۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۰۸۴۰۶
تعداد نظرات: ۲۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۱ - ۰۱-۰۷-۱۴۰۲
کد ۹۰۸۴۰۶
انتشار: ۱۱:۱۱ - ۰۱-۰۷-۱۴۰۲
به بهانه پنجاهمین سالگرد مرگ مشکوک شاعر محبوب شیلیایی

پابلو نرودا؛ به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر..../ کابوس پزشک‌احمدی و آمپول هوا در پاریس!

پابلو نرودا؛ به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر..../ کابوس پزشک‌احمدی و آمپول هوا در پاریس!
کافی است تا مشهورترین شعر او را نقل کنیم تا اگر هم نرودا را نمی‌شناختید ناگهان فریاد برآورید: وه!‌ اینها را او گفته؟ همان شعری است که زندگی مرا تغییر داد: به آرامی آغاز به مردن می‌كنی/ اگر سفر نكنی‌/  اگر كتابی نخوانی

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- گزاف نیست اگر گفته شود شهرت و محبوبیت کمتر شاعر معاصر غیر ایرانی به پابلو نرودا شاعر شهیر شیلیایی می‌رسد که امروز پنجاهمین سالگرد درگذشت او در پاریس است.


   هر چند نرودا با اشعار بسیار عاشقانه و انسانی و متفاوت نزد ملت‌ها و فرهنگ‌های مختلف و به ویژه در ایران محبوب است اما احتمال قتل او به دست عوامل رژیم پینوشه با تزریق آمپول هم از او شخصیت خاص و متفاوتی ساخته است زیرا ما هم در تاریخ معاصر خودمان نام منحوسی چون پزشک‌احمدی را داریم که در زندان منتقدان سرشناس را با تزریق می کشت تا مرگ آنها طبیعی جلوه کند و البته به همت و پی گیری دختر عبدالحسین تیمورتاش مرد شماره دو حکومت رضاشاه که خود قربانی دسیسه شد و به قتل رسید پزشک احمدی را بعد از شهریور ۲۰ به تهران آوردند و محاکمه کردند و به دار آویخته شد.


   در محبوبیت نرودا نزد ایرانیان همین بس که بسیاری از اشعار او در حالی در فضای مجازی وشبکه های اجتماعی دست به دست می‌شود که چه بسا برخی ندانند از اوست و خیلی ها باور نکنند که اشعاری بسیار انگیزشی که تمام ریه‌های آدم را پر از اکسیژن زندگی و عشق می کند کسی سروده که بر سر اعطای جایزه نوبل ادبیات به او نه به خاطر شاعرانگی که به سبب تمایلات کمونیستی اختلاف بود اما آنچه در شعر او نیست کمونیسم است و یک سره عشق است و شور زندگی و انسان گرایی.


   کافی است تا مشهورترین شعر او در زبان فارسی را که احمد شاملو برگردانده و بارها خوانده و نشر شده نقل کنیم تا اگر نرودا را نمی‌شناختید ناگهان فریاد برآورید: وه!‌ او گفته؟ این شعر زندگی مرا تغییر داد:


به آرامی آغاز به مردن می‌كنی  
 اگر سفر نكنی  
 اگر كتابی نخوانی  
 اگر به اصوات زندگی گوش ندهی  
 اگر از خودت قدردانی نكنی  


 به آرامی آغاز به مردن می‌كنی  
 زماني كه خودباوری را در خودت بكشی  
 وقتي نگذاری ديگران به تو كمك كنند  


 به آرامی آغاز به مردن می‌كنی  
 اگر برده عادات خود شوی  
 اگر هميشه از يك راه تكراری بروی  
 اگر روزمرّگی را تغيير ندهی  
 اگر رنگ‏‌های متفاوت به تن نكنی  
 يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی  


 تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی  
 اگر از شور و حرارت  
 از احساسات سركش  
 و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند  
 و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند  
 دوری كنی  


 تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی  
 اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی  


 اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی  
 اگر ورای روياهایت نروی  
 اگر به خودت اجازه ندهی  
 كه حداقل يك بار در تمام زندگی‏ات  
 ورای مصلحت‌انديشی بروی


 امروز زندگی را آغاز كن  
 امروز مخاطره كن  
  امروز كاری كن


 نگذار که به آرامی بمیری
شادی را فراموش نکن

همین قطعه و شعر ضرب المثل شده «هوا را از من بگیر، خنده ات را نه» برای معرفی نرودا بسنده است و نیاز نیست مثل کسانی که اطلاعات فوتبالی‌شان را با نام طول و دراز و اصلی «پله» به رخ می‌کشیدند یادآوری کنیم نام اصلی او قطاری از چند کلمه بوده چون به سهولت قابل جست‌و‌جوست و به درد کسی هم نمی‌خورد.

  نرودا تنها شاعر نبود. سیاست‌مدار و سناتور و سفیر هم بود و تلفیق دو عالم متفاوت واقعیت و خیال کاری نیست که از هر که برآید. او دوست نزدیک دکتر سالوادور آلنده رییس جمهوری سوسیالیست شیلی بود و چند روز بعد از سقوط و قتل او در پی کودتا که به قصد درمان باید به خارج از کشور می‌رفت بدرقه جمعیت انبوه به مثابه مخالفت مردم با پینوشه تلقی شد و گویا همان‌جا تصمیم گرفتند اگر به مرگ طبیعی از دنیا نرفت کلک او را بکنند تا اسباب دردسر نشود زیرا دو سال قبل نوبل ادبیات گرفته بود و چهره بین‌المللی به حساب می‌آمد و حذف او باید طبیعی جلوه می‌کرد.

 تا سال‌ها همه می‌پنداشتند مرگ او طبیعی بوده اما ۱۲ سال قبل راننده او ادعا کرد نرودا را با تزریق در بیمارستان کشته‌اند وگرنه سرطان او چنان پیش‌رفته نبود تا به سرعت او را از پا بیندازد.

 با این که  ۴۰سال گذشته بود برای کشف حقیقت جسد را دوباره آزمایش کردند اما چه بافتی باقی مانده بود در پی ۴۰ سال و زمان بسیاری سپری شده بود تا پزشکان بتوانند به نتایج قطعی دست یابند ضمن این که تشخیص و تفکیک داروهایی که به قصد درمان خورانده شده از تزریق مشکوک هم دشوار بود. 


  راننده اما پیرانه سر نفعی از دروغ‌بافی نداشت  و اسنادی هم به‌ دست آمد که شهرت و محبوبیت جهانی نرودا را تهدید حکومت پینوشه در شیلی می‌دانستند و احتمال قتل را افزایش داد. (آیا روح پزشک‌احمدی بعد از ۳۰ سال در اطراف بیمارستان پرسه می‌زده و می‌گفته خود گفته بود: هوا را از من بگیر؟!)

 هر قدر در شعر نگاه انسانی و تخیلی و غیر سیاسی داشت در اظهار نظر سیاسی اما ضد آمریکایی بود اگرچه پیش‌بینی مشهور او درباره نابودی آمریکای سرمایه‌داری در سال ۲۰۰۰ محقق نشد چرا که حتی او ندانست سرمایه داری غرب از نقدها برای ترمیم حفره‌های آسیب خود استفاده می‌کند.


  در تاریخ نوبل هنوز سخنرانی او در سال ۱۹۷۱ در زمره بهترین‌هاست تا جایی که گفته شد اگر ذره‌ای در حقانیت اختصاص جایزه به او تردید وجود داشت از شدت شاعرانگی در آن گفتار برطرف شد و در آنجا هم رسم رفاقت به جا گذاشت واز دوست خود نام برد و گفت سهم او  بود و به من دادند.

 منتقد جدی حمله آمریکا به ویتنام بود و به همین خاطر در سفری نمی خواستند به او روادید دهند اما آرتور میلر به انتقاد از این رفتار پرداخت و به آمریکا هم سفر کرد. امثال نرودا و استوریاس و مارکز در‌ آمریکای لاتین از یک نظر ما را یاد سعدی و حافظ و مولانای خودمان می‌اندازند که در اوج ناامیدی به خاطر تلاطمات سیاسی و حتی حمله مغول عشق را فرو نگذاشتند و آثار جاودانه خلق کردند. 


  در همان نطق نوبل می‌گوید:

   «درست پیش از آنکه به مرزی که مرا سال ها از وطنم جدا کرد برسیم، شب را در میان کوهستان در آخرین منزلگاه گذراندیم. ناگهان درخشش آتشی را دیدیم، نشانه مطمئنی از حضور انسان و چون نزدیک تر   شدیم خود را در میان خانه های مخروبه و کلبه های فقیرانه یافتیم که متروک می نمود.

    داخل یکی از آنها شدیم و دریافتیم آتش از تنه درختی شعله می کشد ‌ که در کف اتاق افتاده بود و شب و روز می سوخت و دودش از سوراخهای سقف اتاق بیرون می زد و همچون پرده ای کبود در دل تاریکی شب به آسمان برمی خاست. مشک‌های پنیر را دیدیم که معمولاً مردم این ارتفاعات می سازند. در کنار آتش چند مرد مثل خورجین در خود فرو رفته بودند. در آن سکوت نوای گیتار و کلمات سرودی را باز شناختیم که از دل خاکستر و تاریکی زاده می شد و نخستین صدای انسان بود که در این سفر دراز می شنیدیم. سرود عشق و فراق بود، ناله عشق و اشتیاق به بهار دوردست، از شهرهایی که از آن دور افتاده بودیم.

  سرود زندگی بود در غنای سرشارش. آنها ما را نمی شناختند، از فرارمان چیزی نمی دانستند، هرگز نام مرا و یا شعرم را نشنیده بودند، و یا شاید هم شنیده بودند، شاید هم ما را می شناختند ولی آنچه واقعاً روی داد این بود که ما هم کنار آتش با آنها سرود خواندیم و غذا خوردیم و آنگاه در دل تاریکی به اتاقهای ماقبل تاریخ رفتیم. در میان این اتاق ها آب گرمی جریان داشت، آب گرم  معدنی که در داخلش شست و شو کردیم ، گرمایی که از دل سلسله جبال ها برمی خاست ما را در آغوشش پذیرا شد.»


  برای آن که بدانیم چقدر نگاه او انسانی بوده همین عبارات کافی است: بهترین شاعر انسانی است که نان روزانه ما را تدارک می‌بیند:


«نانوای همسایه ما که خود را به هیچ روی خدا نمی‌داند. کارش پرشکوه و بی‌تظاهر است، آرد را خمیر می‌کند، در داخل تنور می‌گذارد، در رنگ‌های طلایی می‌پزد و نان روزانه را تحویل‌مان می‌دهد و این همه را صرفاً وظیفه صنفی خود می‌داند. و اگر شاعر هم به این آگاهی ساده دست یابد دست یافته‌اش بدل به جزیی از فعالیت عظیم بشری خواهد شد.

   فعالیتی که به صورتی ساده یا پیچیده در ساختمان جامعه دخیل است و اوضاع و احوالی را که بشر را در چنبره خود دارد دگرگون می‌کند و فرآورده‌های بشری را از نان و شراب و حقیقت بپیوندد و وظیفه‌اش را، کوشش و ذوق و حساسیتش را به کار روزانه تمامی انسان ها بگستراند و دست به دست بگرداند ناگزیر است در عرق‌ریزی روح، در نان و شراب و در تمامی رؤیاهای انسانی شرکت جوید و شرکت خواهد جست.

   آری تنها از این راه ناگزیر انسان عادی شدن است که می توانیم بار دیگر آن نفحه  پر توش و توان را به شعرا برگردانیم که ذره ذره در هر دوره‌ای از آن زدوده شده است، همچنان که خود ما نیز در هر دوره‌ای تکیده تر و کاسته‌تر شدیم


      در پنجاهمین سالگرد درگذشت شاعر بزرگ عشق و انسانیت و شادی شک نکنید که همان شعر «به آرامی آغاز به مردن می‌کنید...» را اگر دوباره بخوانیم و به کار بندیم زندگی‌مان تغییر خواهد کرد و گرنه به آرامی آغاز به مردن می‌کنیم.

    می‌دانم! همین حالا کسانی به طعنه خواهند گفت خبر نداری‌! چندی است که مابه آرامی آغاز به مردن کرده‌ایم. اما نباید چنین باشد. پس به توصیه‌های نرودا عمل کنیم...

---------------------------------

   * پسانگارش:  راستی اگر می‌خواهید درباره پابلو نرودا بیشتر بدانید یا بخوانید یا بشنوید در دنیای مجازی سراغ اردشیر رستمی بروید که با شعر او زندگی کرده و یکی از بهترین برنامه‌های کتاب‌باز تلویزیون با حضور او به یاد نرودا رقم خورد. هر چند مدیران امروز صدا وسیما سروش صحت را هم برنتافتند و احتمالا به دنبال مدل/بدل ایدیولوژیک او هستند اما در تلوبیون و یوتیوب می‌توان دو سه برنامه جذاب با شرکت اردشیر رستمی درباره نرودا را تماشا کرد و همین هم گامی است تا به آرامی آغاز به مردن نکنیم! شعر نرودا را هیچ کس مثل او خوب و حسی نمی‌خواند.

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۲۱
در انتظار بررسی: ۴
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
خیلی عالی بود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
چه جوری این قدر خوب می نویسی مهرداد خدیر. تمام تنم به رعشه افتاده و هیجان زده شده ام. شعر تو به آرامی منو تکان داده
عصر ایران نویسنده تنها شعر و نثر نرودا را نقل کرده. ستایش شما باید متوجه او باشد. سپاس البته
ژینۆ
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
خدیر عزیز! یادی هم از شیرکو بی‌کس کنید. او هم شاعری جهانی است با اشعار نغز و پر مغز که حاوی اندیشه های والای انسانی است. وی چندین بار به تهران سفر کرده هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب. در مقایسه ی دو دیدار توصیف عجیبی از تهران بعد از انقلاب می کند...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
آقای خدیر. گفته بودی دنبال پارسی سره نیستی اما می بینم که به جای بعدالتحریر نوشتی پسانگارش.
عصر ایران همچنان هم به دنبال پارسی سره نویسی نیستیم. به دو دلیل چون در نوشتار رسانه ای اصل بر ارتباط با مخاطب است و رمان و متن ادبی نمی نویسیم و دوم این که بسیاری از کلمات عربی جامه فارسی پوشیده اند و حتی در معنی دیگری به کار می روند. بعد التحریر با الف لام اما دیگر زیادی عربی است و نمی شود ادعا کرد جامه پارسی پوشیده! از توجه و نکته سنجی شما البته ممنون! به جای ممنون هم می شود نوشت سپاس‌گزار.
محسن
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۶ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
فوق العاده بود . تشکر
ایوب
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
همه می میریم. اما چگونه مردن و چگونه زیستن مهم است.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۱ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
البته کار پرشک احمدی محکوم وزشت است ودست انتقام دامنش را گرفت. اما تیمور تاش خود نیزدکتر حشمت دوست ویاور میرزا کوچک خان را آنهم پس از اینکه به امان نامه داده بود ناجوانمردانه اعدام کرد..دوما در نخستین اختلاس بانک ملی به همراه رئیس آلمانی بانک دخالت مسبقیم داشت واز همه مهمتر تیمور تاش به دلیل ضعف شدید در مقابل بانوان اسناد سری مذاکرات خود با روسها را در قطار گم کرد .این اسنادتوسط یکی از پرستو های آن دوره که خود را به او نزدیک کرده بود ربوده وبه دست انگلیسها رساند.متن این اسناد هرگز روشن نشد اما دلیل اصلی قتل اوشد.
رضا ن.
Germany
۱۳:۰۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
تعریف همیشه زنده یاد شاملو را باید کرد که با ترجمه زیبایش به شعر نرودا جان و روح بخشید یا میبخشد. یا مثلا کتاب شعر مارگوت بیگل را به آلمانی بخوانی ولی ترجمه اش به قلم شاملو را میبینی ( سکوت سرشار از سخنان ناگفته است... ) که صدبار زیباتر است از آن شعری که به آلمانی آنچنان مفهوم و زیبائی دلنشین را نداشت یا نمی دیدیش، ولی شاملو آنرا عالی انتقال میدهد. انگار یک تکه ذغال سنگ را بدهی دست شاملو تا از آن برایت الماس میسازد! البته به غنائی زبان فارسی هم برمیگردد که زبان شعر است و احساسات که روح لطیف ایرانی را صیقل میدهد.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۹ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
سپاس عالی بود .
درمورد برنامه کتاب باز که چقدر عالی بود، هم به موقع گفتید
متاسفانه با افراد بسیار کوتاه فکری مواجه هستیم که هر چیزی که خوب باشد به جرم خوب بودن باید از بین برود ،نباشد تا کم و بی ارزش بودن این افراد کمتر به چشم بیاید
فرهنگی بازنشسته
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
بسیارعالی که جوانان را با فرهنگ وادبیات ایران وجهان آشنا می‌کنید.
ناشناس
Netherlands
۱۵:۳۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
پابلو نرودا را نخواندم چون اغلب شعرهای غیرایرانی مفاهیم خاصی دارند که باید به همان زبان خواندتا درستتر درک بشوند.اما ادبیات(رمان وداستان) رامیشود درک کرد. از همان ادبیات امریکای جنوبی کتابی خواندم به اسم «سوربز» از ماریو وارگاس یوساوپیشنهادمیکنم انرا بخوانید.
ناشناس
Singapore
۱۷:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
درود عالی بود مثل همیشه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
من هم تشکر می کنم
چکو
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۰۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
آفرین بر شیوه انتخاب سوژه . نمیدانم چرا معادل وطنی نروادا را،پرویز ناتل خانلری میدانم ؟ممکنست ، بستر زمانی هردو که تحولات اجتماعی ،باعث گرفتاری _تا حدی_مشابه پیدا کردند،دلیل این امر باشد؟.ازقضا اول شهریور،سی وسومین سالروز درگذشت خانلری هم بود . بهشت برین جایگاه هردو باد.
ناشناس
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۲۰:۳۴ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
بعنوان کسی که از شیلی دیدن کرده همیشه ارزو میکردم بجای این همسایه های صدمن یک غاز در امریکای لاتین بودیم. و فقط همسایه شیلی بودیم.
مردمی با فرهنگ و مهربان. دیوارهای شهر مملو از نقاشی و همه جا بوی هنر و شعور انسانی. کافی بود به موزه حقوق بشر شیلی سری بزنید و دیوار کشتگان پینوشه را ببینید و سرگذشت کشته شدگان و مفقودشدگان را بخوانید و راهی که این ملت برای رسیدن به ازادی پیموده تا هرگز ناامیدی بخود راه ندهید. البته سوپی هم هست که نرودا برایش شعر گفته (دستور طبخ در قالب شعر) و آن را هم جای هموطنان عزیز مزه کردم و فوق العاده بود
ناشناس
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۲۰:۵۵ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
خیلی ممنون
با این مقاله فهمیدم که ما ...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۱
0
0
عالی بود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۲
0
0
دروغ گو
عصر ایران

کجای متن دروغ است؟ با یک اتهام که نمی‌توانید حاصل سال‌ها نرودا خوانی و ساعتی اختصاص به نوشتن در این‌باره را ضایع کنید. بگویید فلان قسمت نادرست است. به نویسنده چه کار دارید؟ به متن کار داشته باشید. اصلا چرا این همه عادت به قضاوت دارید؟ شعر را بخوانید و دنیا را به گونه‌ای دیگر ببینید. یک بار این جور دیدن را هم امتحان کنید به جای مدام فحش دادن.

اکبر مطلق
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۳۵ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۲
0
0
فقط وقتی سر پوشیده به عادل فردوسی پور بخاطر گفتن نام طولانی پله در مسابقه ای که مرحوم نوذری اجرا می کرد انتقاد کردید ، تعجب کردم ، چون تا جایی که ازشما شناخت دارم ، این با منش شما نمی خواند و تلقی حسادت از آن برداشت می شود.
عصر ایران

عادل فردوسی پور به عنوان یک جوان گمنام و در عصر ماقبل اینترنت نام واقعی و کامل و طول و دراز پله را گفت و جذاب بود ولی اگر به عنوان مجری مشهور و در دوران اینترنت می گفت و تکرار می کرد چه فضیلتی بر آن مترتب بود؟ تصور کنید این متن با نام واقعی نرودا شروع می شد: ریکاردو الیسر نفتالی ریس باسوآلتو. آیا واقعا به حساب فضیلت نویسنده می‌گذاشتید؟ راستی چرا حسادت؟

ناشناس
France
۱۵:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۲
0
0
ما هم به تاسی از توصیه شما در این عصر نا امید که [...] امیدوارانه به آرامی سعی می‌کنیم زندگی کنیم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۱۹ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۲
0
0
آقای خدیر سپاس ،اما چهل سال بعد، از کالبد انسان بافتی نمی ماند که بتوان آن را آزمایش کرد و علت مرگ را تشخیص داد ، آن هم با تکنولوژی آن زمان . به نظر من بیشتر به داستان می ماند تا واقعیت .و اما موضوع بعد پزشک احمدی است ،این فلک زده که پزشک نبود ،یک آمپول زن جاه طلب بود که حب مال و مقام او را کشاند به نظمیه و سرپاس مختاری و آیرم هم از این نقطه ضعفش استفاده کردند و مخالفین رضا شاه مثل مدرس ،دکتر آرانی ،فرخی یزدی را از بین بردند و ملک الشعرای بهار را در خانه اش زندانی کردند و وادارش کردند که در مدح رضاشاه شعر بگوید .مقصر جنایات دوره پهلوی اول ،ایرم خوشگذران ،ویولونیست بود و بعد هم سر پاس مختاری که بدون دستور رضا شاه نه تنها آب نمی خوردند بلکه از خوردن چای هم دریغ می کردند . آیرم که به بهانه بیماری ایران را ترک کرد و آبروی رضا شاه را در خارج از کشور بر باد داد . در هر صورت سپاسگزارم ،قلمتان همچنان مانا