حالا دیگر «سایه» بعد از همه فراز و نشیبها، بعد از خداحافظی با ارغوانش، آرمیده است. حالا دیگر نه کسی به ستایش لب میگشاید و نه قلمی به انکار او به جنبش درمیآید. در نخستین روزهای بعد از درگذشت این شاعر، فضایی ایجاد شد که از یک سو او را در حد یک بت، بالا برد و در مقابل، جریانی دیگر هم شکل گرفت که به واسطه عقاید سیاسی این هنرمند، به انکار همه آن چیزی پرداخت که گروه ستایشگر، به او نسبت داده بودند و آنچه در این میان غایب بود، این بود که «سایه» که بود.
مدتی صبر کردیم تا بعد از فروکش کردن همه آن هیجانها، در فضایی آرامتر، با یکی از استادان جامعه شناسی درباره وضعیت گپ و گفتی داشته باشیم.
آنچه پیشرو دارید، چند پرسش از سوی ایسنا از دکتر حامد طاهری کیا، نویسنده و عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و علوم اجتماعی است.
او در این گفتوگو به تشریح شکلگیری تولید قهرمان میپردازد و با ذکر نمونههایی تصریح میکند که چگونه شخصیتی مانند شجریان به قهرمان تبدیل میشود و چگونه بعضی شخصیتها برای مدتی در کانون توجه قرار میگیرند ولی این توجهها به سرعت به فرد دیگری معطوف میشود.
گفتوگوی ما با این مبحث که آیا آنچه در آن چند وقت اتفاق افتاد، برآمده از این است که اساسا ملتی هستیم علاقهمند به اسطورهسازی و بتسازی از «سایه» نیز برآمده از نیاز ما به قهرمانسازی میتواند باشد؟
دکتر کیا برای پاسخ به این پرسش، یادآوری میکند که اساسا قهرمانسازی نه منحصر به جامعه ماست و نه محدود به دوران فعلی.
او برای توضیح این موضوع به دل تاریخ میرود و یادآوری میکند: «داستان قهرمانسازی مختص به جامعه ایران نیست. اگر به تاریخ بنگریم، ادیان گوناگون همچون یهودیت و مسیحیت هم، همواره درگیر قهرمانی در مقام الوهیت بودهاند. اصلا منشاء خلق اسطورهها به دلیل روایتی است از شکلگیری قبیله یا جامعهای خاص. باستانشناسی هم میگوید در تمام سیر تاریخ بشر، قهرمانسازی وجود داشته و نمونه عینی آن در ایران، در کتیبههای تختجمشید قابل رویت است.»
قهرمانسازی؛ نیازی دیرباز و عمومی
او اضافه میکند: «اگر از سمت دیگری به این موضوع بنگریم، میبیینم پادشان هم در دورههای مختلف تاریخی و جوامع گوناگون، برای خود مشروعیت الهی در نظر میگرفتند. به همین دلیل در طول تاریخ شاهد حضور قهرمان هستیم که گاه در حد و اندازه پادشاه ظهور میکند و نظام سیاسی را شکل میدهد. گاه در قامت یک مبلغ مذهبی در ادیان گوناگون که چون واسطهای بین انسان و الوهیت است، شکلی قهرمانی به خود میگیرد. به عنوان نمونه، اعتراف کردن نزد کشیش که در دین مسیحیت رواج دارد، به معنای آن است که به آن کشیش به عنوان قهرمانی مورد اعتماد نگاه میشود که فراتر از مردم است. پس اگر به این سه مجموعه بنگریم، یعنی ضرورت پرستش خدا، پادشاهانی که برای حکومت کردن مشروعیت خود را از دین میگرفتند و مبلغان دینی که آنان نیز مشروعیتی داشتند تا محل رجوع مردم باشند، میبینیم که از دیرباز شاهد قهرمانهایی هستیم که فراتر از ما عمل میکنند و میتوانند نقصهایمان را بهبود ببخشند یا ما میتوانیم به واسطه آنان زندگی امنتری داشته باشیم.»
این مدرس دانشگاه سپس به عصر حاضر میرسد و با ارایه توضیحاتی درباره قهرمانان این عصر ادامه میدهد: «در عصر رسانهها هم شاهد قهرمانانی همچون سوپرمن، بتمن، اسپایدرمن، رمبو و ... در هالیوود هستیم همچنانکه در نمونههای قهرمانهای شرقی هم بروس لی و جکی چان را داریم. در این دوره، قهرمان، شکل فانتزی به خود میگیرد ولی همچنان حضور دارد و حتی وارد زندگی مصرفی ما شده؛ به طوری که برای فرزندانمان لباس بتمن یا سوپرمن میخریم و او میاندیشد سوپرمنی است که میتواند پرواز کند و خود را یک ابر قهرمان ببیند.»
او سپس به نمونه قهرمانهای دیگر جوامع اشاره میکند و میگوید: «در جنبش سیاه پوستان آمریکا شاهد مالکوم ایکس و در هند شاهد گاندی هستیم. در جنگ اکراین رییس جمهوری این کشور به یک قهرمان جهانی تبدیل شده که در برابر ابرقدرتها ایستادگی میکند. اینها حکایت از این دارد که از این بند رها نشدهایم اما در هر جامعهای شکل پرورش قهرمانان، بها دادن به آنان و حتی افتخار کردن به آنان متفاوت است. به عنوان نمونه، در سینمای ایران سوپرمن و بتمن نداریم ولی در مقابل کسانی که در جبهههای جنگ شرکت کردهاند، به ابرقهرمانها تبدیل شدهاند و فیلمهای زیادی درباره رشادتهای آنان ساخته شده است. یعنی جنس این قهرمانان متفاوت شده ولی حتی در عصر حاضر هم به اشکال گوناگون امتداد پیدا میکند.
قهرمان بدون رسانه نمیتواند ظهور کند
کیا با اشاره به تفاوت فرهنگی جوامع گوناگون اضافه میکند: «موضوع این است که ما بر اساس تاریخ، سیاست، اقتصاد و فرهنگ خودمان، قهرمانهای خود را داریم و دیگر اینکه در عصر رسانه، رسانهها در شکلگیری قهرمانان بسیار موثر هستند. منظور از عصر رسانه، عصر تلویزیون و مطبوعات است که کمیک استریپها به شکلگیری ابر قهرمانان هالیوودی کمک بسیاری کردند. گویی بدون رسانه، ابر قهرمان نمیتواند ظهور پیدا کند. اما سینما و تلویزیون ما به جز فضاهای مربوط به جنگ و دفاع مقدس، ابرقهرمانی را معرفی نکردهاند، مثلا یک ابرقهرمان دانشمند، پلیس، هنرمند و ... گویی ابرقهرمانی، مساله سینمای ما نیست ولی در فضاهای مجازی، شرایط متفاوت است. در رسانههایی که دست مردم است، یکسری ابرقهرمانها یا شبه ابرقهرمانان حضور دارند.
این نویسنده و پژوهشگر البته تاکید دارد که ابرقهرمان بیشتر جنبههای فانتزی را تداعی میکند، ولی قهرمان که میتواند شامل قهرمانان علمی، فرهنگی، ورزشی و ... باشد، تعریف درستتری است.
جنبشها در یک فرد خاص خلاصه نمیشوند
او در پاسخ به این پرسش که آیا ممکن است قهرمانسازی مانع پیشرفت ما و سبب کاهش کنشهای فردیمان شود؟ میگوید: میتواند چنین باشد ولی باید دید که نسبت مردم با آن قهرمان چیست. رابطه مردم و زندگی و جریان حوادث با قهرمانی که از دل آن بیرون میآید، بسیار مرتبط است. گاه میبینیم که اتفاقا مردم و جنبشهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و اقتصادی هستند که قهرمانها را معرفی میکنند و بعد آن قهرمان، جریانی را نمایندگی میکند. ولی درباره این ادعا که وسعت آن جریان در یک قهرمان خلاصه شود، تردیدهای جدی دارم. مثلا در دوره انقلاب، چندین قهرمان را در راس کار میبینیم. یعنی جنبشها در یک فرد خاص خلاصه نمیشوند. شاید در آینده در روایتهایی، کسانی به تقلیل حوادث و جریانها و افراد بپردازند ولی یک قهرمان، نمیتواند نماینده تمام آن جریانی باشد که به واسطه آن پا به عرصه گذاشته است؛ چراکه جریانها بسیار فراتر هستند و همین که میگوییم جریان، مشخص میکند که آن فرآیند در حال حرکت است.
کیا برای مشخصتر شدن این وضعیت مثال دیگری میزند: به عنوان نمونه، جنبش اصلاحات، یک جنبش اجتماعی است که آقای خاتمی را معرفی کرد ولی امروز وقتی از این جنبش صحبت میکنیم، اسم چند فرد دیگر و حتی قهرمانهای بعدی به ذهن میآید که نشان میدهد جریانها در حال حرکت هستند و حتی وقتی جریانی افول پیدا میکند، قهرمان هم با آن افول میکند. فقط در ابرقهرمانهای فانتزی است که ما هنوز از دیدن سوپرمن لذت میبریم و چندین دهه است که از آن فیلم ساخته میشود و مردم برای دیدنش پول بلیت سینما میدهند اما قرار نیست قهرمانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و ... همواره قهرمان بمانند. حتی در دورهای، جریانهایی در برابرشان قرار میگیرند و آنان را به ضد قهرمان تبدیل میکنند. بنابراین موضوع بسیار پیچیدهتر از آن است که جریانها در شخصیتی حل شوند.
هوشنگ ابتهاج (سایه)، محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان
بعد از این مباحث به فضای فرهنگی وارد میشویم و آنچه را درباره شخصیتهایی مانند محمدرضا شجریان یا امیر هوشنگ ابتهاج رخ داد، مرور میکنیم. بحث ما این است که گاه مردم نقشی را به یک شخصیت خاص مثلا شجریان یا ابتهاج میدهند و بر اساس آن توقعاتی از او دارند اما اگر با چیزی مغایر توقعات خود رو به رو شوند، ناگهان آن قهرمان برای مردم فرو میریزد یا شروع به انکار او میکنند. در چنین فضایی، گویی فرصت توضیح و تحلیل را از خود میگیریم و هم به خود ظلم میکنیم و هم به آن شخصیت. در این فضا نمیتوانیم بعد از فاصله گرفتن از هیجانهای اولیه، در بستری آرامتر درباره آن شخصیت گفتوگو کنیم، چون بلافاصله اتفاق دیگری رخ میدهد و آن قهرمان به حاشیه میرود و دوباره هیجان دیگری حاکم میشود.
کیا در توضیح این وضعیت چنین میگوید: همانگونه که توضیح دادم، رسانهها در تولید ابرقهرمانها و قهرمانان نقش مستقیمی دارند. ابرقهرمان منظورم شخصیتهای فانتزی است اما یکسری قهرمان داریم که از جنس خود مردم و آسیبپذیرند و از دل جنبشهای فرهنگی، اجتماعی سیاسی و... بیرون میآیند. در اینجا بحثی بین پیوند تولد قهرمان و رسانه وجود دارد؛ شکلی از پیوند که جدید است، چون رسانهای داریم که قرار نیست ابرقهرمان معرفی کند، بلکه میخواهد قهرمان پیشنهاد بدهد.
شرایط قهرمانسازی در عصر دشوار دیجیتال
او ادامه میدهد: رسانههای کلان مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات، یکسویه تنظیم میشوند. یعنی سامانه قدرتی هست و انباشت سرمایه، نیروهای تولیدی و ابرازهای تولید دست آن است و شروع میکند به تولید و انعکاس خبر. رسانهها میتوانند در دورههایی قهرمانی را به ما معرفی کنند یا نکنند. برای مثال، در مطبوعات انقلاب از چندین قهرمان نام را میبینیم یعنی مطبوعات به ما میفهمانند که یکسری قهرمانهایی به وجود آمدهاند که از سمت مردم علیه حکومت وقت صحبت میکنند یا قهرمانانی که الان رادیو و تلویزیون به ما معرفی میکنند. اما در وضعیت دیجیتال، شرایط قدری متفاوت است. در این وضعیت، جنس رسانهها، متکثر و شبکهای و در هم تنیده شده است. موضوع این است که وقتی تلویزیون را روشن میکنیم، خبری میدهد اما وقتی تلفن همراه هوشمند مجهز به اینترنت داریم، مدام برایمان نوتیفکیشینی میآید که خبر میدهد در صفحه اینستاگرام پیام داریم یا کسی پستی گذاشته یا غیره، لازم هم نیست در لحظه مخابره پیام، آن را نگاه کنیم، چون ذخیره میشود و در دیگر زمانها هم در دسترس است. برخلاف اینکه اگر به روزنامه امروز نرسیم، تمام میشود و فردا روزنامه دیگری میآید. اما در هر ساعت روز میتوانیم این اطلاعات را ذخیره و دوباره به آن رجوع کنیم.
چگونه عادل فردوسیپور به قهرمان تبدیل شد
او سپس به تشریح تفاوت فرآیند ظهور و افول قهرمان در زمان حاضر با زمان گذشته میپردازد: «یک مساله این است که ظهور و افول قهرمانان در رسانههای شبکهای که مبتنی بر تولید، مخابره و چرخش اطلاعات هستند، با سرعت و شدت شدت بیشتری رخ میدهد. مساله دیگر اینکه مجهز بودن به اینترنت و گوشی هوشمند به معنای آن است که یک ماشین ضبط صدا، تصویر و ویدیو داریم و به واسطه آن میتوانیم مدام اتفاقات و حال و هوایی را که در اطرافمان میگذرد، در یک شبکه ارتباطی مخابره کنیم که به محض مخابره، هم دریافت میشود و گیرندگان آن متوجه آن موضوع میشوند. حول این قضایا میتواند قهرمانهایی هم شکل بگیرد.
او در ادامه از فرآیندی یاد میکند که طی آن، عادل فردوسیپور از یک مجری محبوب به یک قهرمان ملی تبدیل شد: «هیچ خبری در تلویزیون یا رادیو نمیگفت که فردوسیپور به هر دلیلی از تلویزیون کنار گذاشته شده است اما در شبکههای اجتماعی، مردم متوجه اخراج او از تلویزیون شدند و درباره ایشان بحثهای بسیار صورت گرفت و محتواهای متعددی تولید شد. بدین ترتیب یک مجری دوستداشتنی در یک جریان اجتماعی به یک قهرمان تبدیل شد. بعدتر فیلمهایی منتشر شد که میگفتند او از فساد گفته، جوانمرد و باسواد بوده و عِرق ملی داشته و مثل خیلیها مهاجرت نکرده و غیره، یعنی حول او روایتهایی ساخته شد و به چرخش درآمد. تمام اینها به خاطر رسانهای است که ناگهان برای موضوعی کمپینگ و برای آن تولید اطلاعات میکند. حال اگر این موضوع درباره شخصی باشد، آن شخص مورد بحث و گفتوگو قرار میگیرد و به قول معروف در بحثها داغ و بولد میشود. این داغ شدن یا همراه با نقد است یا پرستش و البته بهتر است به جای واژه قهرمان، بگوییم او پررنگ میشود. جنس این پررنگ شدن، کمی متفاوت است. به معنایی، پررنگ شدن، ویژگی تولد نسل جدیدی از قهرمانها در وضعیت دیجیتال است که توسط مردم صورت میگیرد و نه توسط سامانههای قدرت در حوزه رسانه.
هر فرد پررنگی، قهرمان نیست
این جامعهشناس که عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی است، میافزاید: به همین سبب میبینیم این جریان و تولید اطلاعات، ماده اولیهای است برای تولید افرادی که ناگهان پررنگ میشوند و به همان شدتی که پررنگ میشوند، افول هم میکنند. چون پررنگ شدن افراد نیازمند شدتی از تولید و چرخش اطلاعات درباره آن فرد است. تا وقتی آن چرخش و تولید اطلاعات جریان دارد، او همچنان پررنگ است اما به محض فروکش کردن شدت اطلاعات، آن فرد هم فروکش میکند. به همین دلیل، به طور موقت روی آن موضوع متمرکز میشویم و بعد به سمت موضوعی دیگر عبور میکنیم.
او معتقد است که سرعت ظهور و افول قهرمانان در وضعیت دیجیتال، مبتنی بر کسانی است که همچنان به تولید و چرخش اطلاعات برای آن فرد میپردازند. این قهرمان، زمانی موضوعیت خود را از دست میدهد که چرخش اطلاعات از کار بیفتد. زیرا چرخش اطلاعات مانند موتور متحرکی است که آن آدم مدام مورد توجه باشد. بنابراین، به محض افت آن موتور متحرک، آن فرد هم با آن محو میشود و به پسزمینه میرود.
کیا با اشاره به تمایز قهرمان و یک فرد پررنگ، خاطرنشان میکند: قهرمان ریشه مثبتی دارد ولی فرد پررنگ، الزاما قهرمان نیست. مثلا جنبش میتو که در سینمای ایران راه افتاد یکسری افراد را پررنگ کرد ولی اینها قهرمان نیستند.
هیاهوی بعد از فوت «سایه»
او درباره وضعیتی که بعد از درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) رخ داد، توضیح میدهد: در جریان آقای سایه، قضیه همین بود. یعنی ناگهان با خیل عظیم و شدیدی از تولید تصویر، متن، ویدیو، یادبود و غیره مواجه شدیم. در این فضا، هر کسی هرآنچه در دست داشت، منتشر میکرد، هشتگها ساخته شدند و ما با یک جریان قوی و شدید از تولید و اشتراکگذاری اطلاعات مواجه شدیم که سبب شد آقای ابتهاج که خیلی از نسل جدید ممکن بود ایشان را نشناسند، به واسطه همینها با ایشان آشنا شوند. وقتی میگوییم جریان اطلاعات، این اطلاعات میتواند به زمان حال آن فرد مربوط باشد یا به گذشته او. ویژگی وضعیت دیجیتال این است که تاریخ افراد یعنی تصاویر، متون، عکسها، گفتههایشان و ... در شبکههای اجتماعی و اینترنت وجود دارد و با یک جستجوی ساده میتوان به بسیاری از اینها دسترسی پیدا کرد. بنابراین یک حافظه تاریخی دیجیتالیزه شده داریم که در آن انباشت اطلاعاتی است که در بزنگاهها آنها را بیرون میکشیم و معلوم هم نیست چه کسی این کار را انجام میدهد. کافی است یک نفر این کار را انجام بدهد چون آنچه به اشتراک گذاشته میشود به تولید جریانهای فکری منجر میشود.
او در عین حال به یک نکته توجه میکند که وقتی فردی به واسطه تولید و چرخش اطلاعات پررنگ شود، لزومی بر این نیست که او مورد تمجید قرار میگیرد، بلکه میتواند به واسطه جریانهای دیگری که اطلاعات متفاوتی را تولید میکند و به اشتراک میگذارد، مورد نقد و بررسی قرار بگیرد. به همین سبب، گذشته آقای ابتهاج به واسطه وصل بودنش به جریانهای چپ و عقایدی که اوایل انقلاب داشته، از سوی گروهی، مورد نقد قرار گرفت و حتی عکسی از ایشان منتشر شد که در برلین در انتخابات ایران شرکت کرده بود.
در این فضا درست و غلطی اطلاعات هم ملاک نیست
کیا اضافه میکند: کسانی که از تاریخ کنش سیاسی آقای ابتهاج مطلع بودند، شروع کردند به نوشتن درباره ایشان و نوشتههای خود را به اشتراک گذاشتند. یعنی لازم نبود شما حتما به سندی دسترسی داشته باشید. کافی بود اطلاعاتی داشته باشید و آن را به اشتراک بگذارید. در این فضا، درست و غلط هم مهم نیست، مهم این است که اطلاعات شما در چرخش قرار میگیرد. حال در این چرخش و تولید اطلاعات، عدهای معتقدند باید ارزشهای شعری ایشان را مورد توجه قرار بدهیم اما مهم این است که تا وقتی، جریان اطلاعات موافق و مخالف وجود داشت، آقای ابتهاج پررنگ بود.
تفاوت شجریان و سایه
او در ادامه به تشریح تفاوت فضایی میپردازد که بعد از درگذشت شجریان و سایه رخ داد: در مورد آقای ابتهاج برخلاف آقای شجریان، وزنه طرف منتقد هم بهشدت سنگین بود. ویژگی شبکههای اجتماعی همین است که میتوان جریان اطلاعات را درباره اشخاص دنبال کرد که چقدر او را تمجید میکنند یا چقدر او را مورد نقد قرار میدهند.
کیا در ادامه این بحث و در پاسخ به این پرسش که آیا این مباحث در شبکههای اجتماعی میتواند زمینهای برای گفتوگو ایجاد کند، توضیح میدهد: در وضعیت دیجیتال، با سرعت انتشار اطلاعات رو به روییم. اینکه شدت اطلاعات منجر به گفتگو میشود یا نه، باید گفت تا حدی میشود؛ تا جایی که افراد درباره مطالب دیگران نظر میدهند، اما گفتوگو به معنای دامنهدارش نیست، چون اساس این شبکههای اجتماعی، ایجاد چنین فضایی نیست که بخواهیم بحثهای دامنهداری در آن داشته باشیم. در حد یک نظر دادن است یا انتشار پستی در برابر جریان مخالف. درواقع در این فضا افراد بیشتر بیانگری میکنند تا گفتگو چراکه گفتگو ساحت سنگینی دارد و به راحتی شکل نمیگیرد.
این نویسنده و پژوهشگر با تاکید بر اینکه امکان بیانگری مهم است و باید میان آن و گفتگو تفاوت قائل شد، تصریح میکند: با این تفاوت است که میتوانیم تحلیل کنیم چرا ابتهاج خاموش شد؛ چون موتور تولید و چرخش اطلاعات پیرامون ایشان خاموش شد و حواسها به جای دیگری رفت و این ویژگی پررنگ شدن افراد در وضعیت دیجیتال و عصر ارتباطی است. زیرا قرار نیست تولید و چرخش اطلاعات به طور مستمر برای شخص خاصی سرمایهگذاری کند. اگر بخواهید مدام پررنگ باشید، باید برای آن هزینه کنید. مثلا هفتهای یک بار سخنرانی کنید یا حرفی پرتنش بزنید و ...
او از علی کریمی به عنوان نمونهای دیگر یاد میکند و توضیح میدهد: علی کریمی برای همه مردم شناختهشده و برای بعضی قهرمان است. فوتبالیست شناختهشدهای که جوانمرد است و ... ولی در حواس روزمره مردم حضور ندارد اما با انتشار یک پست، دوباره پررنگ میشود. یعنی افراد در فضای مجازی، پررنگ میشوند، قهرمان نمیشوند. برای قهرمان شدن بیش از فضای شبکههای اجتماعی نیاز دارید و باید وارد تغییرات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و غیره بشوید. یعنی اگر بخواهید به مفهوم قهرمان برسید، باید از سطح «پررنگی» عبور کنید و وارد یک جریان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی فرهنگی بشوید و تغییراتی در آن ایجاد کنید. درواقع قهرمان شدن، ترکیبی از شبکههای اجتماعی و حضور در فضای اجتماعی است ولی آقای کریمی که پستی میگذارد، پررنگ میشود و ماجرایی شکل میگیرد ولی بعد فروکش میکند.
حامد طاهری کیا بعد از این توضیحات، خاطرنشان میکند: آقای ابتهاج قهرمان نشد، بلکه پررنگ شد اما در مورد آقای شجریان، ایشان تاثیر زیادی هم بر موسیقی انقلابی ایران داشت و هم در جنبشهای اجتماعی ایران شرکت و نظریاتی مطرح کرد و به عنوان یک اپوزیسیون خود را نشان داد. شجریان در این نقطه، آن قهرمان است. یعنی دیگر بحث شبکه اجتماعی نیست. کسانی که به این مرز میرسند، ترکیبی از آدمهای پررنگ و قهرمان هستند. بنابراین میبینیم که در جریان فوت آقای شجریان که اطلاعات و فیلم و عکسهای بسیاری از ایشان منتشر شد، ایشان پررنگ رشد ولی به مرز قهرمانی رسید و این به دلیل تاثیرات اجتماعی سیاسی، فرهنگی، اقتصادیشان بود اما آقای ابتهاج برای کسانی که در حوزه ادبیات و شعر و موسیقی کار میکنند، هنرمندی بسیار تاثیرگذار است. ایشان بعد از درگذشتش پررنگ شد و به واسطه آن، بحثی با این مضمون درگرفت که آیا ایشان میتواند یک قهرمان ادبی و فرهنگی باشد؟ هرچند به باور گروهی، ایشان قهرمان سیاسی نشد.