اعتماد در یادداشتی به وضعیت اصلاح طلبان در آستانه انتخابات نوشت: این روزها با داغ شدن بحث انتخابات اسفندماه، مساله آمدن یا نیامدن اصلاحطلبان، ظاهرا به دغدغه جدی جریان اصولگرا تبدیل شده است.
از یک سو طبیعی است که آمدن اصلاحطلبان آرایش سیاسی اصولگرایان را تغییر داده و از همین روی هم آنان مایل باشند تا هرچه زودتر تکلیف خود را بدانند. اما نکته جالب سوی دیگر ماجراست که اصولگرایان معتقدند که اصلاحطلبان از هیچ اقبال عمومی برخوردار نبوده و به قول روزنامه کیهان ورشکسته سیاسیاند.
هرچند در دو انتخابات گذشته بخشی از اصلاحطلبان دقیقا با همین تحلیل که مردم دیگر به آنها رای نخواهند داد و از آنها عبور کردهاند، از شرکت در انتخابات منصرف شدند و برآیند آنان این بود که در حاکمیت یکدست حقایق آشکار خواهد شد.
اما اگر این گزاره را که اصلاحطلبان چون از پایگاه اجتماعی برخوردار نیستند پس ورشکسته سیاسی هستند را بپذیریم، چند پرسش را پیش میآورد:
۱- اگر اصلاحطلبان از پایگاه رای برخوردار نیستند، چرا آمدن یا نیامدنشان باید برای اصولگرایان و در کل، برای نظام سیاسی مهم باشد؟ مگر اینکه آنها پایگاه رایی داشته باشند که آن پایگاه، بر میزان مشارکت سیاسی مردم تاثیر معناداری داشته باشد. فرض کنید یک حزب دست چندم در فرانسه تصمیم بگیرد که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت نکند، این عدم شرکت چقدر مهم است؟
۲- جریان اصولگرا همیشه اصلاحطلبان را به غربگرایی و به انحطاط کشاندن کشور متهم کرده است، آیا شرکت نکردن این گروه با این حساب گزینه بهتری نباید باشد؟ مثلا آیا نظام سیاسی به دنبال شرکت سلطنتطلبان در انتخابات است یا نظر سلطنتطلبان که در همه این سالها انتخابات را تحریم میکردند برای نظام سیاسی مهم بود؟ اما چرا نقش اصلاحطلبانی که به گفته آنها دیگر در بین مردم جایی ندارند، مهم است؟
۳- اگر بپذیریم که گزاره جریان اصولگرا که اصلاحطلبان پایگاه اجتماعی خود را در بین مردم از دست دادهاند درست است، سوال مهمتر این است که آن پایگاهی که در گذشته متعلق به اصلاحطلبان بوده حالا متعلق به کیست؟ آیا سبد رای آنها به سبد اصولگرایان اضافه شده است؟ یعنی مردمی که زمانی به اصلاحطلبان اعتماد میکردند حال فهمیدهاند که در تمام این سالها اشتباه میکردهاند و حق با اصولگرایان بوده و حال به تفکر اصولگرایی روی آوردهاند که باز هم در این صورت عدم شرکت اصلاحطلبان در انتخابات اصلا موضوعیتی ندارد، چراکه با عدم حضور آنان هم صفهای طولانی در حوزههای رایگیری شکل خواهد گرفت و نظام قادر است تا اقتدار خود را به نمایش گذارد.
انتخابات پیش رو از این حیث بسیار مهم است، چراکه میزان مشارکت مردم در انتخابات میتواند بیانگر بسیاری از مسائل باشد. اگر این میزان، مانند دو انتخابات اخیر پایین باشد دیگر نه کرونایی هست و نه دولت غیر اصولگرایی که بشود کاسه و کوزهها را برسرش آوار کرد. دیگر اصولگرایانند و شعارهایی که در حد همان شعار باقی ماند.
حسن روحانی، دو سال پس از دراختیار گرفتن کشور با تورم بیسابقه ۲۷ درصدی در آن زمان، انتخابات مجلسی را برگزار کرد که ۶۵ درصد مردم در آن شرکت کردند و در انتخابات ریاستجمهوری بعد هم با افزایش قابل توجه آرا مواجه شد. اما هم او مشکلات اقتصادی را ناشی از تحریمهای ظالمانهای عنوان میکرد که بر ملت ایران تحمیل شده است. اما دولت رییسی با این شعار بر سر کار آمد که مشکلات اقتصادی نه به تحریمها که به بیکفایتی مدیریتی باز میگردد و قیمت مرغ و گوشت ربطی به تحریمها ندارد یا قالیباف رییس مجلس معتقد بود که با مدیریت جهادی و انقلابی قیمت مرغ را به زیر ۹ هزار تومان میرساند که امروز نزدیک به ۱۲۰ هزار تومان است.
با این حساب اگر میزان مشارکت در انتخابات پیش رو پایین بیاید دیگر بهانهای نیست. قطعا جریان اصولگرا که خود را نظام معرفی کرده که نمیپذیرد مشارکت پایین در واقع ریزش رای نظام سیاسی است، پس آن موقع باید تحلیل کند که رای اصلاحطلبان، امروز در سبد کدام گروههاست. یا این پایگاه حتی از اصلاحطلبان که تا دیروز در زمین حاکمیت بازی میکردند خارج شده و به بیرون از نظام میل پیدا کرده یا هنوز در داخل کشور است و به دلیل ناکارآمدی مجلس و دولت انقلابی سرخورده است که در هر دو شکل به نفع اصولگرایان و کل نظام سیاسی کشور نیست.
اما از آن بدتر آن است که گروهی تلاش کنند تا اعتماد عمومی را هم خدشهدار کرده و اصالت صندوق رای را که محل گفتوگوی مردم با حاکمیت است سلب کنند. مشارکت پایین هم یک گفتوگو و شکلی از مواجهه مسالمتآمیز مردم با حکومت است.