عصر ایران؛ جمشید گیل - «بازيكن مخفی» كتابی است به قلم يكی از فوتباليستهای ليگ برتر انگلستان؛ بازيكنی كه در تيم ملی انگليس هم توپ میزند و با خم و چم فوتبال انگليس عميقا آشناست. نام نويسندۀ كتاب البته معلوم نيست. يعنی در بالاي جلد كتاب درج شده است «نويسنده: ناشناس». به همین دلیل عنوان كتاب هم «بازيكن مخفی» است. مترجم کتاب وحید نمازی و ناشر آن نشر چشمه است.
نويسنده دربارۀ دليلش براي ناشناس ماندن، گفته است كه اين كتاب میتوانست شكايتهای زيادی را عليه او رقم بزند؛ بنابراين تصميم گرفته هويتش ناشناس بماند و از ديگران هم اسمی به ميان نياورد. او فقط متن و حاشيۀ زندگی يك فوتباليست ليگ برتر انگلستان را به تصوير كشيده است بیآنكه خواننده بداند كه اين بازيكن كيست و ديگرانی كه از آنها در كتاب سخنی به ميان آمده، كيستند.
با اين حال گاهی با اسامی افرادی چون وين رونی و جان تری و رايان گيگز و خوزه مورينيو مواجه ميشويم. در مواردی كه نويسندۀ كتاب در مقام بدگويی از ديگران نيست، طبيعتا دليلی هم براي ترس از دادخواست حقوقی وجود نداشت ولي اشارۀ نويسنده به فساد اخلاقی جان تری يا مشروبخواری افراطی رايان گيگز، قاعدتا میتوانست برایش دردسرساز باشد.
به نظر میرسد كه نويسندۀ اين كتاب، مدافع يكی از تيمهای متوسط ليگ برتر انگلستان است؛ تيمی كه گاهی در آستانۀ سقوط به ليگ 1 (يا دستۀ دوم) هم قرار میگيرد.
همچنين به نظر میرسد كه نويسندۀ كتاب، مدافع كناری تيم باشگاهیاش است. احتمالا مدافع راست. شايد هم مدافع ميانی. ولي قطعا دفاع چپ نيست. او در دهۀ اخیر سابقۀ بازی در تیم ملی انگلیس را هم داشته، اما اينكه در تيم ملی انگلستان در كدام پست بازی کرده و اصولا آيا بازيكن ثابت تيم ملی بوده يا نه، سوالاتی است كه پاسخ آنها چندان روشن نيست.
نكتۀ روشن ديگر، بالا بودن سن اين بازيكن است. او دوران جوانی در فوتبال را پشت سر گذاشته و احتمالا بازيكنی 30 ساله يا بيشتر است. شايد هم كمي كمتر از 30 سال داشته باشد.
اين فوتباليست ناشناس، كتابش را در يازده فصل نوشته است؛ از ماه ژوييه تا ماه مه. ژوئن تنها ماه سال است كه او و اكثر بازيكنان ليگهاي مشهورتر اروپا، در تعطيلات كامل به سر میبرند.
اگر كشورهای اسكانديناوی را منها كنيم، ليگهای فوتبال در اروپا معمولا از سپتامبر يا كمی زودتر، از ماه اوت آغاز میشوند. بنابراين ژوئيه و معمولا اوت، ماههای تمرين و آمادهسازي بازيكنان برای آغاز مسابقات ليگ است.
در كتاب «بازيكن مخفی» لايههای گوناگون زندگی فوتباليستها ترسيم شده است. از خوردن و نوشيدن و تفريح و بطالت و خيانت گرفته تا تمرين و مسابقه و گل زدن و رابطۀ بازيكنان با تماشاگران و مربي و مدير باشگاه و البته با همسران و فرزندانشان.
يكي از موضوعات جالب كتاب، بیمايگی فکری و نافرهيختگی بازيكنان فوتبال است. نويسنده به اين نكته اشاره میكند كه بازيكنان فوتبال، معمولا برای رفع خستگی روحی، وقتشان را با كارهای عجيب و غريب در همنشينیهایشان سپری میكنند. فقدان مطالعه، يكی از ويژگیهای اكثر بازيكنان ليگ برتر انگلستان است.
نويسنده در جای ديگری از كتابش نوشته است: «چند سال پيش يكی از بازيكنان تيم كه باهوشتر از فوتباليستهای معمول به نظر میرسيد و اهل كتاب و روزنامه بود، به سوژۀ بازيكنان ديگر تبديل شده بود. البته او با بهرهگيری از هوش والايش توانست جلوی آزاردهندگانش را بگيرد ولي يكي از بازيكنان ولكن او نبود... كاملا معلوم بود كه جريان از حسادت آب میخورد... تا اينكه بازيكن فهيم يك روز... يقۀ آزاردهنده را گرفت و او را به ديوار چسباند. تمام آن مسخرهبازیها همانجا تمام شد.»
سالها پيش لوتار ماتيوس دربارۀ بكنبائر به اين نكته اشاره كرده بود كه از بكنبائر آموخته است كه فاصلهاش را با تماشاگران حفظ كند تا ابهتش از بين نرود. ماتيوس میگفت وقتی جوانتر بودم، ممكن بود بروم برای يك هوادار آبميوه هم بخرم و دو نفري در كافه آبميوه بخوريم اما بكنبائر او را از چنين رفتاری منع كرد.
شكل افراطیتر اين پرهيز، در كتاب «بازيكن مخفی» به اين صورت بيان شده است: «میدانم كه همه دربارهام قضاوت میكنند. بنابراين رفتوآمدها و ديدارهايم را با دوستان قديمیام كم و كمتر كردهام... ديگر دنياديدهتر هم شدهام، حالا بيشتر دوست دارم وقتم را با دوستان همشأن خودم- مثلا يكی از همتيمیهايم- بگذرانم كه شايستگی رفتوآمد به رستورانهای بزرگ و كافههای مجلل را دارند.»
وی دربارۀ قضاوت بیپايان مردم راجع به فوتباليستها، مینويسد: «كافی است به كافۀ نزديك خانهات بروی و همه را به يك نوشيدنی مهمان كنی تا برچسب خودنمايی به تو بچسبانند يا اينكه بروی و چيزی برای كسی نخری تا خسيس بشوی.»
بازيكن مخفی ما دربارۀ تماشاگران هم نظرات جالبی دارد. او بسياری از تماشاگران فوتبال را افرادی پرعقده و شاكی از روزگار میداند كه استاديوم مستراح يا محل تخليۀ عقدههای تلنبار شدۀ آنهاست:
«بسياری از مردم فوتبال را مكانی برای تسويهحسابشان با سختیهای دنيا میدانند. فوتبال برای بعضیهاشان مثل فراخوانی راديويی برای شكايت از روزگار و ناله سر دادن است. بعضیهای ديگرشان هم میآيند تا بنا به دستور زنهایشان دو سه ساعتی بيرون از قفس خانه، عقدههای حقارتشان را سر فوتبال خالی كنند. میشود آدمهای زيادی را از نوجوان تا پيرمرد در استاديومها ديد كه هر چه به دهانشان میآيد، فرياد میزنند. آنها از آن وصلههای ناجوری هستند كه هر هفته فضای استاديوم را با چرندياتشان آلوده میكنند.»
چنانكه پيداست، جوّ ورزشگاههای اروپايی تفاوت چشمگيری با ورزشگاههای ایران ندارد و آنجا نيز فحاشی، سكۀ رايج استاديومهاست و در مجموع، آواز دهل شنيدن از دور خوش است!
بازيكنان ليگ برتر انگلستان «معمولا توييتر را چك میكنند ولی كسی را دنبال نمیكنند.» آنها مثل اكثر بازيكنان بزرگ و كوچك دنيای فوتبال، به فوتبال كامپيوتری علاقۀ ويژهای دارند. «اينترنتگردی هم از ديگر علاقهمندیهای فوتباليستهاست اما فيسبوك نه! چون احتمال به دردسر افتادن در آن زياد است. » البته «عدهای هم به خريد میروند و از سر اجبار لباسهای گران طراحان مد يا اتومبيلهايی را میخرند كه اصلا لازمشان ندارند.»
چنان كه نويسندۀ كتاب میگويد، خريد اتومبيل يكی از تفريحات فوتباليستهای حرفهای است. حدود پانزده سال قبل، ديويد بكام و همسرش ويكتوريا، قبل از سالگرد ازدواجشان، از دوستانشان خواسته بودند كه به آنها اتومبيل هديه ندهند چراكه خودشان دهها ماشين داشتند و نگهداری اتومبيل تازه، برايشان غيرممكن بود.
البته تفريحات فوتباليستها به دو دستۀ سالم و غيرسالم تقسيم میشوند. بازيكن مخفي، فوتباليست حرفهای را كسی میداند كه هوش و حواسش صرفا معطوف به تمرين كردن و اطاعت از دستورات مسئولان تيم نيست، بلكه صَرف «ايستادگی در برابر نوشيدن الكل، استعمال مواد مخدر و ارتباط با زيبارويان» نيز میشود.
از حيث خيانت به همسر، ماه اوت خطرناكترين ماه برای بازيكنان فوتبال است؛ چراكه آنها در اين ماه در اردوهای چندهفتهای آمادهسازی پيش از شروع ليگ به سر میبرند و اين اردوها نيز معمولا در كشورهای خارجی برپاست. بازيكنان در دوری از خانوادههایشان به سر میبرند و طرفداران زيبارو نيز پس از پايان تمرين، در اطراف آنها پرسه میزنند.
نويسنده مینويسد: «دخترانی كه خودشان را به فوتباليستها میچسبانند، دنبال توجه، پول و شهرتند. آنها طعمههایشان را هم به طور معمول در كافهها به تور میاندازند.»
البته همسران فوتباليستها نيز دو نوع واكنش به خيانتهای احتمالی يا قطعی شوهر مشهورشان نشان میدهند: «بعضی از همسران فوتباليستها شبيه شرلوك هولمزند و میخواهند سر از همه چيز دربياورند؛ بقيهشان هم چشمهایشان را روی هم میگذارند تا نه چيزی را ببينند و نه چيزی را بفهمند. آنها كه صاحب خانه و زندگی مجللی شدهاند، میخواهند اينطور وانمود كنند كه ازدواجشان با اين بحرانها از هم نخواهد پاشيد.»
اخیرا نیز خیانت جرارد پیکه به شکیرا خبر اول مطبوعات ورزشی اسپانیا شد. خیانتی که البته شکیرا آن را نادیده نگرفت. شاید چون خودش ستارۀ بزرگ دنیای موسیقی است و برای زیستن در رفاه نیازمند حفظ رابطۀ زناشوییاش با پیکه نبود.
با اين حال، نويسنده گواهی میدهد كه در بين بازيكنان فوتبال، تعداد شوهران خوب و پدران وظيفهشناس فراوان است و كسانی كه از خانوادهشان غافلند، در اقليتاند. هر چند كه اين اقليت چندان هم كمشمار نيست!
يكی از مشكلات زندگی بازيكنان برجستۀ فوتبال، تغيير محل زندگیشان است. كسانی كه متاهلند، بويژه اگر يكی دو فرزند هم داشته باشند، بيش از بازيكنان مجرد از اين مشكل رنج میبرند. بازيكن مخفی مینويسد كه قبلا قرارداد بازيكنان سه چهار ساله بود ولی الان ديگر يكی دو ساله شده است و به همين دليل تغيير محل زندگی بابت يك قرارداد يکساله، منطق نيست:
«من خودم بارها دربارۀ انتقال به جايی ديگر با خودم چنين فكر كردهام كه يعنی زندگيم چی ميشه؟ من تازه اينجا خونه خريدم و بچههام تازه توی مدرسهشون جاگير شدن. زنم بالاخره به اين شرايط عادت كرده و حالا بايد برم بهش بگم قراره هفته بعد بريم يه جايی دويست كيلومتر دورتر از اينجا... وقتي قراردادت چهارساله باشد، دلت میخواهد خانوادهات هم در كنارت باشند. چهار سال زمان قابل توجهی است و ارزشش را دارد كه مدرسه بچههايت را هم به خاطرش عوض كني.»
«بازیکن مخفی»، کتابی خواندنی است که مسائل و حواشی فوتبال را از منظر یک فوتبالیست نشان میدهد. نویسندۀ کتاب چندان به وقایع درون زمین نمیپردازد و کتابش بیشتر مسائل "جامعۀ فوتبالیستها" را تشریح میکند.
اگرچه این کتاب صرفا نظرات یکی از بازیکنان فوتبال را در بر دارد، ولی بعید است که نگاه تحقیرآمیز او به تماشاگران، مختص خودش باشد. احتمالا بسیاری از بازیکنان فوتبال چنین نگاهی به تماشاگران دارند. یعنی در حالی که به حضور "تماشاگران" و نیز به وجود "طرفداران" نیاز دارند، از آنها به نوعی نفرت هم دارند.
البته این ویژگی مختص بازیکنان فوتبال نیست. بسیاری از سلبریتیها و ستارهها، همزمان طرفدارانشان را دوست دارند و از آنها بیزارند. اشتیاق طرفداران، معمولا مزاحمتآفرین است ولی فقدان این اشتیاق نیز معنایی ندارد جز گمنامی یا فقدان محبوبیت.
هر معشوقی، عاشقیِ عاشق را خوش دارد، ولو که خودِ عاشق را خوش نداشته باشد یا از اصرار او برای نزدیکتر شدن، بیزار باشد.