عصر ایران- دیکشنری فُرم های مبهم یا همان Dictionary of Obscure Sorrows یک پروژه اینترنتی شامل مجموعه ای از کلمات ابداع شده توسط جان کونیگ است که هدفی جالب و در عین حال نوین را دنبال می کند. این فرهنگ لغت متفاوت خلأها و حفره های احساسی موجود در زبان انگلیسی را پر کرده است. اینجا استفاده از Sorrows کاملا هوشمندانه بوده زیرا این کلمه به معنی "ناراحتی و حزن" به کار می رود و یکی از معانی کم کاربرد آن نیز "فرم و شکل" است. بنابراین با انتخاب کلمه انگلیسی مذکور هم به فرهنگ لغت فرم های مبهم زبانی اشاره شده و هم آنکه بر انتقال نوع حس این فرم ها تاکید شده است.
این خلاها و حفره ها احساسات و عواطفی محسوب می شوند که همه ما ممکن است حداقل یک بار آنها را تجربه کرده باشیم، اما تا به حال واژه متناسبی برایشان در دستور زبان انگلیسی وجود نداشته است.
با فقدان کلمه ای مناسب برای معرفی آنها، این عواطف و احساسات مبهم باقی مانده اند. درست مانند چیزی که در گوشه ادراک ما معلق است و با وجود شناخت نسبی از آن هنوز به طور کامل به رسمیت شناخته نشده است. البته این تا زمانی بود که کونیگ (ویرایشگر ویدئو، سخنران عمومی و راوی اهل مینه سوتا) وارد عمل شده و دیکشنری فرم های مبهم را خلق کند.
در این فرهنگ لغت کلمات زیبایی به چشم می خورند که جایگزین تمام و کمال احساسات ناشناخته امروزی هستند. گویی کونیگ دریچه ای به سوی جهان ناشناخته ها گشوده است و همگان می توانند از آن بهره مند شوند.
این فرهنگ لغت در حال حاضر در قالب یک وب سایت و همچنین یک کانال یوتیوب وجود دارد. در وب سایت توضیح داده شده که به زودی می توان انتظار کتاب چاپی با واژه های منحصر به فرد را داشت. «همه کلمات این فرهنگ لغت جدید هستند. آنها لزوما به منظور استفاده در مکالمات روزمره طراحی نشده اند، بلکه به خاطر خودشان وجود دارند. در وب سایت اشاره شده: شما می توانید از این واژه ها بهره ببرید تا نظمی جدید به دایره لغات خود بدهید و از شر احساس ابهام و گم شدگی میان عواطفی که تاکنون معادل لغوی نداشته اند، رها شوید»
در ادامه به بررسی برخی از کلمات کونیگ در «فرهنگ لغت فرم های مبهم» همراه با معانی لفظی آنها خواهیم پرداخت:
واژه ای اختصاص یافته به درک این موضوع که هر رهگذر تصادفی درست مانند شما در حال گذراندن یک زندگی خاص با پیچیدگی ها و دشواری های منحصر به فرد خود است. پر از جاه طلبی ها، دوستی ها، شادی های از صمیم قلب، نگرانی ها و دیوانگی های رنگارنگ. این واژه همچون گذرگاهی به هزاران زندگی دیگر است که هرگز نمی دانیم وجود دارند. با این حال گاه ممکن است به شیوه های مختلف مانند جرقه ای برای یک بار ظاهر شوند؛ به عنوان یک قهوه اضافه در پس زمینه، ترافیک میان بزرگراه، پنجره ای روشن هنگام غروب.
دست کشیدن از تلاش برای صحبت کردن در خصوص یک تجربه، زیرا مردم قادر به برقراری ارتباط با آن نیستند. حال میخواهد به خاطر حسادت باشد یا تنها یک احساس غریبگی ساده. این اتفاق باعث می شود که مخاطب از بقیه داستان زندگی شما دور شود، تا جایی که خود خاطره یا تجربه مورد نظر در مکانی تقریبا افسانه ای بی قرار در مه سرگردان می شود و دیگر حتی به دنبال مکانی برای فرود و شناخته شدن نیست.
تمایل به کمتر اهمیت دادن به همه چیز، رها کردن چنگال های خود از گلوی زندگی، توقف برگشت و نگاه کردن به پشت سر هر چند قدم یکبار، مقابله با ترس اینکه کسی موفقیتمان را قبل از رسیدن به نقطه پایانی از ما بگیرد. درست مانند آن که زندگی خود را آزادانه و بازیگوشانه همچون یک توپ والیبال در آسمان نگه داریم.
درک این موضوع که جریان زندگی تان دیگر برای شما معنای خاصی ندارد. در واقع با وجود آن که تصور می کردید در مسیر داستان در حرکت هستید، مدام خود را در قسمت هایی غوطه ور می بینید که قابل درک نیستند. حتی به نظر نمی رسد که اصلا و ابدا به همین ژانر تعلق داشته باشید. بدین ترتیب باید به عقب بازگردید و فصل هایی از زندگی خودتان را دوباره بخوانید تا به قسمت های خوب برسید. در این راستا خواهید آموخت که چگونه باید روند ماجراجویی خود را انتخاب کنید.
یک فکر تکراری که به نظر می رسد تنها در اواخر شب به ذهنتان خطور می کند. این فکر می تواند یک کار عقب افتاده، یک احساس گناه آزار دهنده و یا آینده ای مبهم و بدون شکل باشد که طی روز بالای سرتان حلقه زده و شب هنگام در حالی که سعی می کنید بخوابید به پشت ذهن شما نوک می زند. شما می توانید با موفقیت هفته ها آن را نادیده بگیرید. گویا فقط حضورش را در فضای بیرون از یک پنجره احساس می کنید.
نا امیدی از اینکه چقدر طول می کشد تا یک نفر را بشناسید. در واقع چند هفته اول به گپ زدن مقابل ورودی روانشناختی مخاطب سپری خواهد شد و هر بار مکالمه همچون ورود به اتاقی متفاوت است. هر یک از آنها کمی نزدیکتر به مرکز خانه هستند و شما در عوض آرزو می کنید که ای کاش می توانستید از همین جا شروع کنید و راه خود را به سمت بیرون ادامه دهید. ابتدا عمیق ترین رازهای خود را با یکدیگر تبادل کنید و پس از گذشت سال ها تازه بپرسید که اهل کجا هستید و برای امرار معاش چه می کنید؟!
و...