مینو خالقی - چشمانم را میبندم هر آنچه نامش انرژی منفی است در سرم می چرخد. امید پر می کشد و خشم و ناامیدی جایش می نشیند. سرم را به بالا می آورم. از پشت پلک های بسته ، حتی آبی آسمان نیز به سیاهی میزند. با چشم بسته، رنگ، نور و درخشش، تنها در یک کلمه خلاصه می شود: « تاریکی».
چشمانم را باز می کنم آسمان هنوز آبی است ولو ابرهای بزرگ و پشته ای،خورشید را بپوشانند ولو آنکه آفتاب در حال غروب باشد و سایه آدم های کوچک بزرگ شود.
باز هم فردا خورشید طلوع میکند و این حتمی ترین تجربه بشری است. تجربه ای که هر روز یگانه و در عین حال تکرار شونده است. پدیده ای که دنیایی حرف در آن تلالو بی نظیر هر صبحش نهفته است و خلاصه ی تمام آن حرف ها در این است که: « الیس صبح بقریب» که صبح فرا میرسد، که تاریکی هرگز و هرگز ماندنی نیست…
با خود می اندیشم روزهایی بهتر در پیش است. تجربه ای که هر کدام از ما بارها در زندگی لمسش کرده ایم و تنها، امید به طلوع دوباره نور نجاتمان داده است. آری؛ امید خود زندگی است. نیروی محرکه هر تلاش و کوشش و حمیت است. امید جوهره وجود آدمی است که به راستی « لا ییاس من روح الله الی القوم الکافرون».
«یاغی» از آن جمله سریالهایی است که به درستی تلاش در انتقال همین مفهوم دارد. جاویدِقصه که در تنگنای زندگی است، خود را در مسیری می بیند که تلاش و ایستادگی تنها نقطه اتصال او به عشق و آرزویش است و در این راه، امید به لطف آن یار دیرین انسان، هرگز از قلبش پر نمی کشد.
چه زیبا گلایه ها را به آن رفیق نزدیک تر از رگ آدمی ، بازگو میکند و چه زیباتر، سناریویی برایش طرح ریزی می شود که هر صحنه، پازلی به هم پیوسته است برای رسیدن او به آنچه خواسته اوست.
شاید اکثر ما در زندگی این تجربه را داشته ایم که در لحظه ای، تنها از آنچه بر ما حادث شده گلایه کرده ایم و از درد به خود پیچیده ایم، اما زمانی بعد، با نگاه به گذشته متوجه شده ایم که اگر نبود این درد جانکاه، آن قدرت ایستادن و گذر از موانع هم وجودی نمی یافت.
جاوید پسری است که با اعتماد به نفس و با کمک دوست و دشمن، در مسیر استعداد و آرزویش قدم بر می دارد. کشتی استعداد اوست . ورزشی که در ایران زمین نشان از پوریای ولی و غلامرضا تختی و فرهنگ پهلوانی دارد. ورزشی که جای خالی پرداختن به آن در فیلم و سریالهای ایرانی، خالی است و یاغی شاید یکی از اولین هاست در ایجاد علاقه مجدد جوانان به این ورزش.
جاوید گنجی، با بازی بسیار خوب و باور پذیر علی شادمان ، از آن شخصیت هاست که انگار خود هر یک از ماست در روزگاران متفاوت زندگی. پسری که عشق و تلاش و ایمان به هدف، او را از سنگلاخ های بی شمار عبور می دهدو روحش را صیقل می زند.
او نماد بسیاری جوانان ایرانی است که ورزش را در کوچه پس کوچه های خاکی و زمین های ناهموار آغاز کرده اند و دست بر زانوی خویش مدالهای طلایی را برگردن آویختند. جاوید نشان جاوید امید بشری است آن هنگام که امید قدرت شود و هدف تنها وسیله ی برون رفت از شرایط سخت و طاقت فرسا.
با وجود نقدی که به بخش هایی از سناریو و برخی صحنه های این سریال دارم اما پیشنهاد می کنم آن را ببینید. روایت یاغی، روایت عصیان آدمی است بر نهایت نا امیدی آن هنگام که دست یابی به آرزو ، کورسویی دور می نماید.