عصر ایران - تروتسکیسم (Trotskism) واژهای است در توصیف درک لئون تروتسکی (1940-1879) و پیروانش از مارکسیسم و مارکسیسملنینیسم. بر مبنای این درک، البته جنبشهایی هم در جهان غرب پدید آمد که توامان منتقد سرمایهداری و لیبرالیسم در غرب و استالینیسم و مناسبات سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقماریاش در اروپای شرقی بودند.
تروتسکیستها با استفاده از آرای مارکس و انگلس و لنین و نیز تجارب انقلاب روسیه، که تروتسکی در آن نقش چشمگیری داشت، خود را مارکسیستهای انقلابی میدانند.
آنها خواهان برافکندن سرمایهداری از طریق یک انقلاب کارگری هستند؛ از دیکتاتوری پرولتاریا دفاع میکنند که باید راه جامعۀ سوسیالیستی را هموار سازد که در آن از طبقۀ استمارگر سلب قدرت شده و حکومت زحمتکشان به شکل یک نظام چندحزبی سوسیالیستی برقرار گردد.
در نظام چند حزبی مد نظر تروتسکیستها، البته همۀ احزاب باید سوسیالیستی باشند. اما چرا این افراد از نظام تکحزبی مد نظر لنین عبور کردند؟ چون تجربۀ انقلاب روسیه و کلاً تجربۀ مبارزات مارکسیستی در سراسر جهان، آنها را به این نتیجه رساند که اختلاف نظر بین سوسیالیستهای انقلابی میتواند به قدری زیاد باشد یا بالا بگیرد که حضور همۀ آنها در یک حزب غیرممکن شود.
تروتسکیستها ساخت اجتماعی کشورهای بلوک شرق را قبول داشتند و هنوز هم با ساخت اجتماعی کشوری نظیر کوبا موافقاند ولی نظام دیوانسالارانۀ شوروی و کشورهای اقماریاش را محکوم میکردند. به همین دلیل آنها خواستار انقلاب سیاسی (و نه انقلاب اجتماعی) در کشورهای بلوک شرق بودند؛ انقلابی که تحول و تداوم سوسیالیسم را تضمین کند.
تروتسکی در سال 1906 در مقالۀ "انقلاب ما"، تز "انقلاب مستمر" را ارائه کرد. او معتقد بود در انقلاب مسئله بر سر حادثهای یک باره نیست، بلکه سر یک سلسله تغییرات اجتماعی و سیاسی به منزلۀ فرایندی بدون انقطاع است که برای جنبش کارگری – حتی در سرزمینی عقبمانده از چرخۀ تمدن و صنعت – این امکان را پدید میآورد که مستقل از سطح نیروهای تولیدی خویش انقلاب را آغاز کند و به پیش برد.
اما او معتقد بود طبقۀ کارگر انقلابی در سرزمینی واپسمانده فقط هنگامی میتواند قدرت خود را اثبات کند و جامعهای سوسیالیستی برقرار سازد که انقلابش به انقلابی اروپایی و سپس یک انقلاب بینالمللی سوسیالیستی منتهی شود.
در واقع از نظر او پیروزی طبقۀ کارگر در سرزمینی عقبمانده، فقط هنگامی تضمین شده است که انقلاب در مقیاس بینالمللی پیروز گردد. یعنی بدون حمایت جنبش بینالمللی کارگری، تحول سوسیالیستی نمیتواند پیروزمندانه تمام شود و جامعۀ سوسیالیستی استقرار یابد.
در برابر نظریۀ "انقلاب مستمر" تروتسکی، دکترین استالین دربارۀ "سوسیالیسم در یک کشور" قرار داشت.
تروتسکی در سال 1923 در سلسلهمقالات معروفش به نام "مسیر تازه" نبرد علیه دیوانسالاری را آغاز کرد. او نوشت که تصمیمات حزب از طرف کادرهای طراز اول گرفته میشود و سطوح پایینتر حزب صرفا از این تصمیمات مطلع میشوند.
وی بوروکراسی (دیوانسالاری) را فراتر از "اداریبازی" و "تهماندهای از اوضاع گذشته" دانست و تاکید کرد که بوروکراسی گرایشی است که میتواند به یک ضد نقلاب بیانجامد.
تروتسکی پیشنهاد کرد که زندگی حزبی دموکراتیک شود. یعنی مرکز فعالیت حزب از سر به بن انتقال یابد و کادرهای پایین حزب، از طریق بحث و اظهار نظر، نقش پررنگی در اتخاذ تصمیمات داشته باشند.
تروتسکی در واقع مدافع "دموکراسی درونحزبی" بود. او دموکراسی را برای لیبرالها و سلطنتطلبان و دینداران جامعۀ شوروی نمیخواست، ولی معتقد بود در داخل حزب، اعضا حق دارند از عقیدۀ خود دفاع کنند و عقاید مخالف باید مطرح شوند، هر چند که در اقلیت باشند. او تاکید میکرد که لنینیسم نیازمند اندیشۀ انتقادی و جسارت ایدئولوژیک است.
تروتسکی در کتاب "انقلابی که به آن خیانت شد"، نوشت: «اتحاد شوروی به عنوان کشوری کارگری از انقلاب اکتبر 1917 برآمده است، و دولتی کردن وسایل تولید به رشد سریع اقتصادی انجامیده است؛ لیکن در زیر سلطۀ استالینیسم، دولت کاملا دگرگون شده است. {یعنی} از وسیلهای در دست طبقۀ کارگر به وسیلهای بالای سر طبقۀ کارگر، مبدل گردیده است. دیوانسالاران به "قشری برخوردار از امتیاز" و "توانا به هر کار" تبدیل شده است... در اتحاد شوروی یک دولت مسخشدۀ کارگری حاکم است. مبانی دولت کارگری حفظ شده، ولی دیوانسالاری مانع از تحول سوسیالیستی میشود. از این رو وظیفۀ اصلی سیاسی، برافکندن دیوانسالاری به وسیلۀ یک انقلاب سیاسی است. فقط از این راه است که میتوان مانع بازگشت سرمایهداری شد.»
تروتسکی معتقد بود «فراگرد انقلابی باید علیه نابرابری اجتماعی و اختناق سیاسی باشد.» البته منظور او رفع اختناق سیاسی علیه سوسیالیستهای انقلابی بود نه مخالفان سوسیالیسم.
وی همچنین تاکید داشت که «سندیکاها و کمیتههای کارخانهها باید آزادی خود را به دست آورند.» در واقع تروتسکی با نگاه تیزبیناش بسیار زود متوجه شده بود که در حکومتهای کمونیستی جایی برای جنبشهای کارگری باقی نخواهد ماند.
سایر آموزههای تروتسکی در نقد آنچه که انحراف شوروی از انقلاب اکتبر میدانست، چنین بود: «امتیازات باید از بین بروند و مقامها و مناصب اشرافیت شوروی ناپدید گردند؛ شوراها باید دوباره ارگانهای مختلف زحمکتشان باشند؛ احزاب سیاسی – تا آنجا که معتقد به سوسیالیسم و قدرت شوراها هستند – باید قانونی شوند؛ اقتصادِ با نقشه باید همزمان به سود تولیدکنندگان و مصرفکنندگان باشد؛ کمیتۀ کارخانه باید حق نظارت بر تولید را داشته باشد؛ و تعاونیهای مصرف از منافع مصرفکنندگان حمایت کنند؛ سازماندهندگان دروغسازیها و محاکمات نمایشی به مجازات برسند؛ در سیاست خارجی، خودپسندی ملی باید از بین برود و جای خود را به ترغیب فعالانۀ انقلاب جهانی، بدون توسعهطلبی نظامی، بدهد؛ احزاب کمونیست از قیمومیت مسکو رهایی یابند، زیرا فقط آن انقلابی یارای زیستن دارد که با اتکا به نیروی خود پیروز شده باشد.»
در نیمۀ دوم قرن بیستم، تروتسکیسم برای جوانان "چپ جدید" جاذبه داشت؛ جوانانی که به کمونیسم نوع شوروی رغبتی نداشتند و مائوئیسم را هم رد میکردند. تروتسکیسم در انقلاب 1968 فرانسه موثر بود. در اروپای شرقی نیز جنبشهای تروتسکیستی غیرقانونی وجود داشت که آلترناتیو "چپ انقلابی-مارکسیستی" در برابر نظامهای کمونیستی شرق اروپا بویژه در لهستان و مجارستان محسوب میشدند.
در چکسلواکی که فضای سیاسی بازتر بود، یک "حزب انقلابیِ سوسیالیستی" وجود داشت که نگرش و عملکردش مبتنی بر تروتسکیسم بود.
تروتسکیسم هنوز هم در بین مارکسیستها و سوسیالیستها طرفدار دارد ولی در مجموع به نظر میرسد شمار چپهایی که از آرای تروتسکی استفاده میکنند، بیش از شمار تروتسکیستها باشد. گروه دوم پیروان تروتسکی هستند ولی گروه اول، آثار تروتسکی را میخوانند و بعضی از آرای او را قبول دارند.