عصر ایران؛ سروش بامداد- طرح یا تصویر داریوش آشوری متفکر نامآشنای ایرانی بر جلد مجلۀ «سیاستنامه» از این حیث جالب توجه است که این مجلۀ تخصصی در شمارههای نخست تنها به ترویج اندیشههای سید جواد طباطبایی میپرداخت؛ هم او که یکبار در «مهرنامه» ذرهبین برداشته و به عیبیابی در ترجمۀ مشهور آشوری از «شهریار» ماکیاولی پرداخته بود حال آن که خیلیها اول بار با ترجمۀ او با ماکیاولی آشنا شده بودند و خود مترجم هم در ویراستهای بعدی برخی اشکالات را رفع کرده بود و طبیعی است که با امکانات امروز با دقت بیشتر میتوان سراغ پارهای کاستی ها در ترجمههای در سی سال و چهل سال قبل رفت و مهم دریچهای است که نویسنده و مترجم گشوده است.
صریح تر اگر بخواهم بنویسم چاره ای جز این نیست که اشاره شود سیاستنامه تا چندی پیش تریبون تفرعن و فضلفروشی سید جواد طباطبایی بود و بیم درغلتیدن از نظریۀ ایرانشهر به فاشیسم و ناسیونالیسم افراطی اما حالا که نام او را نمیبینیم و از احمد نقیبزاده به عنوان رییس شورای علمی یاد شده دیگر مشاهدۀ پروندهای دربارۀ کارنامۀ فکری داریوش آشوری شگفتآور نیست و نشان میدهد حامد زارع که هم صاحبامتیاز و مدیر مسؤول سیاستنامه است و هم سردبیر آن به نگاه حرفهایتری رسیده و دنیا و عرصۀ تفکر را تنها از دریچۀ دو تن – سید جواد طباطبایی و رضا داوری اردکانی – نمینگرد.
این توضیحات البته به معنی آن نیست که مثل روزنامههای ایران و همشهری که تابع دولت مستقرند و دیدگاههایشان با تغییر دولت 180 درجه تغییر میکند حال که دیگر محمد قوچانی سردبیر نیست و از سید جواد طباطبایی هم به عنوان رییس شورای علمی نام برده نشده تغییر جهت داده است، نه! بلکه همچنان از «ایرانشهر» دفاع میکند منتها نرمتر و نه با ادبیات متفرعنانۀ جواد طباطبایی که به دیگران از بالا به پایین نگاه میکند.
با این نگاه شمارۀ تازۀ سیاستنامه هم به «ایرانشهر» پرداخته اما نه به نظریه که به مجلۀ ایرانشهر که درست 100 سال پیش در برلین به راه افتاد و طی 6 سال 48 مجلد از آن منتشر شد.
رضا کدخدازاده روزنامهنگار خوشقریحه و ایراندوست و البته ایرانشهری اما از نه از نوع متفرعنانه، تحقیقی بسیار خواندنی دربارۀ مجلۀ ایرانشهر انجام داده که در سیاستنامه این شماره شاید یکی از بهترین مقالات آن باشد و در آن خواسته نشان دهد در این مجله "مشق اعتدالگرایی در ایراندوستی" میشده است.
بخش پایانی نوشتۀ خواندنی او را نقل میکنیم:
«آنچه سبب میشد "ایرانشهر" در مسیر اعتدال گام بردارد و در دام افراط و تفریط نیفتد این بود که ایران و ایرانیت را محور ایدۀ خود قرار داده و هر چه دور این محور قرار گرفته با رنگ و بوی ایرانی بخشی از پیکر پویا و نامیرای ایران شده و از آوده های همین جریدۀ فاخر است:
ملیت ما ایرانیت است و ایرانیت، همه چیز ماست. افتخار ما، شرافت ما، عظمت ما، قدسیت ما و حیات ما. اگر ملیتمان را محمور آمال و اعمال خود قرار دهیم از "بیهمهچیزی" خلاص می شویم و دارای همه چیز خواهیم شد. ما پیش از هر چیز باید ایرانی باشیم و ایرانی نامیده شویم. ایرانیت، کلمۀ مقدس و جامعی است که تمام افراد ملت ایران را بدون تفریق مذهب و زبان در زیر شه پر شهامت گستر خود جای میدهد.»
چنانکه گفتیم پروندۀ اصلی به کارنامۀ فکری داریوش آشوری اختصاص دارد با عنوان «زندانِ زبان» چرا که یکی از ویژگیهای این متفکر تلاش برای تبیین نقش زبان در توسعه است و معتقد است در غرب پیش از انقلاب کوپرنیکی، انقلاب نیوتنی، انقلاب داروینی، انقلاب کانتی و انقلاب فرویدی، انقلاب مهمتری رخ داده که همانا "انقلاب زبانی" است و آشوری معتقد است راز توسعه نایافتگی ما را در زبان باید جُست چرا که «زبان جهانی علم را نمیدانیم.»
مصاحبۀ خواندنی و خوبی است و تا 20 صفحه هم کشش دارد اما دریغا که توی ذوق مخاطب میخورد وقتی می بیند یکجا قطع می شود و خبر میدهد «صورت تفصیلی این گفتوگو در کتاب " روایت داریوش آشوری از توسعه و توسعه نیافتگی ایران: به زودی با کوشش پویش فکری توسعه منتشر خواهد شد.»
در بخشهای دیگر البته مباحث متنوعی دربارۀ دیدگاه های داریوش آشوری به چاپ رسیده که این نقیصه را جبران میکنند و نویسندۀ این سطورکه بیشتر میخواست بداند چگونه آشوری هم شیفتۀ حافظ است هم تعلق خاطر ایرانیان به او را نشانۀ ماندن در جهان پیشامدرن میداند، پاسخ خود را یافت اگرچه با عمق جان به دیدگاه دکتر شفیعی کدکنی بیشتر باور دارد که حافظ، هنرمند بود و صنعتگری میکرده و به عمد چنان احتمالات را در شعر خود ایجاد میکرده که در هر زمان به کار آید.
هنر اصلی سردبیر سیاستنامه حفظ نسبی کیفیت مجله پس از آن است که سردبیر نامآشنای قبلی ترجیح داد تمام وقت و انرژی خود را صرف مجلهای کند که امتیاز آن به نام خود او صادر شده بود و نه تنها سیاستنامه که سردبیری روزنامه را هم وانهاد و حالا سیاستنامه اگر چه با طعمی که قوچانی پس از مهرنامه به آن داده بود فاصله دارد اما سقوط هم نکرده است و در هیأت یک نشریۀ تخصصی برای علاقهمندان و دانشجویان و استادان علم سیاست قابل دفاع است خاصه این که از توقف بر طباطبایی و داوری میپرهیزد.
این اشاره هم ضرورت دارد که مقالهای دربارۀ هویت ایرانی در میان ایرانیان در امارات متحده عربی به قلم دکتر مسعود غفوری از مقالات خواندنی دیگر این شماره است که مطالعه دقیق آن برای کاربهدستان بیشتر لازم است.
بی سوادی دیگران را نقد کردن که نامش تفرعن نیست!
هزاران نفر هم آثار طباطبایی را نقد کرده اند! چرا بقیه متفرعن نشدند!
مشکل از بیزاری برخی از خود ایران است! حالا یک نفر پیدا شده مسئله ایران را طرح انداخته! خود ایران را! حلقه گمشده ایران را!!!