عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: در یادداشت دیروز به ویژگیهای عام وضعیت فقر در ایران اشاره شد. در این یادداشت به برخی دیگر از ویژگیهای این پدیده شوم سپس الزامات خروج از آن اشاره میشود. یکی از مهمترین شاخصهای اجتماعی و اقتصادی در هر جامعه ضریب اِنگل است. منظور سهمی است که هر خانوار از کل درآمد خود را صرف خورد و خوراک میکند. در اقتصادهای بدوی شاید بخش اعظم درآمد خانوار صرف تغذیه میشد، ولی با توسعه جوامع این رقم کمتر و کمتر شده است.
برای نمونه دهک دهم شهری که ثروتمندترین هستند، حدود ۱۹درصد هزینههای خود را صرف مواد غذایی میکنند ولی این رقم برای دهک دهم که فقیرترین است به حدود ۴۰درصد هم میرسد. این ضریب برای کل مردم و در ۷ سال گذشته حدود ۴درصد افزایش یافته است که نشانهای از افزایش فقر است. ولی مساله این است که با رشد سریعتر قیمت مواد غذایی، مردم از یکسو میزان کمتری مواد غذایی مصرف میکنند، به طوری که متوسط کالری مصرفی مردم در این سالها ۱۱درصد کاهش یافته و به خط قرمز ۲۱۰۰ کالری در حال نزدیک شدن است.
همچنین کیفیت مواد غذایی مصرفی نیز کاهش یافته و مواد پروتئینی در سبد خانوار بسیار کم شده است. محاسبات مرکز پژوهشهای مجلس نشان داده که اگر کالری مورد نیاز روزانه را ۲۱۰۰ کالری درنظر بگیریم، میانه کالری دریافتی در حال نزدیک شدن به حداقل کالری مورد نیاز است. این به معنای وجود تعداد زیادی از مردم است که در حال حاضر زیر این میانه قرار دارند.
یکی از نکات جالب، بیشتر بودن تعداد کودکان خانوادههای فقیر است ولی مهم اینکه با گذشت زمان خانوارهایی که فقیرترند، به نسبت بیشتری فرزند هم میآورند، بنابراین سیاست فرزندآوری تا هنگامی که مساله فقر به صورت ریشهای حل نشود، موفق نخواهد شد و فقط به جمعیت فقرا اضافه و چرخه فقر را تشدید میکند.
پرسش اساسی این است که راه برطرف کردن و ریشهکنی فقر چیست؟ در اینجا چندین عنوان کلی را مختصر شرح میدهم:
اول باید به ازمیان بردن فقری که ناشی از عوامل فردی است، پرداخت. یعنی فرد و خانواده به علل ضعفهایی در چرخه فقر میمانند. برای این کار باید فرصتهای آموزشی مناسب برای فرزندان آنان فراهم کرد. البته نه این آموزش کمارزش و حتی زیانبار موجود را. آموزش جدید با توانمندسازی افراد در کنار فرصتهای مناسب برای ورود به بازار کار و مراحل بالاتر. همچنین عرضه خدمات بهداشتی و درمانی یک امر ضروری است تا افراد به دلایل بیماری و درمانی زمینگیر نشوند و به چرخه وحشتناک فقر سقوط نکنند. پس راهحل اصلی برای افراد توانمندسازی است.
در گام دوم و پیش از هر اقدامی باید در جهت پایان دادن به تحریمها اقدامات موثری انجام داد. آمارهای رسمی نشان میدهد که افتادن مردم زیر خط فقر با تحریم همبستگی شدیدی داشته است. سپس و در سطح جامعه باید سهم نیروی کار در ارزش افزوده بیشتر شود. اینکه دولت با تورم ۵۰درصدی دستمزدها را فقط ۲۰ تا ۲۷درصد افزایش میدهد، درحالی که درآمدهای نفتی هم خوب بوده، به این معناست که سال جدید وارد یک شیب تند فقر و رشد نابرابری خواهیم شد.
به علاوه کاهش حداقل دستمزد به نصف رقم رسمی تحت عنوان ساختار شغلی استاد/شاگردی این شیب را تندتر میکند. ولی اصلاح این موارد به تنهایی هم مشکلی را حل نخواهد کرد. باید شرایط کسب و کار و شاخصهای آن، چنان بهبود یابد که سرمایههای داخلی و خارجی به سوی تولید جذب شوند و اشتغال ایجاد گردد.
در سال گذشته کمتر از ۲۷۰ هزار شغل ایجاد شده که در بخش صنعت بسیار کم بوده و فقط ۳۳ هزار شغل در این بخش ایجاد شد که ناامیدکننده است. پس مساله اصلی افزایش سرمایهگذاری و سپس رشد اقتصادی است که به نظر میرسد برای آنها هیچ ایده و برنامه روشنی وجود ندارد.
اقدام بعدی، جلوگیری از تورمهای بالا است. تورم بیش از هر چیز دیگری فقر را در کوتاهمدت تشدید میکند و با افزایش آن فقرا تحت فشار بیشتری قرار میگیرند و شواهد و قراین کافی برای اینکه این شاخص نیز مهار خواهد شد، دیده نمیشود.
حذف فقر نیازمند جامعه قدرتمند و زیرساختهای مناسب مثل نهادهای مدنی و اینترنت و... است. تقریبا این دو مورد مهم در دولت جدید با بیمهری مواجه و ذیل نگاه امنیتی به حاشیه رانده شدهاند و این برای آینده کشور و فقرا خطرناک است. البته آنچه که گفته شد کلیات و رئوس اصلی بود که جزییات چنین برنامهای را کارشناسان به خوبی شرح میدهند.