عصر ایران- اگر یک هفته پیش آیین رونمایی از کتاب شعر «خراسانها»ی نجیب بارور شاعر معاصر پارسیگوی (افغان یا افغانستانی/ شهروند ایران بزرگ فرهنگی) برگزار میشد شاید از سفارت افغانستان در تهران هم نمایندهای حاضر میشد ولی چند روزی است که جمهوری اسلامی ایران موافقت کرده سفارت جمهوری اسلامی افغانستان تحویل طالبانی شود که هنوز به رسمیت نمیشناسیم. البته هنوز پرچم طالبان بر فراز آن برافراشته نیست و همچنان پرچم سیاه و سرخ افغانستان بر بام آن در اهتزاز است و همین صحنۀ جالبی را پیش چشم مردمانی قرار میدهد که از خیابان پاکستان تهران میگذرند.
اگر یک هفته پیش بود حتی شاید مراسم در خود سفارت افغانستان برگزار میشد و شاید هم نه اما اگر قبل از مرداد پارسال بود که هنوز طالبان دوباره بختک نزده بودند هر جا که برگزار میشد چهره ها کمتر شگفت زده بود و مغموم از این که افغانستان ناگهان درست به 20 سال قبل بازگشته است اگرچه انکار نمی توان کرد در میان پشتونها و غیر پارسیزبانها پایگاه دارند.
از مجموعه شعر «خراسانها» در حالی در تهران رونمایی شد که پیشتر و در خرداد ماه در مشهد هم آیینی برگزار شده و برخی از اشعار آن به ترانه و سرود بدل شده و زمزمه میشود و همان شعر اول بهترین گواه است که به امضا و شناسۀ شاعر بدل شده است:
هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
حرف تهران و سمرقند و سرپل برنید
هر که از جنگ سخن گفت بخندید بر او
حرف از پنجرۀ رو به تحمل بزنید
نه بگویید، به بتهای سیاسی نه، نه!
روی گور همۀ تفرقهها گل بزنید
مشتی از خاک بخارا و گِل از نیشابور
با هم آرید و به مخروبۀ کابُل بزنید
دخترانِ قفس افتادۀ پامیرِ عزیز
گُلی از باغ خراسان به دو کاکُل بزنید
جام از بلخ بیارید و شراب از شیراز
مستیِ هر دو جهان را به تغزّل بزنید
هر کجا مرز، ببخشید که تکرار آمد
فرض با این که کشیدند، دو تا پُل بزنید
غیبت نمایندهای از سفارت افغانستان قابل درک بود چرا که تحویل طالبان شده و آنان روی خوش ندارند با زبان پارسی و دیر و دور نیست که از مکاتبات بیندازند و تابلوها را پایین کشند. این همه بیمهری در صدا و سیمای خودمان و این که متولیان فرهنگی ما چنان غرق ایدیولوژی اند که فرهنگ و هنر و زبان را وانهادهاند اما جای شگفتی دارد. یعنی خرده ذوقی و اندک بودجهای نمانده که یکی از نهادی فرهنگی بیاید و بگوید فلان تعداد خریداری شد؟ آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم در نوع سیاست خارجی ما هم مصداق دارد چرا که متحدین را باید در همزبانها جُست کما این که بریتانیا هم ادامۀ حضور در اتحادیهای را تاب نیاورد که زبانشان یکی نیست. پول و پرچم مشترک دارند اما رهبران سه عضو اصلی (انگلستان و فرانسه و آلمان) باید به سه زبان سخن میگفتند.
چرا همۀ خراسان و همۀ ایران و همۀ پارسی زبانان نباید از رسانۀ تصویری و از زبان خود نجیب بارور بشنوند:
دردهایت دردهایم، رنج هایت رنجهایم
سرخ تر از خون تو، لعل بدخشانیستم
خانه ام تقسیم در جغرافیای پارسی است
کابُل و کولاب و تهرانم، خراسانیستم
در دقایقی که شاعر سخن میگفت و نیز استاد ادبیات - دکتر علیرضا قیامتی- که از مشهد آمده بود اشعار متناسب و زیبایی از فردوسی را میخواند به این میاندیشیدم که با بازگشت طالبان بر سر زبان پارسی در این سامان چه خواهد آمد؟ آب هیرمند را که بر خلاف وعدۀ اولیه به روی بلوچ های ما نگشودند، رود زبان پارسی را به رغم قولی که در قطر و مشهد داده بودند از نفس نیندازند. ناگهان شنیدم صدای شاعر می آید: دختران قفس افتادۀ پامیر عزیز و به یاد دختران معصوم و مظلوم و مسموم خودمان افتادم و این بیم، چنگ زد که نکند طالبان تنها به جغرافیای ایران فرهنگی بازنگشته و در خود ایران هم یافت می شود اگر چه هنوز چند و چون داستان روشن نیست اما چه بسا فکر طالبانی در همین جغرافیا هم دارد خط و نشان می کشد.
نجیب بارور روزی سروده بود:
من از ایرانم ولی در شهر تهران نیستم
از دوشنبه هستم و در تاجیکستان نیستم
زخم های کابُلم در پیکر زخمیتان
لعل خونین دارم اما در بدخشان نیستم
عصر جمعه 12 اسفند 1401 خورشیدی اما در تهران بود و به کابل برنمیگردد و به جانب مشهد میرود در حالی که زمزمه می کند:
زمانه، آه! زمانه چه کرده ای با ما؟
عقاب های بلندآشیان، مگس شدهاند............................../م.خ