عصر ایران؛ امیر حسن خدیر- فوتبال ایران در تاریخ تیم ملی خود مربیان داخلی و خارجی فراوانی به خود دیده ولی نام همه در یادها نمانده بلکه کسانی در این حافظۀ تاریخی جای گرفتهاند که آثار ماندگار بر جای گذاشتهاند و «میرسلاو بلاژویچ» -که در کشور خود به «چیرو» و درایران به «بلاژ» مشهور بود- یکی از آنها و در زمرۀ سرآمدترینشان است؛ هماو که روز چهرشنبه 19 بهمن 1401 در پی جدالی طولانی با سه سرطان، تسلیم مرگ شد و چشم از جهان بست.
کرواسی در اولین دورۀ حضور در جام جهانی فوتبال و با او به مقام سوم رسید. تیمی که آلمان را شکست داد و تنها به فرانسۀ میزبان و قهرمان جهان باخت و پس از آن بلاژ به تهران آمد روی نیمکت تیم ملی فوتبال ایران نشست و همین اتفاق بزرگی برای فوتبال ملی ما در عصری بود که نسیم اصلاحات فراتر از سیاست و فرهنگ و اقتصاد به ورزش و فوتبال هم وزیده بود در دورانی که صفایی فراهانی مسؤولیت فدراسیون فوتبال را بر عهده داشت.
البته بر خلاف برخی نوشتهها بلاژویچ بلافاصله بعد از جلال طالبی سرمربی تیم ملی ایران نشد بلکه در فاصلۀ میان او و جلال طالبی دستیار برزیلی دورۀ طالبی دو نوبت هدایت تیم را بر عهده داشت و پس از آن کار را به بلاژ سپردند.
صفایی البته چندی بعد رفت چون استقلال تام و تمام فدراسیون را میخواست و آمده بود تا زیرساختها را فراهم کند. پس، بیش از آن نماند و محمد دادکان سکاندار فدراسیون شد. جالب این که دادکان در ابتدا منتقد صفایی فراهانی بود ولی رییس فدراسیون بر خلاف تعلقات متفاوت سیاسی و انتقادات او دادکان را به همکاری فراخواند و به ریاست فدراسیون هم رسید و اگرچه در آغاز کار و پس از بلاژویچ، همایون شاهرخی را به عنوان سرمربی تیم ملی برگزید ولی زود دریافت راه درست همان بود که رییس قبلی گشود و سراغ دستیار بلاژویچ رفت و برانکو ایوانکویچ آمد و کار نیمه تمام بلاژ را کامل کرد و ایران را به جام جهانی 2006 رساند.
با این نگاه میتوان گفت برانکو را هم در واقع بلاژویچ به فوتبال ایران معرفی کرد که هم در تیم ملی اثر گذاشت و هم بعدتر با پرسپولیس موفقیتهای پیاپی را رقم زد و هنوز هم آثار او در این باشگاه مشهود است.
همین یحیی گلمحمدی که حالا سرمربی پرسپولیس است در بازی با ایرلند به مربیگری بلاژویچ گل برتری را به ثمر رساند. گلی که البته کافی نبود و ایران با آن به جام جهانی 2002 راه نیافت تا بلاژ وداعی تلخ با فوتبال ایران داشته باشد.
پیش و بیش از ایرلند البته اتفاقات بحرین کار صعود را بسیار دشوار کرده بود. بلاژ دربارۀ خداداد عزیزی تعبیر «بچه بیتربیت» را به کار برده و گفته بود «اگر کمی قابلتحمل بود ایران مانند 1998 به جام جهانی 2002 هم میرفت» یا به تنهایی برای برهم زدن ارکستر بزرگ اتریش کافی است.
با این توصیف خداداد عزیزی که چهار سال قبل از آن نقش اصلی را در صعود ایران به جام 1998 ایفا کرده بود این بار خواسته یا ناخواسته مانع صعود شد. هم به خاطر برهم خوردن فضای تیم ملی و هم غیبت در بازی با ایرلند در شهر دوبلین. به یاد آوریم علی کریمی عین همان فرصت ایران در چهار سال قبل را که نصیب خداداد شد به دست آورد اما هدر داد حال آن که تخصص خداداد گل کردن همین موقعیتها بود و او در هر دو بازی با ایرلند غایب بود و دست آخر گل یحیا در تهران هم ایران را به جام نرساند و آن گل و پیروزی به «آواز قو» تشبیه شد.
بلاژ کتاب خاطرات خود را نوشته اما خواسته بعد از مرگ او منتشر شود و میتوان حدس زد که دربارۀ رفتار خداداد هم به صراحت نوشته و همان تعبیر و چه بسا تندتر از آن نیز آمده باشد که طبعا خوشآیندِ او نخواهد بود. کتابی که برای ما ایرانیان فصل زمان حضور در ایران و آن بازی تلخ با بحرین و سرکشیهای برخی از بازیکنان قابل توجهتر خواهد بود.
او البته تنها دربارۀ خداداد نگفته بود. علی دایی را هم مردی بزرگ و باشخصیت توصیف و در عین حال آرزو کرده بود مربی نشود چرا که قابلیت آن را دارد که روزی رییس فیفا شود. تکنیک علی کریمی را هم میستود و آن را فراتر از آسیا میدانست اما میگفت: کاش تنبل نبود و جاهطلب بود.
طعنۀ او به ناصر حجازی در اوایل ورود به ایران هم در یادها مانده است: آدمی به این خوشتیپی چرا بازیگر سینما نشده است. اگرچه بلاژویچ ادبیات متفاوتی داشت اما تفاوتهای او تنها در جنس کلماتی که به کار میگرفت جلوه نمیکرد و با جوانانی چون مجاهد خذیراوی، پژمان جمشیدی، علیرضا نیکبخت، ایمان مبعلی و جواد کاظمیان و بازیکنانی مانند هاشمینسب و سیروس دینمحمدی که در سطح ملی مطرح نبودند تیم متفاوتی ساخت.(به یاد آوریم بهترین دوران نیکبخت همین دوره بوده است).
جالب این که ایران در راه آمادهسازی جام جهانی 98 با کرواسی به مربیگری بلاژ بازی کرد و وقتی دو بر صفر باخت او گفت اگر یوگسلاوی بتواند در جام جهانی ایران را شکست دهد من یک توپ فوتبال میبلعم! ایران در غیاب عابدزاده و با نیما نکیسا در دروازه بازی با کیفیتی ارایه داد ولی تنها با یک کاشتۀ سینیشا میهایلوویچ باخت که به تازگی او هم در 53سالگی درگذشت. بلاژ البته توپی نبلعید وکسی هم او را شماتت نکرد و بعدتر به ایران آمد و اگرچه ما را به جام جهانی نبرد ولی راهی را گشود که دستیار او در همان گام نهاد و برد تا معلوم شود انتخاب فدراسیون درست بوده است. از ایران رفت اما یاد ایران با او بود و ابایی نداشت بازگردد و هدایت مس کرمان را هم در سال 90 بر عهده گرفت.
دربارۀ چیرو بد نیست بدانیم او هیچگاه به عنوان یک بازیکن بزرگ مطرح نبود و حتی سابقۀ بازی در تیم ملی یوگسلاوی را هم نداشت (کرواسی در آن زمان هنوز مستقل نشده بود) و یک هافبک معمولی بود اما با یک دستیار باسواد – برانکو ایوانکوویچ- به یکی از بزرگترین مربیان فوتبال بدل شد و کرواسیِ تازه استقلال یافته و کمجمعیت را به جایگاه سوم جام جهانی رساند. کاری که خود یوگسلاوی با بزرگانی چون ایوان شوریاک، اوبلاک، جائیچ و دروازهبانی در اندازۀ انور ماریچ از عهدۀ آن بر نیامده بود و کرواسی در حالی میراث یوگسلاوی در فوتبال را به اوج و ارج رساند که همه گمان میکردند آن میراث به صربستان خواهد رسید که قدرت اصلی جدا شده فوتبال از یوگسلاوی بود اما بلاژ یا چیروی کرواتها داستان دیگری نوشت.
او برای ما ایرانیها هم داستانی شیرین نوشت هر چند پایان آن به ظاهر خوش نبود ولی بعد با دستیار او شیرین شد و حالا باید منتظر بود و دید در کتاب خاطرات دربارۀ آن بازی لعنتی با بحرین و نیز خداداد عزیزی چه داستانی نوشته است.
یه زمانی هم قرار بود یه توپ درسته قورت بده..
قبل از جام جهانی 98 بعد از بازی تدارکاتی کرواسی با ایران گفت اگه یوگوسلاوی تونست ایران رو شکست بده من یه توپ درسته قورت میدم.. البته یوگوسلاوی هم از ما برد و ایشونم توپ رو نخورد... آدم شوخی بود .....روحش شاد واقعا
درمورد خداداد به نظر درست میگه گرچه خداداد در زمان بازیکنی بسیار دوست داشتنی بود اما در دوران مربی گری نشان داد خیلی به حواشی علاقمند هست وبعضا قضاوت های نامناسبی داره
با اینکه میدانم شما شخص متفاوتی از آقای خدیر (نویسنده مطالب سیاسی و تاریخی) هستید ولی کمتر مطلب مینویسید. ای کاش شما هم بیشتر بنویسید در این سایت. شاید هم ستون ورزشی داره این سایت و من خبر ندارم.
علی کریمی می تونست ستاره بایرن شود ولی مثل نیمار رفتار می کرد و پیگیری و سعی و کوشش مورد نیاز برای موفقیت را نداشت.
خداداد هم شرش بیش از خیر بود و به جز آن یک گل استرالیا هیچ سودی برای ما نداشت.
علی دایی هم در سال های آخر نه خودش خوب بازی کرد و نه گذاشت ستارههای جوان جای او را بگیرند.
و البته تیم را در جام 2006 به فنا داد.