۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۰۷۰۱۸
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۷ - ۲۲-۰۶-۱۴۰۲
کد ۹۰۷۰۱۸
انتشار: ۱۱:۵۷ - ۲۲-۰۶-۱۴۰۲

نشست نقد و بررسی کتاب " تعمید "

پس از آن، دیگر سخنران جمع، عرفان خلاقی، با عنوان «غیاب و روایت چاره کردن میل»، بحث خود را با رویکردی روانکاوانه به متن چنین طرح کرد : آدم‌های مجموعه داستان تعمید مسعود ریاحی، آدم‌های ازدست‌داده‌است، آدم‌هایی با تجربه‌ی فقدان. چند کلید واژه‌ی مهم، در تمام این نه داستان، مدام تکرار می‌شود؛ پدر، تکرار و وسواس، غیاب و ازدست دادن. این پدر، الزما پدری بیولوژیک نیست، در جایی، در قامت دولت، کارفرما و در مجموع، در قامتِ پدری نمادین ظاهر می‌شود.

نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «تعمید» نوشته‌ی مسعود ریاحی، به میزبانی نشر چشمه و کتاب‌فروشی چشمه‌ی کارگر، در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ برگزار شد.

سخنرانان این نشست، حسام سلامت، عرفان خلاقی، امیرخداوردی، سالار خوشخو و فرزاد نعمتی، بودند که درباره‌ی کتاب تعمید، بحث خود را طرح کردند.

در ابتدا حسام سلامت، با رویکردی هستی‌شناختی به زعم خود، بحث خود را با عنوان «پشتِ درهای بسته‌ی جهان» چنین طرح کرد: اساسا کارِ خلقِ ادبی، جهان‌سازی‌است و اثرِ خوب اثری‌است که اولا بتواند جهانش را به‌شکلی درون‌ماندگار، آجر به آجر بسازد و آن را بنا کند. تلاش من این است که توضیح بدهم جهانِ مجموعه داستان تعمید مسعود ریاحی، چگونه جهانی را می‌سازد و یا آدم‌های این داستان‌ها در چه جهانی زیست می‌کنند.

حسام سلامت، بحثش را با اشاره به چگونگی جهان داستان‌های تعمید ادامه داد: مسعود ریاحی، در ابتدای داستان تعمید، نقل‌قول مهمی از کافکا را آورده که برای فهم این نه داستان، در حکم یک کد عمل می‌کند؛ آن نقل قولی که می‌گوید : «مسیح یک روز پس از ورودش خواهد آمد، در واپسین روز نخواهد آمد، بلکه در واپسینِ واپسین روز»؛ جهان مجموعه داستان تعمید، جهانِ پسانجات، یا پساآخرالزمانی‌ست، جهانی که دیگر نجات، مسئله‌اش نیست؛ چراکه مسیح، روزی خواهد آمد که دیگر نیازی به آمدنش نیست.

تعمید، پشتِ درهای بسته‌ی جهان

مختصات این جهان را می‌شود در تمام نُه داستان این مجموعه مشاهده کرد. از داستان ابتدایی آن، تعمید، که کل مسئله‌ی یک شخصیت این است که بتواند هر روز خودش را از طبقه ششم پایین بیاندازد. همین. و یا در داستان ششم این مجموعه، روده بزرگ، امید موهومِ به جاودانگی، پیوند میخورد با یک امر پست و دم‌دستی؛ دفع کردن. اساسا ریاحی بشکل هوشمندانه‌ای امر پست را با امر متعالی، در جای‌جای این نه داستان، به‌هم پیوند زده. در مجموع، داستان‌های این مجموعه را در سه مولفه‌ی مهم خلاصه کرد؛ تعالی‌زدایی، فروپاشی جهان و ازدست‌رفتنِ اعاده‌ناپذیرِ ابژه‌ی میل.

در ادامه این نشست، امیرخداوردی، بحث را خود را با عنوان «سورئالیسم، رئالیسم جادویی و داستان تمثیلی» با تاکید بر داستان «آنجا که مروی به ناصرخسرو می‌رسد» چنین طرح کرد : این داستان، نه در پی ساخت تمثیل است و نه می‌توان در بستر رئالیسم جادویی فهم‌اش کرد؛ به گمان من، این داستان، واجد ویژگی‌های سورئالیستی‌است و تلاش می‌کند تا یکی از مکان‌های مهم شهر تهران را بازشناسی کند، یعنی جایی که مروی به ناصرخسرو می‌رسد و به شمس‌العماره و سردر کاخ گلستان متصل می‌شود. اهمیت این داستان، در کشفی‌است که در رابطه با بازشناسی مکانی رخ می‌دهد.

تعمید، پشتِ درهای بسته‌ی جهان

پس از آن، دیگر سخنران جمع، عرفان خلاقی، با عنوان «غیاب و روایت چاره کردن میل»، بحث خود را با رویکردی روانکاوانه به متن چنین طرح کرد : آدم‌های مجموعه داستان تعمید مسعود ریاحی، آدم‌های ازدست‌داده‌است، آدم‌هایی با تجربه‌ی فقدان. چند کلید واژه‌ی مهم، در تمام این نه داستان، مدام تکرار می‌شود؛ پدر، تکرار و وسواس، غیاب و ازدست دادن. این پدر، الزما پدری بیولوژیک نیست، در جایی، در قامت دولت، کارفرما و در مجموع، در قامتِ پدری نمادین ظاهر می‌شود.

خلاقی در ادامه‌ی بحثش عنوان کرد: در هفت داستان از این مجموعه، که با زاویه دید سوم شخص روایت می‌شوند، آن لحظه‌ی رسیدن به سرحد بدستِ آوردنِ ابژه‌ی ازدست‌رفته، داستان‌هایی درخشان ساخته از آن لحظه‌ی تجربه‌ی ژوئی‌سانس؛ اما در داستان اول و داستان ششم، بدلیل حضور راوی در نظم نمادین، آن لحظه به‌گونه‌ی دیگری ساخته شده و سیاسیت متفاوتی را پی می‌گیرند.

تعمید، پشتِ درهای بسته‌ی جهان

در ادامه نشست، سالار خوشخو، با عنوان « احیای سوژه بدنمند» بحث را چنین طرح کرد: پرابلمه‌ی‌ تعمید مسعود ریاحی، انسان «طبقه‌ فرودست» است.  عمده نگاهی که در آثار پیش از «تعمید» به این طبقه شده است با یک پایان‌بندی کلیشه‌ای به پایان رسیده است؛ طبقه‌ فرودست یا از بین می‌رود یا گاهی انقلاب را رقم می‌زند، اما چنین رویکردی مخاطب را به سمت همدلی و دلسوزی سوق می‌دهد و متن شکلی از مرثیه‌سرایی به خود می‌گیرد. در این نگاه با ابژگی این طبقه مواجهیم. طبقه‌ای که حتی در ادبیات شیئی‌اند که درباره‌شان نوشته می‌شود.

تعمید، پشتِ درهای بسته‌ی جهان

اما «تعمید» به دنبال احیای سوژگی است که اولین نشانه‌های آن در پایان‌بندی داستان «تعمید» با مردن و زنده شدن کاراکتر رخ می‌دهد که مصداقی از فاصله‌گذاری برشتی است، علاوه بر اینکه به مخاطب گوشزد می‌کند که در حال خواندن داستان است و ‌قرار نیست خواننده با آن حس‌آمیزی کند،‌ چراکه هدف کاتارسیس نیست.‌ نیت، واکنش عقلانی نسبت به یک واقعیت و نه یک واقعه‌ خاص و حتی موقعیت‌مند است و سوژگی این طبقه نیز در حال شکل‌گیری است. تمایز دیگر «تعمید»، جامعه‌ای است که برای فرودستان در نظر گرفته شده است و هری بری‌ورمن می‌گفت امروز «یقه‌سفیدها» جایگزین «یقه آبی‌ها» شده‌اند و کارمندان در کنار کارگران به نیروی کار مولد تبدیل شده‌اند و در این مجموعه، در دو داستان «روده‌ بزرگ» و «یک روز آقای ناظری در رودخانه غرق شد»، یقه‌سفیدها را در معادله‌ استثمار کاری مدرن بازنمایی شده‌اند.

بسان داستان «تعمید» در «روده‌ کوچک» نیز هیچ رستگاری‌ای در میان نیست و هیچ جعبه‌ «پاندورای» لیبرالی از داستان سر بیرون نمی‌آورد و این آدم‌ها محکوم به ماندن در این وضعیت‌اند؛ مگر سوبژکتیویته‌ خود را بازیابد؛ ولو این سوژگی و بازپس‌گیری بدن، از خللِ در اختیار گرفتن باد معده‌شان باشد؛ چراکه این نظم، به بادِ معده‌ای بند است، چناکه در داستان «دستگاه گوارش می‌خوانیم»

در این پایان نشست، فرزاد نعمتی، با عنوان «فقدان گفتگو، زوال جامعه و پایان سیاسیت» بحث خود را چنین طرح کرد: در داستان‌های این مجموعه وضعیتی ترسیم می‌شود که گفتگو به معنای درگیر یک دیگری شدن، رخ نمی‌دهد. همه از کنار یکدیگر می‌گذرند، در وضعیتی فاقد دیالوگ. وقتی دیالوگی شکل نگیرد، جامعه هم ممکن نمی‌شود و به طبع آن سیاست نیز گویی پایان می‌یابد؛ چنانچه در داستان «پخش زنده» می‌خوانیم.

من بر خلاف دیگر دوستان، این مجموعه را چنین می‌خوانم، آن لحظه‌ی تکین و معجزه‌گون، آن لحظه‌ی رخداد که امکان‌ها را نشان می‌دهد، در داستان ابتدای مجموعه حضور دارد. در تنها بوسه‌ی این مجموعه(بوسه‌ی بی‌اختیار و ناگهانی پسر بر پیشانی برادران‌اش)، با تنها لحظه‌ای که آدمی به جهانِ یک دیگری نزدیک می‌شود. هم جایی که پسر توسط لباس خون‌آلود پدر تعمید داده می‌شود؛ بدون هیچ گفتگویی، و در جایی که پسر، پس از فهم جهان پدر، دست به کنش می‌زند؛ ولو این کنش، مرگ خودخواسته باشد.

به‌گمان من، این مجموعه با ترسیم و توصیف وضعیتی با تمام مصیبت‌ها و کثافتی که آن را گرفته، واجد لحظه‌ی رهایی‌بخش و رستگاری نیز هست؛ کافی‌است که داستان ابتدای مجموعه را، همان‌طور که در پشت جلد آن نوشته‌شده، بصورت دایره‌وار و آیرونیکی، به داستان انتهایی جابه‌جا کنیم.

 

ارسال به دوستان