عصرایران؛ رضا غبیشاوی - اگر در سخنرانی، کسی بدیهیات را بازگو کند مثلا بگوید "آب مایع است، یخ جامد و بخار، گاز است" شما با خود چه فکر میکنید؟ این یعنی یا موضوع برای شنوندگان بدیهی نیست و آنها هنوز درگیر این موضوع اند و در نتیجه سخنران مجبور شده برای آنها بدیهیات را هم توضیح دهد و تکرار کند یا سخنران، بدیهیات را نمی داند.
کمال خرازی وزیر خارجه اسبق در سخنرانی در جمع مقامات داخلی گفته است: " شوروی با وجود قدرت نظامی بالا نتوانست در رقابت با آمریکا در قدرت رسانهای و اقتصادی پیروز شود و نهایتاً فروپاشید ... کره شمالی که از قدرت نظامی بالا و حتی سلاح هسته ای برخوردار است به دلیل آنکه یک قدرت اقتصادی فرهنگی و فناوری نیست طبعا نمی تواند جایگاهی در خور در نظام جدید جهانی داشته باشد لذا ما باید قدرتهای خود را در زمینههایی جز نظامی و دفاعی هم بالا ببریم".
آنچه کمال خرازی به تازگی درباره کره شمالی و شوروری گفته چیزی جز تکرار مکررات ملال آور و بدیهیات عالم نیست. امروزه حتی نوجوانان کم سن و سال هم این بدیهی را می دانند حداقل چون جمع زیادی از آنها با گروه موسیقی BTS کره جنوبی آشنایند و همزمان از وضع طنزآمیز اما هولناک زندگی در کره شمالی کم اطلاع نیستند.
آنچه خرازی گفت نشانه دیگری از وضعیت ایران امروزی ماست: توقف در ایستگاه بدیهیات... ما هنوز درگیر بدیهیات و بالا و پایین کردن آن هستیم... البته منظورم از ما، مسوولان هستند واگر نه، ما مردم سال هاست از بدیهیات عبور کرده ایم و منتظر پایان یه قل دوقل مسوولان درباره بدیهیات عالم هستیم تا شاید آنها هم از این ایستگاه عبور کنند... شاید از ایستگاه بدیهیات عبور کنند و به ایستگاه رشد اقتصادی و توسعه برسند... تا به ایستگاه تورم تک رقمی و بیکاری اندک برسند... تا به ایستگاه سخن معقول و سنجیده برسند... تا به ایستگاه "کم گوی و گزیده گوی چون دُر" برسند ... تا به ایستگاه منطق و تعقل برسند... تا به ایستگاه عدد و رقم و تاریخ و جغرافیا برسند ... تا به ایستگاه سیاست و سیاست ورزی برسند ... تا به ایستگاه انعطاف و نرمش برسند ... .
ای کاش مسوولان ما هم از ایستگاه بدیهیات عبور می کردند... مثلا اینکه توسعه خوب است یا نه؟ رشد اقتصادی چطور؟ تورم کاهش یابد یا نه؟ اقتصاد خوب و قوی داشته باشیم یا نه؟ .... واردات خوب است یا نه؟ ... گردشگری چطور... داشته باشیم یا نه؟ دانشجو و دانشگاه چطور؟ خبرنگار و روزنامه چطور؟ حزب و انجمن چطور؟ تحریم ها چطور... خوب اند یا بد؟ سرمایه گذاری خارجی چطور؟ و صدها چطور بدیهی دیگر با جواب های بدیهی تر... .
تا مشغول و سرگرم بدیهیات هستیم عراق رکورد بیشترین صادرات نفت و بالاترین درآمد نفتی ۳۰ سال اخیر خود را زد و رفت و ما ماندیم در ایستگاه بدیهیات خودمان. ایستگاهی که هیچ سرمایه گذار خارجی و هیچ غول نفتی جهان به آن نمی آید.
تا ما برای بیان بدیهیات همایش و "سمینهار"! برگزار می کنیم ... همسایه، جام جهانی و اکسپو برگزار کرد و رفت.
تا ما مشغول بحث راجع به "زیربغل مار" بودیم سعودی ها درآمد نفتی ۱۶۰ میلیارد دلاری ثبت کردند و رفتند ... همان وقتی که ما درگیر آزادی ۶ میلیارد دلار پول بی زبان مان در کره جنوبی بودیم.
تا ما درگیر تکرار هزار باره بدیهیات کره شمالی و شوروی هستیم نفر به نفر پرستار و پزشک و جراح ما، کشور را ترک می کنند و ما همچنان به دنبال لحاف ملا از این کوچه به آن کوچه می دویم... .
وقتی بدیهیات برای ما بدیهیات نیست وقتی من و ما درگیر چیست و چگونگی "چت جی پی تی" هستیم ... امارات، همین همسایه دیوار به دیوار ما وزارت هوش مصنوعی راه انداخت و رفت ... حالا ما به جای شناخت و لذت بردن از این پدیده نو، درگیر فیلتر و فیلترشکن هستیم.
وقتی کمال خرازی ها مشغول تکرار بدیهیات اند یعنی ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ... آن هم چه کوچه ای... از همین کوچه هایی که حتی یک خودرو هم نمی تواند واردش شود ... شاید چون نباید حسرت ماشین خوب از دل ما برود... نمی توانیم ماشین وارد کنیم ولی به جایش تا دلت بخواهد حرف تکراری و بدیهی داریم که بزنیم...نه یک بار که هزار بار.
وقتی ما مشغول تکرار هزارمین بار این بودیم که کره شمالی بمب دارد خوبش هم دارد ...اتفاقا اتمی اش را هم دارد ... از همان ها که مثل فیلم ها نوکش تیز تیز است ... ولی زندگی ندارد... رفاه و راحتی ندارد... آزادی وآبادی ندارد ... امید و آرزو ندارد ...خنده و شادی ندارد ... حال و حوصله ندارد ... اما تا دلت بخواهد شعار و شلوار دارد.
راستی خود کمال خرازی از تکرار این همه بدیهیات خسته نشده؟ از این همه تکرار داستان شوروی و کره شمالی ناامید نشده؟ این که شوروی بمب اتمی داشت اما فروپاشید... اینکه کره شمالی بمب اتم دارد اما زندگی عادی ندارد... اینکه کره شمالی بمب اتمی دارد اما مردمش خسته و خمودند؟ اینکه بمب اتم دارند اما مردمش خودرو راحت و ارزان ندارند؟ اینکه بمب اتمی دارند اما مردمش غذای کافی ندارند ... اینکه بمب اتمی دارند اما مردمش آزادی ندارند ... راحتی و خوشحالی ندارد... "بی تی اس" ندارند.
ای کاش کمال خرازی به جای تکرار داستان تکراری کره شمالی داستان دیگری می گفت. داستان حسرت ها... داستان دختری در حسرت موبایل ...داستان پسری در حسرت لپ تاپ... داستان خجالت مردی مقابل فرزند... داستان جیب خالی... صورت سرخ با سیلی ... داستان استرس دارویی ... داستان عمر و جوانی ... داستان پول ملی که آب می شود ذره ذره... .
داستان خودرویی که آتش گرفت ... داستان شاسی بلند که ما گدا شدیم تا شاهزاده بی صف سوار شدند ... داستان دلهره بنزین که آخرش چه می شود؟ ... داستان دختران و زنان ... داستان کاسۀ ماست ... داستان بیزاری و روسری و حجاب و جمله تولستوی ... داستان پراید 300 میلیونی .... داستان دلار پنجاه و دو هزار تومانی ... داستان زمستان و سرهای درگریبان .... داستان زمستان سخت ... داستان انسان های خسته و معمولی ... .
داستان زندگی عادی... داستان حسرت ... حسرت هایی که یکی دو تا نیست ... داستان مهسا و نیلوفر و الهه ... داستان برجام و دلار هزار تومانی ... داستان مغز تهی و قلب سیمانی ... داستان نگاه ها ... نگاهی که چرخید به آن طرف... داستان دفاع هر روزه از ماندن... داستان وقتی هر روز قیمت می پرسی ... قیمت شیر و پنیر می پرسی ... قیمت مرغ و تخم مرغ می پرسی... .
ای کاش کمال خرازی داستان اینها را هم می گفت... می دانم تکراری اند.... بد هم تکراری اند اما هر چه باشد داستان اینجاست... همین جا ... جایی که هنوز عشق موج می زند ... لبخند صدا میکند و آفتاب سر می رسد.
Twitter @RezaGhbeishawi
/.../
درود بر آقاي غبيشابي.