عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در گرماگرم مباحث اخراجِ استادانِ ناهمسو با جریان پایداری و «انقلابینما» یا «انقلابیِ کاسبکار» خواندنِ راست رادیکال و تازه از راه رسیده از جانب برخی چهرههای سیاسی، شاهد گریزهایی به دوران سلطه کلیسا و قرون وسطا هم بودیم.
اولبار غلامعلی حداد عادل در نقد سکولاریسم گفت: «اگر پاپ بگوید سقط جنین حرام است ولی پارلمان ایتالیا بگوید آزاد است، حرف، حرف پارلمان میشود؛ این بلایی است که در اروپا بر سر دین آمده است».
عباس عبدی هم به اظهارات او چنین واکنش نشان داد: «فرض کنیم نمایندگان مردم ایتالیا سقط جنین را غیرقانونی ندانند، چه قدرتی میتواند مردم را مجبور کند که خلاف این گزاره فکر کرده یا انتخاب نمایند؟ آیا باید نظارت استصوابی بر انتخابات آنان حاکم شود؟ آیا باید شورای نگهبان مصوبات مجلس ایتالیا را با خواست واتیکان و پاپ تطبیق دهد؟ خوب چرا روحانیون مسیحی مستقیما این عقاید را نزدم مردم نمیبرند تا مردم بپذیرند؟
این همان کاری است که پاپ در حال انجام آن است. پاپ آن اندازه متوجه است که مردم را نمیتوان مجبور به پذیرشِ عقیدهای یا انجام رفتاری نمود، مگر آنکه به طیبِ خاطر و از طریق مدنی آن را بپذیرند. فهم این نکتۀ ساده سرمنشأ تحول در جایگاه مسیحیت در جوامع غربی و حتی جوامع دیگر شده است».
قضیه به این دو فعال سیاسی هم ختم نشد. مصطفی میرسلیم هم تصریح کرد نمیتوان به مردم آزادی داد چون ممکن است از توییتر استفاده نادرست داشته باشند!
به جز این سه علی لاریجانی رییس سه دورۀ مجلس شورای اسلامی -که شورای نگهبان مانعِ کاندیداتوری او در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ شد - هم به دوران قرون وسطا و سلطۀ کلیسا اشاره کرد و به نقل از مرحوم مطهری یادآور شد:
« یکی از دلایلی که در اروپای قرن ۱۷ مردم از دین گریزان شدند این بود که احساس میکردند باید به سرنوشت خود مسلط شوند و آزادیهای سیاسی داشته باشند. این نیاز زمانه بود و در مقابل، کلیسا جلوی این خواست مردم ایستادگی کرد و گفت: این آزادیها را نباید به مردم داد. کلیسا نیاز زمانه را درک نکرد، در نتیجه مردم نیاز خود را مقابل دستگاه دینی مشاهده کردند».
این نکات را در خبرها دیده یا خواندهاید و طبعا میدانید که یکی از مشخصههای دوران سلطه کلیسا یا سدههای میانی تفتیش عقاید بود اما نویسنده حدس میزند برای اغلب مخاطبان این موضوع تازه باشد که تفتیش عقاید را مسیحیها و در قرون وسطا شروع نکردند. بلکه مأمون - خلیفه عباسی- بود که بساط آن را زیر عنوان «محنه» -به معنی آزمون و امتحان- به راه انداخت. بدین شکل که از فقها و محدثان امتحان میگرفت تا بداند گزاره یا مدعای «مخلوق بودن قرآن» -بر اساس باور معتزله- را قبول دارند یا نه و اگر نه آنها را مجازات میکرد! در واقع به زور میخواست عقیدۀ معتزله دایر بر «مخلوق بودن قرآن» را در جامعه جا بیندازد.
محمد رضایی که در این باره پژوهش کرده مینویسد: «این دوره، با صدور حکمى از جانب مأمون آغاز میشود تا به تفتیش عقاید مردم بپردازند و هر که از قضات، محدثین و کارکنان دیوان که به خلق قرآن ـ مخلوق و محدث بودن قرآن ـ باور نداشته باشد اخراج شود.»
نویسنده کتاب «عصرالمأمون» از محنه، با عنوان دادگاهِ تفتیش عقاید نام مىبرد و مینویسد: «قضیۀ خلقِ قرآن، محکِ عقیدۀ مسلمانان شد و قاضیان نیز باید شخصاً این امتحان را مىگذرانیدند. این خود نوعى تفتیشِ عقاید بود زیرا منکرِ این عقیده محاکمه میشد. »
دکتر مشکور هم نوشته است: «ادارهای ویژه به نام محنه- که گونهاى انکیزیسیون بود- تأسیس شد و عدهاى از علما براى بازجویى، به آن احضار شدند.»
مأمون البته از هنگام اعلام این دستور تا زمان مرگ، خود در بغداد حضور نداشت چون درگیر جنگ با امپراتورى بیزانس بود. اما از برخى منابع، بر مىآید که وى قبل از آن که رسماً دستور محنه را صادر کند نیز به امتحان در مورد قرآن مىپرداخته است.
شاید بهترین و جامعترین کتاب در این زمینه کتاب «المحنه» باشد. نوشتۀ دکتر فهمی جدعان - پژوهشگر و متخصص جهان عرب- که محمد علی عسگری با عنوانهای فرعی «سیر جدالی دینداری و سیاستمداری در اسلام» به فارسی برگردانده و در مقدمه آورده است:
«جریان محنه از اواخر خلافت مأمون عباسی در ۸۱۴ میلادی شروع شد و در سراسر خلافت برادرش معتصم (معتصم بالله) از ۸۳۳ تا ۸۴۲ میلادی و جانشین او واثق ( واثق بالله) از ۸۴۲ تا ۸۴۷ م با شدت و همراه با ضرب و شتم ادامه یافت ولی متوکل ادامه نداد.»
عباس اقبال آشتیانی هم گزارش بسیار دقیقی دارد درباره عقیده «خلق قرآن» و قوّت گرفتن معتزله از زمان هارونالرشید و به ویژه در عصر آن سه (مأمون و معتصم و واثق) که در آن تصریح میکند: «کسانی که این باور معتزله را قبول نداشتند با عزل از مشاغل، قطع مستمری بیتالمال، تازیانه، حصر و حبس و حتی گاه به دار آویخته شدن، تنبیه و مجازات میشدند».
با این اوصاف ملاحظه میشود که خلیفۀ عباسی در قرن ۹ میلادی یعنی ۳۰۰ سال زودتر از اروپای مسیحی دست به تفتیش عقاید زده بود. چون سه قرن بعد و در قرن ۱۲ و ابتدا در فرانسه، دستگاه کلیسا افراد متهم به ارتداد، شرک، سحر و جادو را محاکمه و مجازات میکرد حال آن که در قلمرو خلافت عباسی، مأمون و معتصم و واثق سراغ خود فقیهان و علما میرفتند و یک سؤال مشخص از آنان داشتند: آیا مطابق اعتقاد معتزله باور دارند که قرآن، مخلوق خداوند است یا نه؟ اگر پاسخ، منفی بود مجازات میشدند.
این اشاره ضرورت دارد که برخی معتقدند شدت عمل و رفتار را نباید به معتزله نسبت داد چون در واقع تنها باوری را مطرح کرده بودند و خودشان کاری به کسی نداشتند و داغ و درفش را مامون خلیفه عباسی با اتکا به زور به راه انداخت و معتصم و واثق هم ادامه دادند و قبح کار مأمون را نباید به باورمندانی که مرتکب خشونت نمیشدند هم نسبت یا تسری داد.
این دیدگاه هم البته وجود دارد که چه بسا خود آنها (مأمون و معتصم و واثقبالله) هم اعتقاد نداشتند بلکه آن را به وسیلهای برای تفتیش عقاید و تصفیه* حساب و برخورد با علما و فقهای مستقل بدل کرده بودند.
قابل یادآوری است که رفتار خلفای عباسی در تفتیش عقاید و سختگیری در قبال عالمان و فقیهان مخالفت علمای شیعه با تفتیش عقاید را میتوان یکی از جاذبههای این مذهب نزد ایرانیان دانست. چرا که ایرانیان از دیرباز اهل تساهل و تسامح و تلفیق باورها بودهاند و هر گونه جزماندیشی و انحصار را پس زدهاند و حافظ هم از این روحیه ایرانی الهام گرفته و البته خود به روح اندیشه ایرانی بدل شده است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز یک اصل مستقل به ممنوعیت تفتیش عقیده اختصاص دارد. از این رو هر رفتاری که شایبۀ تفتیش عقاید را ایجاد کند نه با موازین قانونی انطباق دارد نه مذهبی.
----------------------------------
* تسویه اصطلاح مالی و حسابداری است (مساوی کردن دو ستون اصلی). تصفیه به معنی صاف کردن است و منحصر به مواد نیست کما این که اصطلاح «شرکتهای در حال تصفیه» امروز هم به کار میرود.
"چندین چراغ دارد و بیراه میرود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خوایش"
تنها مصرع دومش را قبول دارید، نهی های قرآنی که جای خود دارد:
سوره مائده آیه 90:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
خداوند دستور به دوری کردن از ابن پلیدی ها می دهد، که بنا به آنچه تبلیغ می کنید مصداق بارز مخالفت با آزادی های فردی است.
ممکن است آموزش بدون جهت گیری را تعریف کرده و بنویسید در کجای این کره خاکی رواج دارد. دوم اینکه مگر جنایت ها، خیانت ها، بی اخلاقی ها و... همگی توسط انسان های نا آموخته انجام شده است؟ از قضا شروع رشد علمی و فناوری در بخشی از کره زمین تقریبا با برده داری، استعمار، کشتار بومیان و... همزمان شده و سیر صعودی هم پیدا کرده است. سوم آنکه اگر مسئولیتی در مورد اشتباه کردن یا نکردن افراد متوجه ما نیست چرا ،برای مثال، واکسبناسیون انجام می دهیم؟ چرا مصرف سیگار را در مکان های عمومی ممنوع می کنیم، چرا برای رانندگی اتومبیل مقررات تدوین می کنیم و هزاران چرای دیگر؟ مگر این امور مربوط به انسان های متفکر دارای قدرت انتخاب نیست؟
قریب چهارده سال است که مستمرا مخاطب پایگاه خبری شما هستم، همیشه از مطالب جناب مستطاب خدیر حظّ وافر برده ام.
برای ایشان آرزوی صحت و عافیت می کنم و برای قلمشان استمرار آزادگی .
سیدهادی سلیمانی
کربلای معلی