عصر ایران؛ مهرداد خدیر ــ بیتردید مهمترین چهره در میان 11 مقام اعدام شده در 22 فروردین 1358 دکتر عبدالله ریاضی است که در فاصلۀ سالهای 1342 تا 1357 و قریب 15 سال رییس مجلس شورای ملی بوده است. (چهار دورۀ پیاپی/ ادوار 21 و 22 و 23 و 24). در کشوری که عمر ریاست مجلس گاه به یک سال هم نمیرسید او 15 سال رییس مجلس بود. چون اصلا مجلسی -چنان که اقتضای قانون اساسی مشروطه است - در کار نبود!
در واقع ریاضی در مجلس همان نقشی را ایفا میکرد که هویدا در دولت. هر دو گوشبه فرمان شاه و البته هردو آدمهایی اهل مطالعه اما مطیع اوامر یا با این باور که عجالتا باید به فکر توسعه و رفاه بود و بعد نوبت به حق انتخاب شهروندان هم میرسد.
از این منظر شگفت نبود که به فاصلۀ 4 روز به سرنوشت و فرجام مشترکی دچار شدند. با این تفاوت که ریاضی چهرهای با اعتبار دانشگاهی و با سن بالای 70 سال بود و با سابقۀ استادی و ریاست دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران. ضمن اینکه در پاییز 57 به قصد درمان از ایران رفته و جای خود را به دکتر جواد سعید سپرده بود اما پیرمرد دانشمند در عین حال آنقدر سادهدل بود که در گرماگرم التهابات که خود شاه هم گفته بود صدای انقلاب مردم ایران را شنیده برای دریافت حقوق و مزایای معوقه به ایران بازگشت ولی هویدا در همان پاییز 57 به حبس افتاد و راه خروج نداشت.
عبدالله ریاضی در دورانی رییس مجلس بود که دیگر پارلمان مشروطه به معنی واقعی نداشتیم زیرا شاه، رجال قدیمی را کنار گذاشته و آدمی مثل هویدا نخستوزیر شده بود و دکتر ریاضی محصول یا یکی از نمادهای همین دوره است که با اتکا به رشد اقتصادی دهۀ 40 و فوران درآمدهای نفتی در دهۀ 50 از دموکراسی پارلمانی احساس بینیازی میکردند. هویدا حتی گفته بود: من تعجب میکنم که چرا میگویند شخص اول مملکت؟ مگر غیر از ایشان شخصی هم داریم؟!
بر خلاف دهۀ 20 و سالهایی در دهه 30 مجلس دیگر هیچ نقشی نداشت و جز صدایی که گهگاه از کسانی چون محسن پزشکپور یا احمد بنیاحمد شنیده میشد باقی، مجری اوامر ملوکانه بودند. همین که هر دو (هویدا و ریاضی) در ریاست دولت و مجلس، مدام تمدید میشدند به تنهایی نشان میداد فضای سیاسی باز نیست و ارادۀ شاه بر مجلس و دولت میچربد.
کم نیستند کسانی که معتقدند امثال ریاضی -که اهل محاسبه هم بود و کتاب درسی ریاضیات را او نوشته بود- شاه را خواسته یا ناخواسته به اشتباه محاسبه انداختند چون کافی بود در تابستان 56 انتخابات آزاد برگزار میکرد و در پی آن یک رجل ملی را به جای هویدا به نخستوزیری میرساند. هویدا را البته کنار گذاشت اما انتخابات آزاد مجلس برگزار نکرد و به جای هویدا یک تکنوکرات غیر سیاسی (جمشید آموزگار) را نخستوزیر کرد و دریغ از یک «دو دوتا چهارتا»ی ساده از آقای ریاضیدان! یعنی درک تغییر فضای جهانی (بعد از روی کار آمدن جیمی کارتر) و ایران (به خاطر سفرهای مردم به خارج از کشور و مشاهدۀ آزادیهای سیاسی) و نگاه نو به مذهب با ظهور علی شریعتی که پس از مرگ، اسطوره هم شده بود.
دربارۀ دکتر ریاضی دو نکته جالب وجود دارد: اول اینکه در سالیان استادی و ریاست دانشکدۀ فنی دانشجویان را به جد از فعالیت سیاسی برحذر میداشت و مدام در نکوهش سیاست سخن میگفت ولی در دهۀ 40 از او خواستند نقش ایفا کند و وارد سیاست شد.
او حتی در چینش نمایندگان هم نقش نداشت اما آنان هر بار او را به ریاست مجلس انتخاب میکردند. چون همان دربار که آنان را به مجلس فرستاده بود از نمایندگان خود میخواست بازهم ریاضی را به ریاست مجلس انتخاب کنند. شاید چون مطیعتر و ستایشگرتر از او نمییافتند.
وقتی در دادگاه گفته شد آیا شما واقعا نمایندۀ مردم و منتخب نمایندگان مردم بودید، پاسخ داد: "از پشتپرده انتخاب خودشان خبر ندارم. اما نمایندگان آزادانه مرا به ریاست مجلس شورای ملی انتخاب میکردند".
موضوع جالب دیگر این که در اوج انقلاب، ریاست مجلس را به دکتر جواد سعید سپرد و خود برای درمان روانۀ انگلستان شد. اما چون پیشاپیش مالی - یا مال چندانی به خارج نفرستاده یا بسیار ممسک بود - و با مجلس حساب و کتاب داشت به قصد دریافت حقوق و مزایا و پاداش باقیمانده به ایران بازگشت و گرفتار شد. کِی؟ در اوج انقلاب که سیاسیون به پاریس میرفتند تا با رهبر انقلاب در نوفل لوشاتو دیدار کنند.
صادق خلخالی در خاطرات خود نوشته به قصد دیدار امام خمینی در نوفل لوشاتو روانۀ پاریس بوده در لندن هم توقف داشتند و در فرودگاه «هیترو» ناگهان عبدالله ریاضی را میبیند. همان روزی که رییس پیشین مجلس در راه بازگشت به ایران بوده است. خلخالی او را میشناسد ولی ریاضی آن روحانی کوتاهقامت را که چند ماه بعد حکم به ستاندن جانش داد،طبعا نمیشناخته است.
خلخالی به پاریس میرود و ریاضی به تهران بازمیگردد و تنها چند ماه بعد در دادگاه با هم روبه رو میشوند. خلخالی سربهسر او میگذارد که اسنادی که در چمدان در فرودگاه لندن حمل میکردید دربارۀ چه بود؟ پیرمرد دستپاچه میشود و میگوید: «شما از کی مرا تحت نظر داشتید؟» و قسم و آیه که آن چمدان، حاوی وسایل شخصی او بوده است نه اسناد مملکتی!
آدمی با این درجه از هوش سیاسی و البته در بالاترین سطح از دانش ریاضی - چندان که نام خانوادگیاش هم ریاضی بود- از حاکم شرع برگ میخورد. همان خلخالی که محمد قائد روزنامهنگار ایرانی در آثار خود چهرۀ فردی بسیار عامی و فاقد هوش سیاسی را از او ترسیم میکند و این اشارات البته هیچ یک به منزلۀ آن نیست که بگوییم آدمی در آن سنوسال و بیآنکه دستی به خونی آلوده باشد سزاوار حکم اعدام بوده است.
تا هویدا اعدام نشده بود ریاضی هم چندان نگران نبود. چون میدانست کارهای نبوده و امید داشت نخستوزیر دولت موقت که مانند او در زمرۀ اولین گروه محصلان اعزامی به اروپا و بعد استاد و سپس رییس دانشکده فنی بوده به دادش برسد اما بعد از اعدام هویدا و در آن یک هفته به شدت نگران شده بود.
با این حال امید داشت شرایط سنی و چهرۀ دانشگاهی و اینکه اتهامات سنگین مستقیماً متوجه شخص او نبوده موجب نجات وی از مرگ شود. این اتفاق اما نیفتاد و سرنوشت مردی که ۱۳ سال نخستوزیر گوش به فرمان شاه بود برای رییس مجلس هم تکرار شد. در نگاه خلخالی البته چنان که در روایت هویدا هم نوشتم او و ریاضی در واقع به جای شخص شاه محاکمه میشدند.
* بازنشر متنی که به مناسبت سالروز اعدامها در ۲۲ فروردین ۱۴۰۲ منتشر شده بود به بهانه روایت تازه تصویری است.