن
هنر و فرهنگ و زبان و همۀ امور دیگر را واگذاریم و تنها دربارۀ گرانی ارزاق بنویسیم؟ به وقت خود به موضوعات مختلف پرداخته می شود. اگر با نپرداختن به زبان فارسی و با سیل کلمات بیگانه دلار مثل دهه 80 به هزار تومان و قیمت خانه هم به سال 90 بازمیگردد یا نویسندۀ بسیار فاضل و کوشا را مقصر میدانید ادامه ندهیم!اما آیا جز این است که گفت و گوی ما و شما به همین زبان فارسی انجام شده و اگر هشدارهای نویسنده را جدی نگیریم همین ارتباط هم مختل خواهد شد؟
به چنین روزهایی افتاده ایم زیرا دغدغه چنین موضوعاتی را کم داشته و چه بسا یکسره نداشته ایم. لازمه بهبودی و بهزیستی و بهروزی و سرفرازی ایران و ایرانی در همه زمینه ها داشتن نه تنها دغدغه و عِرق و غیرت بلکه تعصب ملی است. بله تعصب! هر کشوری که پیشرفتی کرده با تعصب ملی بوده و هر کشوری که آن را از کف داده به سوی نابودی رفته. ژاپنیها هنوز هم به بد سخن گفتن به زبانهای بیگانه مشهورند که ریشه اش در تعصب ملی آنها در همه زمینه هاست نه تنها اقتصاد ملی بلکه هم زبان ملی. به اندازه ای روی زبان ملی شان متعصب و در ساخت و به کارگیری برابرهای ژاپنی برای واژگان بیگانه، کوشا و استوارند که ژاپنی یکی از زبانهای انگشت شماری است (اگر تنها زبانی نباشد) که گویشورانش برای نوترون و پروتون و الکترون نیز برابرهای ژاپنی ساخته و همه هم بی استثنا و بدون نِق نِق و لودگی به کار میبرند. چنان از واژگان بیگانه دوری میکنند که من و شما از گوشت سگ.
جناب نصر اصفهانی معمولا لطف دارند و مدام اتهام وارد میکنند و به جای نظر دربارۀ متن به نویسنده کار دارند. شاید هم مأموریت خود را به انجام میرسانند ولی در این فقره بیدلیل حساس شدهاند چون این مقاله نوشتۀ مهرداد خدیر نیست. بلکه به قلم آقای عباس سلیمی آنگیل است که در قالب گروه پارسی انجمن پژوهشهای ارجمندی ارایه میدهند.
گرونی هم هرچند مهمه اما نمیشه بخاطر اون کل زندگی را تعطیل کرد که.
خدا رو شکر که هنوز کسانی دغدغه این چنینی دارند
مقاله جالبی بود. ممنون از نویسنده محترم جناب آقای سلیمی. چند وقتی بود چنین نوشته ای نخوانده بودم.
پیشنهاد می شود هرچند وقت یک بار مقاله ای در این زمینه نگاشته شود تا در دریای واژگان زبان فارسی سیری کرده باشیم و هشداری باشد برای پرهیز از بکارگیری واژه های بیگانه و نامأنوس.