عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در خبرها آمده بود که الهام حسینی، وزنهبردار ایرانی، در بازیهای کشورهای اسلامی مدال برنز گرفته و در طلای حرکت یکضرب را هم به خود اختصاص داده است.
موفقیت این دختر ایرانی در مسابقات وزنهبرداری، با استقبال رسانههای داخل کشور مواجه شده است. مثلا خبرگزاری فارس با تیترهای "طلای تاریخی الهام حسینی" و یا "وزنههایی که بانوان را متوقف نمیکند"، به استقبال درخشش یک زن ایرانی در مسابقات وزنهبرداری رفته است.
وزنهبرداری و کشتی زنان در ایران از سال 1396 آغاز شده است. تا پیش از آن، طبق معمول، مخالفتهایی با حضور زنان در این عرصهها وجود داشت. کمااینکه با حضور زنان در مسابقات رزمی نیز مخالفت میشد و حتی بعد از اینکه جمهوری اسلامی با راهاندازی تکواندوی زنان در ایران موافقت کرد، برخی از چهرههای مذهبی کشور نسبت به حضور تکواندوکاران زن ایرانی در مسابقات بینالمللی اعتراضاتی داشتند.
به کشتی و وزنهبرداری زنان نیز معمولا نگاهی منفی وجود داشت و به همین دلیل حدود 40 سال پس از پیروزی انقلاب، زنان ایرانی موفق شدند اجازۀ حضور در مسابقات کشتی و وزنهبرداری را کسب کنند.
پس از المپیک 1992، امیر خادم در مصاحبه با کیهان ورزشی (و شاید هم مجلۀ دنیای ورزش) گفت: «تماشای کشتی و وزنهبرداری زنان حال آدم را به هم میزند.» تازه این نظر یک کشتیگیر بود. طبیعتا فلان آدم سنتی در گوشۀ فلان شهر مذهبی، هزار بار بیشتر از امیر خادم مخالف کشتی و وزنهبرداری زنان بود.
فیالجمله به نظر میرسید اگر زنان ایرانی در مسابقات کشتی و وزنهبرداری شرکت کنند "چیزی از دست میرود.» کسی به درستی نمیدانست و نمیداند آن چیز چه بود؛ اما هر چه بود، ربطی به مردسالاری داشت. مردان حقوقی بیشتر از زنان داشتند. زنان باید "حیا" پیشه میکردند و قید بعضی کارها را میزدند.
مبنای این ممنوعیت در واقع این تصور ناگفته بود که اگر چیزی خوشایند مردان نباشد، مجوز شرعی ندارد. مرد و شرع در این نگرش مترادف قلمداد میشدند در حالی که هر مومن عاقلی میداند که این تصور و ترادف نادرست و غیرشرعی است.
اما چرا چنین تصوری سمبۀ پرزوری داشت؟ چون متکی به عرف سنتی جامعهای مذهبی بود. در چنین جامعهای، زیاد پیش میآید که مرزهای عرف و شرع مخدوش میشود و امر سنتی، امر دینی قلمداد میگردد.
برای روشن شدن این مرزها و در هم شکستن ممنوعیتهای ناشی از ناروشنی آنها، قاعدتا کار فرهنگی لازم است. کار فرهنگی همیشه برای پذیرش محدودیتها نیست؛ اتفاقا غالبا برای رفع محدودیتها باید کار فرهنگی کرد.
جهان انسانی متشکل از تیپهای شخصیتی گوناگونی است. محافظهکاران تغییر را خوش ندارند و ثبات را ترجیح میدهند. تغییر برای آنها مصداق زنگ خطر است و بوی "از دست رفتن" میدهد. از دست رفتن آنچه که "اصول" میپندارند.
اما اگر قرار بود چیزی تغییر نکند، نوبت به حاکمیت و مقبولیت "اصول محافظهکاران" هم نمیرسید و بشر در مرحلهای پیش از دررسیدن آن اصول متوقف میماند.
احتمالا در جواب این نقد میگویند «تغییر خوب است به شرط اینکه مثبت و معقول باشد.» اما همۀ سخن بر سر تشخیص مثبت و معقول بودن تغییرات است. قاعدتا کسانی که به وضع اجتماعی و فرهنگی خاصی خو کردهاند، تغییر آن وضع را مثبت و معقول قلمداد نمیکنند.
اما این حرف را مخالفین هر دین و سنت و ایدئولوژی و مذهب و مکتبی نیز در مراحل آغازین تکوین این پدیدهها به زبان میآوردند. منعی که مخالفان بسیار داشته باشد، دیر یا زود کنار میرود. اگر نه چنین بود، پوشش زنان ایران امروز همچنان شبیه پوشش زنان عصر قاجار بود. ولی در ایران امروز حتی اکثر خانوادههای مذهبی نیز خوش ندارند دخترشان با پوششی قجری در جامعه ظاهر شود.
تاریخ بشر، چه بپسندیم چه نپسندیم، تاریخ آزادی است. در ذیل ارزش "آزادی"، بسیاری از امور سابقا نامقبول، امروزه مقبول شدهاند. این تحول چه در جهان غرب چه در جهان اسلام برقرار بوده و انکار آن انکار امری بدیهی است.
وزنهبرداری زنان هم روزی ممنوع بود و امروز آزاد است. فردا ممکن است چیزهای دیگری هم آزاد شود. مهم این است که فراموش نکنیم جامعه صرفا متشکل از تیپهای شخصیتی محافظهکار نیست. برخی افراد سریعا به تغییرات خوشامد میگویند و مثل محافظهکاران نیستند که با تاخیر بسیار پذیرای تغییرات شوند.
اگر فرض ما این باشد که اکثریت مردم محافظهکارند، و یا اکثریت مردم همیشه باید طبق تشخیصات و ترجیحات محافظهکاران زندگی کنند، دیر یا زود بحران پیش میآید و حکمرانی بر جامعهای بحرانی، در درازمدت ممکن نیست.
همان طور که به وزنهبرداری و کشتی زنان خوشامد گفته شده، به تغییرات باید خوشامد گفت. ولو که این خوشامدگویی تدریجی باشد.