اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها (1)
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها (2)
1) هان ای ساقی! جامی به گردش در آور و آن را به من بده
2) هر زمان به شخصی که دوستش داری برخوردی ، دنیا را واگذار و آن را نادیده بگیر
روز خوش
باسپاس از مسئولین، نویسندگان و اعضاء و کارکنان محترم وب سایت عصر ایران.
با تشکر از محتویات و نگرش شما.
یک نکته : در هفته گذشته امکان ذخیره فایل ها موجود بود والان در دسترس نیست.
موفق باشید.
سلام و عرض ادب
ضمن سپاس از شما ، موردی که فرمودید برای بررسی به بخش فنی ارجاع شد.
برقرار باشید