۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۵۳۴۵۰
تعداد نظرات: ۱۳ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۱ - ۲۵-۰۵-۱۴۰۱
کد ۸۵۳۴۵۰
انتشار: ۰۸:۴۱ - ۲۵-۰۵-۱۴۰۱
که بود و چه کرد/ 4

لنین؛ آن که گفت "هدف وسیله را توجیه می کند" و میلیون ها انسان را کشت!

لنین؛ آن که گفت
زنی که به لنین تیراندازی کرد، در بازجویی گفت: «من به خاطر فعالیت‌های انقلابی یازده سال در زندان و تبعید به سر برده‌ام. من طرفدار مجلس موسسان بودم ولی لنین آن را منحل کرد و همۀ آرزوهای ما را بر باد داد.»

عصر ایران؛ احمد فرتاش - ولادیمیر ایلیچ اولیانوف، معروف به لنین، در 22 آوریل 1870 به دنیا آمد و در 21 ژانویه 1924 در حالی که مشهورترین کمونیست جهان و رهبر الهام‌بخش اتحاد جماهیر شوروی بود، از دنیا رفت.

لنین نام مستعاری بود که ولادیمیر اولیانوف در سال 1899، زمانی که در شرق سیبری در تبعید بود، برای خود برگزید. او نام لنین را از رودخانۀ «لنا» که در کنار تبعیدگاه او جاری بود، اقتباس کرده بود.

وقتی لنین پانزده ساله بود، پدرش در اثر بیماری درگذشت و همین موجب بی‌اعتقادی او به وجود خدا شد. یک سال بعد، برادر بزرگتر لنین به جرم فعالیت در گروهی که قصد ترور تزار را داشت، دستگیر و نهایتا اعدام شد.

لنین در نوجوانی

لنین؛ آن که گفت

اعدام برادر لنین، بعدها موجب از بین رفتن خاندان تزار شد. لنین در 1918 که تازه به قدرت رسیده بود و خطر بازگشت سلطنت وجود داشت، دستور داد که تزار و خانواده‌اش را اعدام کنند. او با این تصمیم انتقام خودش را هم از تزارها گرفت. تزار الکساندر سوم برادر لنین را اعدام کرده بود، لنین هم فرزند او یعنی تزار نیکلای دوم را به اتفاق عروس و تمامی نوه‌های تزار الکساندر اعدام کرد.

لنین ظاهرا جزو نوابغ بود. حتی بعد از مرگش، مغز او را برای تشریح و مطالعه، از بدنش خارج کردند که البته در مغزش تفاوتی با مغز افراد معمولی پیدا نشد. به هر حال نوابغ غالبا زود طلوع می‌کنند. لنین هم در 20 سالگی، بسیار پخته‌تر از سنش بود و از خامی جوانی اثری در او مشاهده نمی‌شد.

لنین به قول معروف "ژن رهبری" داشت. او از روحیۀ لازم برای دستور دادن به دیگران برخوردار بود و در این مسیر معمولا به قدری بر عقایدش پافشاری می‌کرد که برخی از طرفداران و نیروهایش را از دست می‌داد اما غالبا باکی از رفتن این و آن نداشت و از اینکه در بین کمونیست‌های روسیه در اقلیت قرار گیرد، نمی‌ترسید. او "ارادۀ معطوف به هدف" داشت و با این اراده پیش می‌رفت.  

در 24 سالگی، وقتی که از کتاب تازه منتشر شدۀ پتر استرو، مارکسیست مشهور، در یک سخنرانی به شدت انتقاد کرد، الکساند پوترسوف، یکی از رهبران سوسیال دموکرات روسیه، دربارۀ او نوشت: « این جوان 24 ساله که با سر طاس و ریش کوچک متمایل به قرمزش مردی پیر به نظر می‌رسد، با قدرت و حرارت کم‌نظیری سخن می‌گفت و مستمعین خود را کاملا تحت نفوذ گرفته بود. او بدون شک یک چهرۀ استثنایی است.»

لنین دست کم در سی سال پایانی عمر 54 ساله‌اش، درگیر تحقق و پیشبرد انقلاب کمونیستی بود. مجموعۀ آثار و کردار او بیش از هر چیز دیگری بوی "انقلاب" می‌دهند.

لنین "مبلّغ" و "آشوبگر" را از هم تفکیک می‌کرد و می‌گفت: «کار یک مبلّغ تشریح و توضیح اساس معتقدات و افکار ماست که افراد معمولی به خصوص طبقه‌ای که ما با آن‌ها سر و کار داریم ممکن است به درستی درک نکنند، ولی یک آشوبگر به راحتی می‌تواند از مسائل و گرفتاری‌های روزمرۀ مردم و عوامل نارضایی آن‌ها استفاده کرده و آشوب‌هایی راه بیندازد که بیش از جلب اعتقاد یک عدۀ محدود ما را در رسیدن به هدف یاری خواهد کرد.» 

تاریخ حرکت‌های انقلابی در روسیه، از اوایل قرن نوزدهم آغاز شده بود. جنگ روسیه با ناپلئون بناپارت موجب شد بسیاری از افسران روس اسیر شوند. پیروزی بر ناپلئون نیز پای افسران روس را به قلب اروپا باز کرد. افسران اسیر یا فاتح، هر دو، در معرض ایده‌های انقلاب فرانسه قرار گرفتند. ایده‌هایی که در 1789 سلطنت را در فرانسه ساقط کرده بود، تا سال 1820 در بین افسران ارتش روسیه رواج یافت.

انقلابی‌گری در روسیه از دهۀ 1820 آغاز شد و پس از ظهور میخائیل باکونین (76-1814) در میانۀ قرن نوزدهم، رنگ و بوی کمونیستی به خود گرفت. باکونین آنارشیست-کمونیست بود و اکثر انقلابیون باسواد روسیه متاثر از او بودند. در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، گئورگی پلخانف (1918-1856) جنبش مارکسیستی روسیه را پایه‌گذاری کرد و انقلابی‌گری در این کشور را با مارکسیسم درآمیخت.

میخائیل باکونین و گئورگی پلخانف

لنین؛ آن که گفت

وقتی لنین به دنیا آمد، انقلابی‌گری مارکسیستی در روسیه رایج شده بود. وقتی مارکس مرد، پلخانف 27 ساله بود. در آغاز دهۀ 1890 که لنین تازه به جمع انقلابیون مارکسیست روسیه اضافه شد، پلخانف در آستانۀ 40 سالگی بود و در جایگاه رهبر فکری لنین قرار گرفت.

پلخانف حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه را در 1898 تاسیس کرد؛ زمانی که لنین در سیبری در تبعید بود. پنج سال بعد، که تندروها و میانه‌روهای حزب نتوانستند به همکاری با یکدیگر ادامه دهند و به دو دستۀ بلشویک‌ها و منشویک‌ها تقسیم شدند، پلخانف طرف بلشویک‌ها بود که لنین رهبری آن‌ها را بر عهده داشت. اما پلخانف همواره سعی می‌کرد این دو گروه را به هم نزدیک کند؛ تلاشی که چندان نتیجه‌بخش نبود.

لنین اگرچه از موضعی شاگردانه با پلخانف مواجه شده بود، ولی دیری نپایید که در برابر "استاد اعظم مارکسیسم در روسیه" به استقلال رای رسید و بارها از در مخالفت با پلخانف درآمد.

پس از پایان تبعید لنین، او در آغاز قرن بیستم به آلمان رفت و روزنامۀ "ایسکرا" را با کمک رفقایش منتشر کرد. لنین در نخستین شمارۀ ایسکر، که در 21 دسامبر 1900 منتشر شد، نوشت: «اگر ما یک سازمان محکم و منسجم حزبی داشته باشیم، هر اعتصاب و حرکت کوچکی را می‌توانیم به یک پیروزی سیاسی بر رژیم مبدل سازیم. یک تشکیلات منظم حزبی می‌تواند با استفاده از هر فرصت مناسب حرکت تازه‌ای بوجود آورد و هر شورش کوچک محلی را به یک حرکت انقلابی تبدیل نماید.» روزنامۀ ایسکرا در واقع سرآغاز ظهور بلشویسم بود.

در "ایسکرا" قلم تند لنین و همفکرانش با قلم ملایم و محافظه‌کار پلخانف و سایر مارکسیست‌های قدیمی هماهنگ نبود. پلخانف عمدتا روشنفکران را مخاطب قرار می‌داد و طرفدار حرکت آرام و تدریجی به سوی انقلاب بود، ولی لنین روی سخنش با توده‌ها بود و روشنفکران را موظف می‌دانست که توده‌ها را به حرکت درآورند.

لنین؛ آن که گفت

لنین اگرچه ملحد بود ولی عملا به مفهوم مذهبی "ارتداد" قائل بود. کشمکش‌های پلخانف و لنین یا میانه‌روها و تندروها در روزنامۀ "ایسکرا" باعث شد یکی از رهبران حزب سوسیال دموکرات کارگران روسیه (فردی به نام استرو) از حزب ببُرد و به لیبرال‌های روسیه بپیوندد. لنین هم علنا او را مرتد و خائن خواند.

وقتی که به لنین اعتراض کردند که این واژگان در وصف استرو، یعنی هر کارگری حق دارد او را بکشد، خونسردانه گفت: مقصود من همین است و استرو را مستحق مرگ می‌دانم!

در کنگرۀ حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در لندن در سال 1903، حزب به دو گروه بلشویک و منشویک تقسیم شد. بلشویک از لغت روسی بولشینستو به معنای اکثریت گرفته شده بود، منشویک هم از لغت روسی منشینستو به معنای اقلیت. طرفداران لنین در اکثریت بودند. اما تا سال 1917، لنین بارها در بین مارکسیست‌های انقلابی روسیه در موضع اقلیت قرار گرفت اما هر بار موفق شد به نحوی از این موضع خارج شود.

اختلاف نظر اصلی بلشویک‌ها و منشویک‌ها ناشی از این بود که لنین اصرار داشت به استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و حکومت طبقۀ کارگر، منشویک‌ها اما بر لزوم جلب حمایت طبقۀ متوسط و تحقق دموکراسی در روسیه تاکید داشتند.

لنین اگرچه مدافع دیکتاتوری پرولتاریا بود، ولی معتقد بود که پرولتاریا در روسیه به تنهایی نمی‌تواند انقلاب کند و حکومت را در دست بگیرد. او تاکید داشت که "انقلابیون حرفه‌ای" باید رهبری پرولتاریا را به عهده بگیرند و از جانب آن‌ها قدرت را در دست گرفته و حکومت کنند.

این شاید اساسی‌ترین تز لنین و وجه ممیزۀ او با دیگران بود. اینکه توده‌ها بدون رهبری یک حزب پیشرو نمی‌توانند انقلاب کنند؛ و دیگر اینکه این حزب پیشرو که متشکل از انقلابیون حرفه‌ای است، باید "به نمایندگی از مردم محروم" حکومت کند.

انقلابیون حرفه‌ای، از نظر لنین، ترکیبی از روشنفکران و فعالان سیاسی پیشرو بودند که عملگرایی و اراده‌گرایی بالایی داشتند و انقلاب را مهم‌تر از اخلاق می‌دانستند. لنین ماکیاولیست بود و معتقد بود هدف وسیله را توجیه می‌کند و انقلاب نباید قربانی اخلاق شود بلکه در صورت لزوم اخلاق باید قربانی انقلاب شود.

او پیش از انقلاب 1905 روسیه، تلاش زیادی می‌کرد که اعتراضات علیه رژیم، مسلحانه شوند. وقتی که به او دربارۀ احتمال اندک پیروزی از طریق قیام مسلحانه را گوشزد کردند، گفت: «هدف ما از قیام مسلحانه پیروزی نیست. خود قیام هدف ماست و اگر هم پیروز نشویم مقدمات پیروزی خود را در حرکت‌های بعدی فراهم خواهیم ساخت.»

در نتیجه لنین همت خود را صرف قاچاق اسلحه به داخل روسیه، آموزش نظامی بلشویک‌ها و نفوذ در نیروهای مسلح روسیه کرد و یک سازمان نظامی برای مسلحانه شدن قیام احتمالی آتی به وجود آورد.

او به اعضای این سازمان نوشت: «بیش از نیمی از سال سپری شده و ما هنوز دربارۀ ساختن بمب و مواد منفجره صحبت می‌کنیم، بدون اینکه حتی یک بمب ساخته باشیم. به میان جوان‌ها بروید، هر کس را که با ماست و روحیۀ انقلابی دارد مسلح کنید. به آن‌ها بگویید با هر سلاحی که ممکن است از چاقو گرفته تا تپانچه و مواد آتش‌زا خودشان را مسلح کنند. در این حرکت هر کاری مجاز و مفید است. منفجر کردن یک مرکز پلیس یا قرارگاه نظامی، آتش زدن تاسیسات دولتی، حمله به بانک‌ها و ربودن پول آن‌ها برای تامین مخارج انقلاب و کشتن یا مضروب ساختن هر کس که مخالف و دشمن ماست می‌تواند ما را در رسیدن به هدف یاری کند. در این راه از شهید شدن نهراسید. جای هر شهیدی را چندین نفر خواهند گرفت.»

انقلاب 1905 روسیه

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

چند ماه بعد، وقتی که انقلاب 1905 شکست خورد و بسیاری از بلشویک‌های مسلح کشته شدند، لنین فرار را بر قرار ترجیح داد و به فنلاند رفت. این کار او با انتقاد بلشویک‌های تار و مار شده مواجه شد ولی او مدعی بود که شورش مسکو نتایج مفیدی داشته و زمینه را برای انقلاب بزرگتری فراهم ساخته است.

نظر لنین البته نادرست بود زیرا آنچه سبب فروپاشی رژیم تزار شد، جنگ جهانی اول بود. در جریان جنگ جهانی اول، چرخ‌های اقتصادی رژیم تزار تقریبا از کار افتاد و بحران ناکارآمدی حکومت در سراسر کشور هویدا شد.

در جریان جنگ جهانی اول بسیاری از کمونیست‌های روسی و اروپایی با تکیه بر احساسات میهن‌دوستانه و انسان‌دوستانه خواهان پایان جنگ بودند، ولی لنین به یاد آن‌ها آورد که مارکس گفته است «مردمِ کارگر وطن ندارند.»؛ او جنگ را زمینه‌ساز فروپاشی رژیم تزار و تضعیف "دموکراسی‌های بورژوایی" اروپای غربی می‌دانست و معتقد بود در این جنگ از هر طرف که کشته شود، به سود ماست.

او خطاب به سربازان روس و اروپایی می‌گفت: «اسلحه‌های خود را به دست بگیرید و به سوی فرماندهانتان و کاپیتالیست‌ها شلیک کنید!»

تروتسکی ادامۀ جنگ را به زیان وحدت طبقۀ کارگر در کل اروپا می‌دانست. پلخانف هم حامی روسیه و کشورهای متفق بود در برابر آلمان. اما این بار تشخیص لنین درست بود. حداقل دربارۀ تاثیر جنگ بر سرنوشت رژیم تزار. جنگ به معنای دقیق کلمه، رژیم تزار را به سمت فروپاشی برد.

با این حال انبوه نارضایتی‌ها از عملکرد تزار و دربار و دولتش، منجر به روی کار آمدن بلشویک‌‌ها نشد. تزار در اثر فشارها و بحران‌های داخلی، در اوایل سال 1917 از مقامش استعفا کرد و دولت موقت تشکیل شد که مهم‌ترین چهره‌اش الکساندر کرنسکی بود.

کرنسکی سوسیالیست میانه‌رو بود. طیف نیروهای سیاسی روسیه در آن زمان متشکل بود از سلطنت‌طلبان، لیبرال‌ها، سوسیالیست‌های میانه‌رو، سوسیالیست‌های انقلابی، منشویک‌ها و بلشویک‌ها.

منشویک‌ها و بلشویک‌ها مارکسیست بودند. با این تفاوت که منشویک‌ها میانه‌رو بودند. سوسیالیست‌ها (چه انقلابی چه میانه‌رو) مارکسیست نبودند ولی طبیعتا افکارشان تا حدی با افکار مارکسیستی همپوشانی داشت.

کرنسکی به عنوان یک سوسیالیست میانه‌رو به لیبرال‌ها نزدیک‌تر بود تا به لنین. او برخلاف اعضای دولت موقت، از همان آغاز تشخیص داده بود که لنین خطری برای انقلاب فوریه روسیه است و با نگرانی به یکی از همکارانش گفت:" این مرد انقلاب ما را به تباهی خواهد کشانید"؛ انقلابی که به عزل تزار منتهی شد؛ آن هم در زمانی که لنین اصلا در روسیه نبود و در بین مخالفان تزار نیز در اقلیت قرار داشت و خلاصه موضع قدرتمندی در بین اپوزیسیون تزار نداشت.

الکساندر کرنسکی

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

اما کرنسکی حقوق خوانده بود و عملا هم مشی حقوقی داشت. هم از این رو دستش به عنوان یک سیاستمدار باز نبود و برای رسیدن به اهداف سیاسی‌اش، هر کاری را مجاز نمی‌دانست. او با این روحیه، در برابر سیاستمدار انقلابی‌ای مثل لنین، که نه حقوق و نه اخلاق را سد راه پیشبرد اهداف سیاسی‌اش نمی‌دانست، محکوم به شکست بود.

ضعف‌های دولت موقت و میانه‌روی کرنسکی، در کنار تصمیمات اشتباه خود او، راه را برای کسب قدرت از سوی لنین باز کرد و در اکتبر 1917 دولت کرنسکی سقوط کرد و لنین قدرت را تصاحب کرد.

لنین از 1912 حزب بلشویک را تشکیل داده و از حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه خارج شده بود. در فاصلۀ 1912 تا 1917 نیز یاران لنین در حزب بلشویک کاملا متوجه شده بودند که او انعطاف‌پذیری چندانی ندارد. اما هوش سیاسی بالا و ارادۀ پولادین لنین موجب می‌شد آن‌ها به او اعتماد کنند و از این "انقلابی نابغه" جدا نشوند.

 وقتی که لنین با روش‌هایی سرشار از خشونت و فریبکاری، موفق شد قدرت را در روسیه تصاحب کند، یارانش از اینکه او را رها نکرده بودند، شاد بودند. او هر عیبی که داشت، رهبری قابل اعتماد برای پیروانش بود.

لنین در 1918 پایتخت روسیه را از پتروگراد (سن‌پترزبورگ فعلی) به مسکو منتقل کرد. با این حال لنین و یارانش بیشتر اهل تخریب بودند نه اهل سازندگی و نفی ؛ آنها تخریب را بهتر بلد بودند.لنین؛ انقلابیِ بالفطره

لنین در مدت نه چندان طولانی حکمرانی‌اش، ابتدا مجلس موسسان را منحل کرد، سپس سازمان چکا را ایجاد کرد که نوعی پلیس مخفی بود برای حکومت نوپدیدش، آن‌گاه مطبوعات را توقیف کرد تا صدای همۀ منتقدان خاموش شود.

تندروی در دیکتاتوری سبب شد تقریبا همۀ نیروهای سیاسی در برابر حکومتش موضع‌گیری کنند. از سلطنت‌طلبان و لیبرال‌ها تا سوسیالیست‌های میانه‌رو. فقط سوسیالیست‌های انقلابی از این کار پرهیز کردند. اما پلیس مخفی حکومت لنین همۀ این احزاب مخالف را با خشونت سرکوب کرد. در ادامه، سوسیالیست‌های انقلابی هم البته به شکلی نه چندان خشونت‌بار سرکوب شدند.

در دوران زمامداری لنین، سازمان چکا طبق برآورد مورخین بین 200 تا 500 هزار نفر را به قتل رساند. چه از طریق اعدام چه از طریق ترور.

اصلاحات کمونیستی لنین، در شرایطی که کشورهای غربی مخالف حکومت او بودند، موجب نارضایتی شدید دهقانان و سپس کارگران شد. جنگ داخلی هم بر ناکارآمدی حکومت لنین افزوده بود.

نارضایتی از دیکتاتوری لنین، موجب شد که دو بار به او سوءقصد شود. در ژانویه 1918 به اتومبیل حامل لنین تیراندازی شد ولی او آسیبی ندید. در 30 اوت 1918 در یک اجتماع کارگری، پس از اینکه سخنرانی لنین تمام شد، یک زن از فاصلۀ نزدیک سه بار به او شلیک کرد ولی لنین این بار هم جان سالم به در برد؛ اگرچه آسیب ناشی از این ترور، به تدریج مشکلاتی برای او ایجاد کرد و موجب کاهش توان جسمی‌اش شد.

زنی که به لنین تیراندازی کرد، در بازجویی گفت: «من به خاطر فعالیت‌های انقلابی یازده سال در زندان و تبعید به سر برده‌ام. من طرفدار مجلس موسسان بودم ولی لنین آن را منحل کرد و همۀ آرزوهای ما را بر باد داد. من چهار برادر و دو خواهر دارم که همۀ آن‌ها کارگر هستند. همۀ ما در فعالیت‌های انقلابی شرکت کرده‌ایم ولی لنین به انقلاب ما خیانت کرده است.»

لنین؛ آن که گفت

روزی که به لنین تیراندازی شد، رئیس چکا در پتروگراد نیز ترور شد. این دو واقعه خشونت حکومت لنین با مخالفان را شدت بخشید و بلشویک‌ها به جان هر کسی که مرفه قلمداد می‌شد، افتادند.

زینوویف، یکی از نزدیکان لنین، گفت: «اگر بورژوازی افراد ما را هدف قرار می‌دهد، ما طبقۀ آن‌ها را نابود خواهیم کرد!» در نتیجه هزاران نفر در مسکو و پتروگراد بدون دلیل و بدون محاکمه به قتل رسیدند. در یک مورد، حدود پانصد "بورژوا" در زندان استحکامات بالتیک اعدام شدند. جرم این افراد چیزی جز این نبود که بورژوا و مرفه قلمداد شده بودند.

وظیفۀ چکا و گاردهای سرخ حکومت کمونیستی لنین، «محو بورژوازی به عنوان یک طبقه» بود ولی بورژوازی واژۀ کشداری بود و هر کسی می‌توانست بورژوا محسوب شود.

یکی از روسای چکا در دستورالعملی خطاب به ماموران این سازمان نوشت: «هدف از بین بردن بورژوازی به عنوان یک طبقه است. برای دستگیری اشخاص ضروری نیست دلیل و مدرکی دربارۀ فعالیت آن‌ها علیه حکومت شوروی یا اظهار مطلبی بر ضد حکومت داشته باشید. اولین سوال شما از بازداشت‌شدگان باید این باشد که از کدام طبقه است، فرزند کیست، کجا تحصیل کرده و چه شغلی داشته است. پاسخ به این سوالات برای تعیین سرنوشت شخص کافی است.»

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

لنین در پاسخ به انتقاد از عملکرد چکا گفت: «من از شنیدن این همه انتقاد از چکا متحیرم. چرا برخی ناخودآگاه تحت تاثیر تبلیغات بورژوازی قرار گرفته و لزوم چنین شدت عملی را در یک جامعۀ انقلابی درک نمی‌کنند؟ ممکن است چکا مرتکب اشتباهاتی هم شده ولی این اشتباهات در مقابل خدمات چکا در راه استقرار دیکتاتوری پرولتاریا ناچیز به نظر می‌رسد.»

با این حال لنین انتقادات کشورهای غربی از خشونت و ترور در روسیۀ شوروی را رد می‌کرد و آن را تبلیغات دروغ سرمایه‌داری جهانی علیه نخستین حکومت سوسیالیستی در جهان می‌نامید.

او در اکتبر 1918 گفت: «تروریسم و خشونت به ما تحمیل شده و شدت عمل ما واکنش تحریکات و تهاجم سرمایه‌داری جهانی برای سرنگونی حکومت شوروی است.»

در آغاز سال 1921 شورش بزرگی از سوی کارگران و سربازان در واکنش به ناکارآمدی حکومت انقلابی لنین صورت گرفت. این شورش دنبالۀ شورش‌های مکرر دهقانی در شوروی کمونیستی بود.

سه سال حکومت کمونیستی، طبقاتی را که قرار بود پایگاه اجتماعی این حکومت باشند، به شدت ناراضی کرده بود. سربازان در پایگاه دریایی "کرونشتاد" در راس این شورش قرار داشتند و لنین آن‌ها را تحت تاثیر تبلیغات بورژوازی خواند.

شورش‌ کرونشتاد به شدت از سوی حکومت سرکوب شد و در روز هفدهم مارس 1921 اجساد هزاران ملوان و سرباز در خیابان‌ها و عرشۀ کشتی‌ها افتاده بود. بسیاری از کسانی هم که زنده دستگیر شده بودند، اعدام شدند.

شورش‌های دهقانی و کارگری، لنین را به تجدید نظر در سیاست اقتصادی حکومتش واداشت. او اعتراف کرد که تولیدات صنعتی و کشاورزی کاهش یافته و کارگران و دهقانان ناراضی‌اند و باید "مالکیت" را به صورت محدود پذیرفت. طی سال‌های 1918 تا پایان 1920 لنین به هیچ وجه حاضر نبود وجود مالکیت خصوصی را ولو به صورت محدود در یک جامعۀ کمونیستی بپذیرد.

او اعلام کرد که پیاده کردن اصول کمونیسم در شرایط موجود امکان‌پذیر نیست و خطاب به کمونیست‌های معترض به تصمیمش گفت: «مالکیت‌های خصوصی به طور محدود و فقط در مورد زمین‌های زراعتی و کارگاه‌های کوچک پذیرفته شده و صنایع پایه و سیستم حمل و نقل و تجارت خارجی کاملا در دست دولت باقی خواهد ماند.» لنین این سیستم را "سرمایه‌داری دولتی" نامید.

طی سال‌های 1921 و 1922 با وجود پیشرفت‌های نسبی در برنامۀ اقتصادی جدید، کمبود و گرانی مواد مصرفی افزایش یافت و در اثر کاهش تولیدات کشاورزی که در بعضی نقاط به قحطی انجامید، طبق آمارهای رسمی، بیش از 5 میلیون نفر در اثر قحطی مردند. در آمارهای غیر رسمی، تلفات قحطی دوران لنین بین 8 تا 10 میلیون نفر تخمین زده‌ شده است.

لنین از آغاز سال 1922 دچار بیماری شد. علت بیماری‌اش چندان روشن نبود ولی بی‌خوابی و سرگیجه و سردرد ناتوانش کرده بود. عوارض ترور هم در تشدید این وضع موثر بود. او در پایان سال 1922 تقریبا دیگر قادر به کار نبود.

دوران بیماری

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

در سال 1923 که لنین بیمار و بستری بود، مبارزۀ قدرت برای جانشینی او بین استالین و تروتسکی و زینوویف آغاز شد. زینوویف در این میان رقیب چندان قدری نبود و رقابت اصلی بین استالین و تروتسکی بود. استالین دبیرکل حزب کمونیست (حزب بلشویک سابق) بود ولی تروتسکی خدمات بیشتری به انقلاب کرده بود و آدم مهم‌تری محسوب می‌شد.

تروتسکی فرماندۀ بلشویک‌ها در جنگ داخلی بود و موفق شده بود با ارتش سرخ، ارتش سفید (سلطنت‌طلب‌ها) را شکست دهد. او جایگاه تئوریک بالاتری نسبت به استالین داشت و برخلاف استالین که عمدتا کارگزار لنین بود، مشاور لنین محسوب می‌شد.

لئون تروتسکی

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

با این حال معلوم نیست چرا لنین زمانی که سالم بود، صریحا تروتسکی را به عنوان جانشین خودش معرفی نکرد. او وقتی به این نتیجه رسید که استالین نباید رهبر بعدی شوروی باشد که بسیار بیمار بود.

لنین در وصیت‌نامه‌اش نکاتی را دربارۀ استالین و تروتسکی و دیگر چهره‌های مطرح حزب نوشته بود و در ژانویه 1923 این جملات را به وصیت‌نامه‌اش اضافه کرد: «استالین بسیار خشن است و این عیب که در روابط ما کمونیست‌ها قابل تحمل به نظر می‌رسد، در مقام دبیر کلی حزب قابل تحمل نیست. به همین جهت من به رفقا توصیه می‌کنم راهی برای برکناری استالین از این سمت و تعیین جانشینی مناسب برای وی پیدا کنند. من با توجه به مواردی که دربارۀ اختلافات استالین و تروتسکی به آن اشاره کردم، ادامۀ کار استالین را در مقام دبیر کلی حزب برای آیندۀ حزب خطرناک می‌دانم.»

ژوزف استالین

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

اما استالین که پس از مارس 1922 دبیر کل حزب شده بود، تا پایان سال 1923 افراد وفادار به خودش را در مناصب حساس حزبی و دولتی قرار داده بود. او از بدبینی لنین به خودش باخبر شده بود و به همین دلیل از اوایل سال 1923، عملا لنین را که تا آن موقع دو بار سکته کرده بود، در حصر قرار داد و همین موجب اعتراض بیهودۀ همسر لنین شد.

لنین در روز 21 ژانویۀ 1924 درگذشت. او صبح آن روز برای آخرین بار سکتۀ مغزی کرد و ساعت 7 عصر درگذشت. با اینکه لنین وصیت کرده بود او را کنار مادرش در پتروگراد دفن کنند، جسدش را مومیایی کردند و در میدان سرخ مسکو قرار دادند.

جسد مومیایی شدۀ لنین

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

لنین با اینکه دیکتاتوری بود با کارنامه‌ای خشونت‌بار، با این حال ویژگی هایی هم داشت که نادیده گرفتن آن‌ها منصفانه نیست.

او پس از تصاحب قدرت، در کاخ کرملین ساکن شد ولی در کرملینِ مجلل هم زندگی ساده و محقری داشت. معمولا خودش را با کره و پنیر و مربا سیر می‌کرد و سر و وضعش با مبلمان و سرویس غذای شاهانۀ کاخ کرملین مطابقت نداشت.

گاهی که مقامات حزبی و دولتی به دیدنش می‌آمدند، انتظار داشتند در کرملین غذای چرب و نرمی بخورند ولی ناچار می‌شدند همان غذای سادۀ لنین را بخورند.

 زندگی‌ لنین صرف تحقق برداشت خودش از مارکسیسم شده بود (چیزی که مارکسیسم‌لنینیسم نام گرفت) و اهل لذت‌طلبی و خوشگذرانی نبود. او با اینکه شهرت و قدرت چشمگیری داشت و شخصیتش هم برای تودۀ مردم جذاب بود ولی زن‌باره نبود و وقتش را در آغوش زیبارویان روسی تلف یا سپری نمی‌کرد.

جسد مومیایی شده لنین

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

ماکسیم گورکی دربارۀ او گفته است: «وقتی برای نخستین بار پای صحبت لنین نشستم، فهمیدم چگونه می‌توان پیچیده‌ترین مسائل سیاسی و اجتماعی را در قالب ساده‌ترین کلمات بیان کرد. او منظور خود را خیلی ساده و عریان، در قالب کلماتی که برای همه قابل فهم باشد، بیان می‌کرد و به همین جهت سخنان او خیلی بیشتر از کسانی که استاد نطق و خطابه به شمار می‌آمدند در شنوندگان اثر می‌گذاشت.»

لنین مردی ساده و بی‌تکبر بود. با اینکه با اعمال خشونت برای تحقق سوسیالیسم و حرکت به سوی کمونیسم موافق بود، ولی شخصا آدم خشنی نبود، خودش کسی را نکشت و از تماشای خشونت نیز پرهیز داشت.

او با اینکه بخش زیادی از عمرش را در سوئیس و آلمان و فرانسه و انگلستان سپری کرده بود و به زبان‌های آلمانی و فرانسوی و انگلیسی آشنا بود و حتی در کنگرۀ سوم کمینترن (اتحادیۀ احزاب کمونیست جهان) نطقی به زبان آلمانی ایراد کرد، در پرسشنامۀ کمینترن در پاسخ به این سوال که کدام یک از زبان‌های خارجی را به خوبی می‌دانید، نوشت: «هیچ‌کدام»!

لنین در دوران دبیرستان، با وجود اندوه ناشی از مرگ پدر و اعدام برادرش، سخت درس خواند و بالاترین نمرۀ کلاس خود را دریافت کرد و با مدال طلا فارغ‌التحصیل شد و به دانشگاه قازان رفت تا حقوق بخواند ولی به دلیل فعالیت سیاسی از دانشگاه اخراج شد.

او قطعا یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان مارکسیسم بود و در شناخت مارکسیسم و تاریخ و سیاست روسیه تخصص داشت ولی در پاسخ به این سوالِ پرسشنامۀ کمینترن که تخصص شما چیست، نوشت: «هیچ»! در واقع اهل خودنمایی و بزرگنمایی نبود. شاید چون سرشار از اعتماد به نفس بود.

لنین قطعا محترم‌ترین دیکتاتور قرن بیستم بود؛ چراکه دیکتاتوری او معطوف به تحقق آرمان "جامعۀ عادلانه و مترقی" بود. به همین دلیل پس از مرگش سال‌های سال الهام‌بخش بسیاری از مبارزان و سیاستمداران دنیا بود. 

لنین در اوج اقتدار، در میان یارانش

لنین؛ انقلابیِ بالفطره

همچنین باید گفت که او مرتجع نبود و دیدگاه‌هایی مترقی دربارۀ زنان داشت. در همان دورۀ کوتاه حکمرانی‌اش از افزایش آزادی‌های زنان و خارج ساختن آنان از سلطۀ مردان در نهاد خانواده، حمایت کرد و به آرمان "رهایی زنان" باور داشت. 

بزرگترین عیب لنین، قربانی کردن اخلاق در پای انقلاب بود. عیب دیگر او، قربانی کردن آزادی در پای ایدئولوژی‌اش بود. او با همین دو سیئه، جامعه‌ای بسته با حکومتی خشن پایه‌گذاری کرد که 74 سال دوام آورد و میلیون‌ها نفر در آن قربانی شدند؛ حکومتی که وقتی در دسامبر 1991 فروپاشید، موجی از شادی در سراسر جهان به پا خاست.

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱۳
در انتظار بررسی: ۵۹
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
1
18
جالب وجذاب و خواندنی بود.
سپاس
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
2
12
عالي بود. سپاس از نويسنده محترم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
2
11
بسیار عالی و منصفانه ، تشکر
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
28
16
باید وضع روسیه زمان تزار و بعد از انقلاب 1917 دونست تا فهمید لنین چه معجزه ای کرده. قطعا تعداد کشتارهای شوروی با کشتار های استعمار انگلیس و بعدش آمریکا در همین بازه زمانی کمتر هست. گزارش ناقص و مغرضانه هست و گمراه کننده ولی نه برای کسانیکه تاریخ و کتاب خوندن.
چکو
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
2
9
آفرین .بسیارعالی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
2
5
خلاصه ولی جامع و کامل
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
15
11
یه مشت احمق بیشعور بودن این بولشویک ها
قاسم
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
4
8
واقعا مطلب خوبی بود. دم نویسنده و عصرایران گرم.
ناشناس
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۴:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
21
14
آنکه این ارقام جفنگ را گفته خودش فرق میلیون و هزار را نمیفهمید.
با قحطی از میان رفتن کجا به دستور مستقیم به قتل رسیدن کجا.
انگار لنین با آسمان و زمین هماهننگ کرده تا کشورش دچار قحطی بشود و مردم بمیرند. البته اگر معنی بی طرفی را میفهمیدید کمی تاریخ مطالعه میکردید تا بفهمید شرایط غصر لنین دنباله وضع نابسامانی بود که نظام تزاری بوجود اورده بود.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
17
9
کمی هم از جنایات امپریالیزم آمریکا ، انگلیس و بقیه دولت های غربی بنویسید .آمریکا میلیونها نفر را بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون کشته است . از کودتا و براندازی حکومت های قانونی در گواتمالا ، ایران ، شیلی و کشتار هزاران بی‌گناه بگویید .
ناشناس
Finland
۱۶:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
8
4
در غرب كلا از زمان قديم زندان‌ها مخوف وتبعيد چه در فرانسه یا بريطانيا وحتی کلیساها زندان وتبعيد برای مردم بود. سیاه بوستان به زور بسمت آمریکا وبريطانيا سوق می شدند. حتی در ایران چندین بار حکومت سلطنتی ایران در تبعید زندگی کردند وحتی علمای دین خیلی‌ها در تبعید وستم بدستور بريطانيا. آخرشان بنیان گذار ویکلیس آقای سانچس تاکنون در تبعید وزندانی است.
یکی
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
4
9
چپی ها بهشون برخورده انگار... :)))
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
17
11
لنین از این ترهاتی که تو تحت تاثیر وابستگی طبقاتی و دلبستگی به دنیای سرمایه داری و آمریکا بر علیه لنین نوشته اید مبرا است نوشته ات کذب محض است امیدوارم تو فدای سر ترامپ دیوانه بشوید .
مرگ بر سرمایه دار انگل ..