سیدحسن خمینی گفت: من در همان بیانیه ای که ابتدا حوادث اخیر نوشتم عقیده ام را گفتم و هنوز بر آن هستم. مسأله این است که راه حل وضع کنونی کشور گفتگو است؛ دوز خشونت در جامعه باید پایین بیاید. نمی شود طرفین بگویند ما به شرطی پای کار هستیم که یقه همدیگر را پاره کنیم! یک کشور و یک ملت هستید و افراد هم فکرهای مختلف دارند، راهش گفت و گوی ملی است. اما مراد من این نیست که با همدیگر حرف بزنیم، البته بزرگانشان باید با همدیگر حرف بزنند، اما گفت و گو در سطح ملی به معنای انتخابات است.
سیدحسن خمینی 50 ساله، نوه امام خمینی است و تولیت حرم امام را برعهده دارد.
به گزارش جماران، مهمترین بخش های سخنان وی در دیدار چهارشنبه اعضای شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در محل حرم امام به این شرح است:
- قبل از هر چیزی دعا کنیم که ان شاء الله اسباب استخلاص بیشتر جناب آقای کروبی فراهم شود که پایه گذار و بنیانگذار مجموعه حزب شما هستند و حزب هم هنوز به ایشان وفادار است.
- من در همان بیانیه ای که ابتدا حوادث اخیر نوشتم عقیده ام را گفتم و هنوز بر آن هستم. مسأله این است که راه حل وضع کنونی کشور گفت و گو است؛ دوز خشونت در جامعه باید پایین بیاید. نمی شود طرفین بگویند ما به شرطی پای کار هستیم که یقه همدیگر را پاره کنیم! یک کشور و یک ملت هستید و افراد هم فکرهای مختلف دارند، راهش گفت و گوی ملی است. اما مراد من این نیست که با همدیگر حرف بزنیم، البته بزرگانشان باید با همدیگر حرف بزنند، اما گفت و گو در سطح ملی به معنای انتخابات است.
- باید به این سمت رفت که هرکسی عقایدش را بگوید و در مقابل مردم بگذارد؛ اگر انتخابات کمرنگ شود، وضع همین است که امروز هست.
- ما آرام آرام پایگاه اجتماعی حکومت را از دوش طبقه محرومین روی دوش طبقه متدیّنین برده ایم و تخاطب ما بیشتر با طبقه متدیّنین شده است. درست است که متدیّنین هسته سخت دفاع از جمهوری اسلامی هستند، ولی در ابتدا مخاطب ما همیشه طبقه محروم بوده و تلاش ها برای همان ها بوده است.
- در مرحله فعلی کار حزبی سخت است، ولی کار سیاسی اصولا سخت است. کار سیاسی نشستن بر سفره انداخته شده نیست. باید عقیده خودتان را بگویید؛ اینکه می گویند ما حرف می زنیم و عده ای کامنت می گذارند و فحش می دهند، توجیه خوبی برای سخن نگفتن نیست؛ خب بدهند.
- پایگاه اجتماعی امام در وهله اول «محرومین» بودند. ما آرام آرام پایگاه اجتماعی حکومت را از دوش طبقه محرومین روی دوش طبقه متدیّنین برده ایم و تخاطب ما بیشتر با طبقه متدیّنین شده است. درست است که متدیّنین هسته سخت دفاع از جمهوری اسلامی هستند، ولی در ابتدا مخاطب ما همیشه طبقه محروم بوده و تلاش ها برای همان ها بوده است.
- امام همیشه به نفع محرومین در دین اجتهاد کردند. طبقه ای که امام با آنها انقلاب کرده و مخاطب سخنش بوده اند، «محرومین» هستند
- شاید از نظر آماری متدیّنین پایه گذاران انقلاب هستند ولی طبقه ای که امام با آنها انقلاب کرده و مخاطب سخنش بوده اند، «محرومین» و البته در مرتبه دوم، «متدیّنین» هستند. به خاطر همین امام بعدا همیشه به نفع محرومین در دین اجتهاد کردند.
- پذیرفتن بسیاری از تغییرات در موضوعات فقهی مثل طرح زمین شهری و بعد بحث های «بند ج» و سپس مصادره ها و... اجتهاد در دین به نفع محرومین بود و اختلاف امام با مراجع زمان خود در همین موضوعات است که اوج آن هم این جمله است که «یک موی کوخ نشینان بر همه کاخ نشینان ترجیح دارد». این نکته بسیار مهمی است که ما توجه کنیم پایگاه اجتماعی و مخاطب امام در وهله اول «محرومین» بودند؛ و انقلاب دین خود را به آن طبقه ادا کرده است.
- کسانی که انقلاب کردند و جزو محرومین بودند، در دهه 60 با استخدام ها، تقسیم زمین ها و یا کارهای روستایی، به طبقه متوسط آمدند و ما یک طبقه متوسط فربه پیدا کردیم. البته بعدا به سبب مشکلاتی، دوباره طبقات ضعیف ما زیاد می شوند و مطابق آمار ضریب جینی در دهه شصت نسبت به قبل از انقلاب اسلامی به شدت پایین آمده و فاصله طبقاتی کم شد. در ابتدای انقلاب کارهایی مثل تأسیس جهاد سازندگی، کمیته امداد، بنیاد مسکن و حساب صد امام انجام شده که طعم انقلاب به ذائقه طبقه ضعیف که پایه گذاران انقلاب بوده اند، بسیار خوب چشاند، اما بعدها این وضعیت تا حدی تغییر کرد.
- ابتدای انقلاب در هفت یا هشت دهک پایین جامعه، تقریبا طرفداران جمهوری اسلامی صد در درصد هستند و اگر احیانا افراد ضد انقلاب دارید، در دهک یک و دو قرار دارند. در دهک های پایین اصلا ضد انقلاب وجود ندارد و همه صددرصد طرفدار انقلاب هستند. همین ها جنگ را اداره کردند و اتفاقا نکته مهم این است که امام اینها را که از محرومین بودند اگر احیانا متدین محسوب نمی شدند، با درایت و تدبیر دین دار هم کرده است. یعنی وقتی اینها را مخاطب قرار داده، اینها را به دین هم آورده است. و این بهترین معنای «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» است. یعنی «مردم را از راهی غیر از سخن گفتن به دین دعوت کنید».
عاملی که باعث انقلاب می شود، «استضعاف» است؛ یعنی فقری که ناشی از ظلم باشد
- فقر باعث انقلاب نمی شود. عاملی که باعث انقلاب می شود، «استضعاف» است؛ که امام از آن استفاده می کند. استضعاف یعنی فقری که ناشی از ظلم باشد. اگر من بپذیرم فقیرم ولی مقصرش خودم هستم، دیگر با کسی دعوا نمی کنم؛ اگر احساس کنم فقیر هستم ولی علتش تو هستی یعنی تو نگذاشته ای که من غنی شوم، آنگاه به جنگ با تو بر می خیزم. در هند إلی ماشاءالله آدم کنار خیابان به دنیا می آیند و کنار خیابان هم می میرند، ولی ساختار ذهنی آنها به این است که تقدیرشان بوده و ظلمی در کنار نیست.
- امیرالمومنین(ع) در عهدنامه مالک تعبیر خیلی زیبایی دارند که می گویند اگر فقرا فقیر هستند، مقصرش جامعه است؛ و باید جامعه به آنها کمک کند که این گونه نباشند. استضعاف می تواند به استضعاف فرهنگی و سیاسی هم تسری پیدا کند؛ و آن وقت اینها به عصبانیت منجر می شود. استضعاف وقتی عصبانیت بیاورد، شورش می آورد و در سطح کلان ممکن است به انقلاب منتهی شود. یعنی رهبر، ساختار و ایدئولوژی پیدا کند و همه این عوامل بتوانند دور یک نقطه جمع شوند.
- ممکن است یکی از علل این خوش نبودن حال، فقر و یکی دیگر از علت هایش تبعیض های سیاسی، دلخوری ها و ناراحتی ها باشد. یک خانواده الزاما از فقر نمی پاشد؛ ممکن است غنی هم باشد و بپاشد. شما باید دل ها را خوش کنید. روزگار فعلی ما در این حال ناخوشی است؛ یعنی فکر نمی کنم کسی در این شک داشته باشد که حالا حال خوش نیست.
- علت پیدایش جنبش ها و حرکت ها، «فقر» نیست. حتی دین ستیزی، استبداد و استکبار هم علت این پدیده ها نیست. همه اینها در صورتی است که به ریشه ی «ظلم» برگردد؛ یعنی استضعافی که من احساس کنم نتیجه آن ظلم به من است. ظلم است که شورش می آورد. سال ها در این مملکت سلطنت های مطلقه حاکم بوده و شورش هم نمی شده، به خاطر اینکه جامعه فکر نمی کرده که حق دارد؛ وقتی احساس کند حق دارد و حق او را نمی دهند، شورش می کند. مثلا مهاجرین در هیچ کشوری شورش و انقلاب نمی کنند، چون فکر می کنند در اینجا حقی ندارند. این حق می تواند فقر باشد و می تواند حق مشارکت باشد.
- دومین بُعد شخصیت سیاسی امام «تشکیل حکومت و پایه گذاری قانون اساسی» است و بعد دیگر، «تولید ایدئولوژی» بود. ایشان به عنوان یک فیلسوف تشکیل حکومت دادند، اما مجری آن هم بودند. کمتر رهبر سیاسی در دنیا این توفیق را پیدا می کند که خودش هم ایده حکومت را بدهد و هم اجرایش کند. یعنی مثلا مارکس ایده داده، ولی کسی دیگر پیدا شده و آن را اجرا کرده است؛ ولو اینکه می گویند خود لنین دارای ایده ای بود.
- علت اینکه حال ما الآن خوش نیست. بخشی از این امر متوجه حاکمان است؛ شاید هم سهم بزرگتری متعلق به آنان است. من آن بخش را کاری ندارم، چون آنها نه امروز اینجا هستند، نه از ما مشورت خواسته اند و نه حرف های ما خیلی روی آنها تأثیر دارد ولی در یک بخشی مقصر وضع موجود احزاب هستند که می خواهم راجع به این بخش سخن بگویم.
- مردم ملاک اطاعت هستند، اما ملاک حقیقت نیستند. یعنی اینکه هرچه اکثریت گفت باید اجرا شود، ولی اینگونه نیست که هرچه اکثریت گفت درست است. هرچه اکثریت گفت باید اطاعت شود چون اگر این گونه نباشد، خطا و اشکالاتش بیشتر است.
- جریان حزبی و سیاسی پیش قراولان جامعه هستند؛ نه اینکه هرچه همه می گویند دنبالش راه بیفتند؛ اینکه حزب یا جریان سیاسی نشد! جمله بسیار معروفی است و به نظر من سیاستمداران باید این را با آب طلا بنویسند و ر سر در خانه شان بزنند که «من خیلی دوست دارم شما من را دوست داشته باشد و برای من خیلی مهم است که شما من را دوست داشته باشید، اما نه به اندازه عقیده ام؛ اگر قرار باشد عقیده ام را کنار بگذارم که شما من را دوست داشته باشید، عقیده ام برای من مهمتر است».