عصر ایران ؛ نهال موسوی - بعد از مراسم بدرقه و خاکسپاری داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر چند نکته جلب توجه کرد که به عنوان لحظات خاص یا اتفاقات ویژه درباره آنها نوشتم.
مونا مهرجویی دختری 17 ساله که یک فاجعه بزرگ در زندگیش رخ داده است و شاید به تعبیری بتوان گفت مهمترین اتفاق زندگی او این قتل فجیع پدر و مادرش است، در مراسم وداع با پدر و مادرش اگرچه شکسته و مغموم بود اما با سخنان کوتاه، ساده و تاثیر گذار همگان را به تحسین واداشت، او گفت: «نمیدانم چه بگویم. از همه تشکر میکنم که حضور پیدا کردهاند. من تنها احساسی که دارم این است که پدر و مادرم کنارم ایستادهاند، شانههای من را گرفتهاند و از من میخواهند بایستم. میدانم کنارم هستند. به قول پدرم قاتلان میان ما هستند، امیدوارم بتوانیم هر چه سریعتر آنها را پیدا کنیم.»
نکته دیگری که درباره مونا مهرجویی میتوان گفت این است که او یک صفحه اینستاگرام با حدود 4 هزار نفر فالور (دنبال کننده) داشت، در آن صفحه دغدغههای شخصی یک دختر نوجوان را میبینیم که اتفاقا برای بیان آنها به هیچ عنوان نخواسته است از موقعیت فرزند هنرمند مشهور بودن استفاده کند و هیچ عکسی از پدر و مادرش در آن نیست، حتی اسم کاربریش به گونهای بود که شاید جز افراد فامیل و آشنایان نزدیک کسی پی نمیبرد که این صفحه متعلق به دختر داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر است.
یک نوع استقلال در این انتخاب او دیده میشد، اما بعد از این واقعه از انتشار یک استوری بسیار ساده که در رسانهها و دنیای مجازی بازنشر شد به ناگاه تعداد فالوئرهای او (تا لحظه نگارش این یادداشت) به 113 هزار نفر رسیده است! او از یک شخص نرمال در اینستاگرام به موقعیت یک اینفلوئنسر افتاده است با این فرق که خودش برای این اتفاق هیچ کاری نکرده است و حتی شاید مطلوبش هم نباشد، اما این از قواعد شبکههای اجتماعی است که هر شخصی که برایشان جالب یا پرسش برانگیز است را دنبال (فالو) میکنند تا از او بی خبر نمانند!
مونا مهرجویی در یک موقعیت بسیار خاص است، از همه طرف مورد توجه قرار گرفته و یک فاجعه هم در زندگیش رخ داده است امیدوارم که هم خودش و هم اطرافیانش بتوانند از این پیچ دشوار به سلامتی عبور کنند.
در میان عکسهای مراسم بدرقه دو عکس بسیار جلب توجه کرد، یکی آن که شخصی از خودش با داریوش مهرجویی عکسی داشت و جلوی صورتش گرفته بود و حال امروز برای وداع با او آمده بود و این چیزی غیر از عشق نیست.
عکس دوم هم باز چند عاشق سینماست که یکی از آنها بر روی تیشرتش عکس اصغر فرهادی با اسکار است ولی آنچه برایم واقعا جالب توجه است حسی است که در نگاه آنان وجود دارد. هم غم و ناراحتی است هم کنجکاویی.
اصغر شاهوردی که به عنوان یکی از بنیانگذاران صدابرداری سرصحنه سینمای ایران شناخته میشود، صدابرداری چند فیلم داریوش مهرجویی از جمله «اجارهنشینها»، «هامون»، «سارا» و «بمانی» را برعهده داشت، اما بیش از ۱۶ سال است که براثر یک حادثه در یک پروژه سینمایی خانه نشین شده و ناتوان از هر حرکت و گفتوگویی است.
شاهوردی آذرماه سال ۱۳۸۶ وقتی که در یک پروژه سینمایی مشغول کار بود، هنگام برگشت به سمت تهران در یک حادثه رانندگی دچار عارضه مغزی شد و از آن روز تا به حال زمینگیر است، اما او با تمام مشکلاتی که خود داشت برای بدرقه مهرجویی آمده بود.
در هر لحظه از مراسم یکی از هنرمندان را میدیدی که با چشمانی اشکبار گریه میکرد، مسعود کیمیایی، جعفر پناهی، مانی حقیقی، حسن پورشیرازی، فرهاد اصلانی و ... اما چند عکس تکان دهده بود یکی گریه گلاب آدینه که در فیلم مهمان مامان با داریوش مهرجویی همکاری داشت. یک غم بزرگ در این گریه گلاب آدینه بود که تمام وجود او را گرفته بود.
علی مصفا هم که در چندین فیلم برای مهرجویی نقش آفرینی کرده و شناخته شدن او مرهون فیلمهای مهرجویی است، در لحظه انتقال پیکر داریوش مهرجویی از تالار رودکی به سمت بهشت زهرا در زیر تابوت گریهای داشت که واقعا با هیچ سخنی نمیتوان آنرا بیان کرد و فقط باید این عکس را دید تا پیام و حس آنرا گرفت.
رضا درمیشیان برای مهرجویی دستیاری کرده بود و هم تهیهکنندگی واقعا دیدن گریه او هم تکان دهنده غم انگیز بود، سیامک انصاری و محمدرضا دلپاک سعی در آرام کردن او داشتند.
باز هم گروهی سلفی بگیر وجود داشت که از هر فرصتی میخواهند استفاده کنند تا یک عکس از خودشان در کنار یک هنرمند شکار کنند، بدون توجه به موقعیت، فضا، حال هنرمند و ... فقط به دنبال رسیدن به خواسته خودشان هستند. واقعا درک ذهن و روان این آدمها بسیار دشوار است! برای چه و کی؟ این کار را میکنند نمیدانم!
یکی از تکراریترین تمهای مراسم خاکسپاری در بهشت زهرا خواندن آهنگ "میرن آدمها" است آن هم توسط یک شخصی که صدایش و ادایش هیچ ربطی به آن آهنگ ندارد، واقعا این اتفاق در شان خاکسپاری داریوش مهرجویی نبود و نیست. بگذریم ...
همه فکرم پیش آن شخص یا اشخاصی است که برای چه این جنایت را رقم زدند؟ چگونه توانستند؟ چه چیزی در این دنیا ارزش این را دارد که برای آن انسان کشت؟ آن هم به این شکل! داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر به شکلی بسیار تراژیک رفتند، اما یادشان و نامشان همیشه ماندگار است.