سرگه بارسقیان در روزنامه هم میهن نوشت:
سهشنبه شب ۳۰ اوت ۲۰۲۲ قرن بیستم تمام شد. در بیمارستان مرکزی مسکو؛ شهری که آغاز و پایان قرن از آنجا رقم خورد. مرگ برخی آدمها پایان یک دوره است و مرگ میخائیل سرگئیویچ گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، پایان قرن بیستم.
او واپسین نماد بزرگ قرن گذشته بود و چنانکه در وصیتنامه سیاسیاش در کتاب «دنیایی رو به دگرگونی» نوشته نمیتوانست فکرش را بکند در زندگی خود بخش اعظم قرن بیستم و سالهای مهم قرن ۲۱ را خواهد دید. رهبری جامانده از سده قبل که انقدر زنده ماند تا ۳۰ سالگی فروپاشی شوروی را ببیند و بگوید شوروی میتوانست با اتحاد کشورهای مستقل زنده بماند اما هیچ گزینهای غیر از آنچه در آن «روزهای سیاه» اتفاق افتاد وجود نداشت.
گورباچف رهبری درست در زمانی اشتباه بود یا رهبری اشتباه در زمانی درست؟ اگر گورباچف چند سال زودتر از آن حرف از اصلاحات رادیکال میزد، ترفیع نمییافت که هیچ، حتی تبعید هم میشد و بدون او هم این اصلاحات ممکن نبود.
ولی سؤال مهمتر اینکه او مصلح بود یا قابله مرگ شوروی؟ چرا کسی که در کمیته مرکزی حزب کمونیست گفته بود «ما به همان اندازه که برای نفس کشیدن به هوا نیاز داریم، محتاج دموکراسی هستیم»، وقتی پنجرهها را با دو طرح اصلاحی «گلاسنوست» و «پروسترویکا» باز کرد، باد اتحاد را برد؟
آنچه گورباچف را به نمادی در ادبیات سیاسی جهان و حتی ایران تبدیل کرد، ریشه در همین معمای او دارد. نماد تغییر از دید غربیها چرا باید سمبل خیانت از چشم روسها - نه همه آنها البته - باشد؟ آیا میتوان شفافسازی و بازسازی اقتصادی و فضای باز سیاسی را کنترلشده تزریق کرد یا جایی کار از دست درمیرود؟ گورباچف قابله مرگ شوروی شد اما نه فقط با پایان دادن به جنگ سرد و فروریختن دیوار برلین و آشتی با غرب، بلکه با باز کردن مرزهای کشور و پایان ممنوعیت رفتوآمد به خارج و لغو پارازیت بر رادیوهای خارجی و مقایسه وضع زندگی مردم شوروی با «غرب رو به زوال» به باور سران حزب کمونیست!
گورباچف قابله مرگ شوروی شد وقتی زهدان این نظام را با باز کردن آرشیو دولتی گشود و چرک و عفونت سالها سرکوب و کشتار رو شد! وقتی شیر سانسور را کمی باز کرد، مطالب افشاگر فساد و کتاب دکتر ژیواگو از لوله توقیف درآمدند و تازه آن زمان بود که این تلنگر به ساختار کهنه تبدیل به پتکی ویرانگر بر سر و تنه آن شد و مانند برف در «بهار مسکو» آب شد.
گورباچف نماد مصلحانی است که شرنگ تلخ در کام میریزند و گرچه خود فرو میریزند اما اصلاحشان صلاح میآورد. وقتی کارزار مبارزه با مشروبات الکلی را آغاز کرد، حتی وزارت دارایی شوروی هم با آن مخالف بود چون استدلال میکرد که مالیات بر مشروبات الکلی یک سوم تولید ناخالص داخلی شوروی را تشکیل میدهد و با کاهش تولید مشروبات الکلی محبوبیت گورباچف هم کاهش یافت. کارزار گورباچف علیه مشروبات الکلی به اصرار مشاوران اقتصادیاش متوقف شد و سه سال بعد با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تولید الکل همراه با هر چیز دیگری آزاد شد ولی ۲۰ سال بعد بود که سازمان بهداشت جهانی تخمین زد این کارزار گورباچف باعث نجات جان حدود ۱.۵ میلیون روس شده است.
این همان عاقبتی است که خود او در فیلم «دیدار با گورباچف» اشاره کرده که «ما میخواستیم در کشورمان دموکراسی داشته باشیم و در آن پیشرفت کردیم، اما نتوانستیم کار را تمام کنیم، چون نیروهای خاصی کنترل قدرت و اموال دولتی را در دست گرفتند. این نیروها دموکراسی نمیخواستند. برای آنها مناسب نبود.» فیلمساز آلمانی از او میپرسد که میخواهد روی سنگ قبرش چه بنویسند؟ و او میگوید: بنویسند «ما تلاش کردیم.»
وقتی برژنف در سال ۱۹۸۲ از دنیا رفت، سؤالی که هر کسی در داخل و خارج شوروی میپرسید این بود: «آیا این پایان یک عصر است؟» زمانی که آندروپوف جای او را گرفت امیدهایی وجود داشت اما جواب مشخصی نبود. موقعی که چرنینکو به جای آندروپوف آمد جواب کاملا منفی شد اما با آمدن گورباچف پاسخ مثبت بود: بله این یک عصر جدید است با رهبری جدید. و حالا که گورباچف رفته باید گفت عصر او و نسل او و قرن او نیز تمام شد.
زمین شوره سنبل بر نیارد
درو تخم و عمل ضایع مگردان