به گزارش خبرگزاری تسنیم، سایت رسمی فدراسیون فوتبال گفتوگویی مفصل با حسین عبدی سرمربی تیم زیر 17 سال کشورمان انجام داده است که این مصاحبه را بدون کم و کاست در زیر میخوانید:
«معلمی شغل انبیاست. آنها مستقیم با انسان سر و کار دارند و آینده را میسازند. این شغل آنقدر استرس و فشار دارد که از طرف پزشکان توصیه نمیشود، به خصوص در فوتبال که حجم انتظارات و توقع از یک تیم و شخص سرمربی بسیار بالاست. حال اگر قرار باشد با گرفتاری و کمبود و موانع بر سر راهتان کار کنید، این کار سخت به مراتب سختتر میشود و اگر دستتان هم در شروع از بابت بازیکن به عنوان ابزار خالی باشد، دیگر واویلا!
اما ویژگی مردان بزرگ این است که در روزهای سخت همچون الماس میدرخشند. کارنامه موفق تیم ملی نوجوانان در جام جهانی اندونزی بار دیگر نام «حسین عبدی» را سر زبانها انداخت. کاپیتان پرسپولیس بزرگ با بیش از 10 ملی پوش در دهه 70 که همان جا و همان زمان قدرت رهبری خود را ثابت کرد، حالا یکی از معدود مربیان ماست که مدرک پرولایسنس حرفهای را از اروپا دارد و با انتخابی درست به تیم ملی نوجوانان کمک میکند.
عبدی چه به واسطه کار فنی تیمش درون زمین و تاریخ سازی که با بردن بزرگان کرده به چشم آمده و چه با مصاحبهها و رفتارهایی که از او یک الگو برای شاگردانش و برای کل فوتبال ساخته است.
در دل غوغای جام جهانی و روزهای شلوغ حسین عبدی که مدام درگیر تمرین ریکاوری و جلسات آنالیز قبل از بازی با مراکش بود، توانستیم ساعتی از وقت این مربی موفق را بگیریم و سوالات مردم و اهالی فوتبال را با او در میان بگذاریم».
*همین ابتدا تبریک ما را به نمایندگی از خانواده فوتبال بابت نتایج و نمایش درخشان تیم ملی نوجوانان پذیرا باشید.
خواهش میکنم، ممنون از لطف شما اما من واقعاً اعتقاد دارم که کل مجموعه ما مشغول انجام وظیفه هستند، وظیفهای که در قبال کشور و پرچممان داریم.
* و تشکر میکنیم بابت وقتی که به ما دادید، میدانیم که سرتان خیلی شلوغ است و خیلی کار دارید.
من با افتخار در خدمت شما هستم.
* آقای عبدی، چرا این کار سخت را قبول کردید؟ ما در مقطع نوجوانان دیتای زیادی نداریم و جایی آلبومی وجود ندارد که شما بخواهید از دل آن انتخاب کنید. تیم قبلی هم به خاطر شرایط سنی به کار شما نمیآمد. اصلاً این بچهها را از کجا پیدا کردید؟
ببینید من سال 97 برای یک سفر 10 روزه از اسپانیا به تهران آمده بودم که در یک ملاقات به شکل اتفاقی بیرون از فدراسیون، یکی از مسئولان فدراسیون را دیدم و ایشان گفت «بیا و به فوتبال ایران کمک کن». وقتی پای فوتبال کشورم وسط باشد معلوم است که نمیتوانم نه بگویم، اما گفتم من فقط 10 روز اینجا هستم و تا هستم کمک میکنم.
در آن مقطع بهعنوان مشاور تیمهای ملی بانوان به هر سه تیم ملی کمک کردم که خوشبختانه هر سه صعود کردند. بعد از آن اصرار داشتند که این کار را ادامه دهیم، یک سال گذشت و این بار آقای ساکت پیشنهاد تیم ملی نوجوانان را داد.
* یعنی همزمان فعالیت در چهار تیم؟
بله، سه تیم بانوان بهعنوان مشاور و تیم ملی نوجوانان بهعنوان سرمربی که کار سنگینی بود، اما به قصد کمک شروع کردم. همانطور که گفتید هیچ دیتایی برای 15 سالهها وجود نداشت. همه باشگاهها تیم نونهالان ندارند و پنج سال پیش در آن مقطع همه تیمها و بازیها را دیدم. این فلسفه من است که حتی همین الان هم درهای تیم ملی باز است و من از همه خودم شخصاً تست میگیرم. در مقطع نخست ما تیمی ساختیم که برخی باشگاهها برای تشکیل تیم نوجوانان سراغ بچههای ما آمدند.
* چه جالب، یعنی مسیر برعکس! همه جاها تیم ملی از باشگاهها بازیکن میگیرد!
بله عرض کردم برخی باشگاهها، خیلی باشگاهها خودشان تیم داشتند. خلاصه آن نسل نتوانست به جام جهانی صعود کند. من به اسپانیا برگشتم اما در تمام مدت کرونا این فکر آزارم میداد که تعهد داشتم تا تیم را به جام جهانی ببریم. پس وقتی فدراسیون دوباره پیشنهاد داد، برگشتم تا کار نیمه تمامم را تمام کنم.
* اینکه شما به سراسر ایران رفتید و خودتان شخصاً از دل محلات و مدارس بازیکنان و استعدادها را کشف کردید، خیلی حرفها در دل خود دارد. از مسئولیتپذیری شما تا استعدادهای بیکران در سراسر ایران زمین ...
بله من مسئولیتی را قبول کرده بودم که باید به بهترین شکل انجامش میدادم. ما در ایران استعداد زیاد داریم، اما به شکل سیستماتیک آنها جذب باشگاهها نمیشوند و باید خودت بروی و آنها را پیدا کنی و من تقریباً تمام ایران را رفتم. این وظیفه ذاتی یک سرمربی است که همه را ببیند و بهترینها را انتخاب کند. من به جرأت پنج هزار نفر را دیدم و بعد از 15 روز تیمی را به تاجیکستان بردم که اولین قهرمانی را به دست آورد.
* و همان تیم اسکلت اصلی کار شما شد؟
بله اما هرگز و در هیچ مقطعی درهای تیم ملی را نبستم. هرکس میآمد و میگفت میخواهم تست بدهم، من قبول میکردم. همه بازیها در همه مقاطع را میدیدم و از هر سفری برای دیدن بازیهای محلی هم استفاده میکردم. همین یک مثال کافی است که بدانید از 40 نفری که به اردوی آخر تیم ملی دعوت شدند 20 نفر تستی بودند. بعد از تاجیکستان یک روز سر تمرین دیدم پسری ناراحت گوشهای نشسته است، گفتم چه مشکلی دارد؟ گفتند آمده تست بدهد اما قبلاً ثبت نام نکرده، من گفتم عیبی ندارد به او لباس بدهید. او تست داد و الان عضوی از همین تیم ما و ستارهای برای آینده است. تصور کنید آن روز از او تست نمیگرفتم، چون ثبت نام نکرده و سرزده آمده بود.
* دقیقاً به همین فکر میکنم که این استعداد سرخورده میشد و چه بسا به خاطر سن و تجربه اندک اصلاً قید فوتبال را هم میزد.
و اینطوری هم خودش از دست میرفت و هم فوتبال ایران از داشتن یک استعداد آیندهساز محروم میشد. از این موارد بسیار زیاد دارم، قبل از همین سفر اخیر ما به تایلند و در حالی که تنها چهار هفته به اعزام تیم زمان باقی بود، من از یک نفر تست گرفتم که الان عضو تیم ملی است.
* ای کاش همه مربیان ما به خصوص در سطوح پایه همین نگاه شما را داشتند و به بچهها، به چشم بچه خود نگاه میکردند.
من یک بار دیگر هم این را گفتم که اینها مثل بچههای خودم نیستند، اینها بچههای من هستند. همان رفتاری که با فرزندان خودم دارم را با این بچهها دارم به آنها به چشم امانت مردم هم نگاه نمیکنم. اینها خود بچههای من هستند و همه چیز زندگی و آینده آنها برای من مهم است. نباید فرصتها را از این بچهها دریغ کرد.
* بدعت غلطی که متأسفانه این سالها به شدت به فوتبال ما ضربه زده این است که باشگاهها همه هزینهها را برای تیم اصلی میگذارند و به تیمهای پایه میگویند بروید خودتان درآمدزایی کنید! در فوتبالی که حتی برای تیمهای بزرگ هم اسپانسری نیست! نتیجه این میشود که فقط فرزندان ثروتمندان شانس فوتبالیست شدن را پیدا میکنند. چه خوب که شما این نگاه را ندارید.
فکر میکنی چرا فوتبال اینقدر برای همه دنیا جذاب است؟ چون فوتبال عین زندگی است. وقتی شما به کسی کمک میکنی و او موفق میشود، بزرگترین لذت دنیا را میبرید. فوتبال تنها برای ثروتمندان نیست، البته که اگر کسی استعداد دارد و تلاش هم میکند، چه عیبی دارد که ثروتمند هم باشد؟ باید حقش را بدهید. اصلاً ثروت در این مقوله هیچ دخالتی ندارد، لیاقت و پشتکار خود افراد مهم است و ما بهعنوان مربی باید به این بچهها کمک کنیم تا پیشرفت کنند.
من خودم بچه پایین شهر هستم و از صفر مطلق شروع کردم، پس خیلی خوب اینها را درک میکنم. شما امروز به کسی کمک میکنید و فردا کسی به شما کمک میکند، این قانون زندگی است. بهعنوان یک مربی فوتبال باید نسبت به استعداد بچه تصمیم گرفت نه به شغل پدر و جایگاه اجتماعی، باید به بچههای محروم و کم بضاعت فرصت داد تا بیایند و از طریق فوتبال زندگی خود و خانوادهشان را عوض کنند.
* همین نگاه شما منظور من بود که امیدوارم الگوی تمام فوتبال ما شود، اینکه همه چیز پول نیست.
هر چه هست تنها مسئولیتپذیری و وظیفه ما در قبال ایران و فوتبال است. اینجا از من و همکارانم تا مدیران و کادر پزشکی و بچهها همه فقط دنبال کار بزرگ و بالا بردن پرچم ایران هستند. وقتی کاری دلی شد، وقتی یک تیم خانواده شد، همه پای کار میآیند و کسی نق نمیزند.
کسی دنبال بهانه نیست. بارها با مدیران فدراسیون جلسه داشتیم و آنها هم تا حد امکان برای مان امکانات مهیا کردند. حرف من این است که یک مربی یا نباید کاری را قبول کند یا اگر کرد، نباید به خاطر پول دنبال بهانه باشد. اینجا تیم ملی است و اگر کمبودی هست یا اگر حرفی داریم، جایش داخل فدراسیون است نه در رسانهها! همه ما یک خانواده هستیم و به هم کمک میکنیم تا پرچم کشورمان بالا برود.
* روزی که مسئولیت تیم را قبول کردید نقشه راه و هدفگذاریهای مقطعی و بلند مدت شما چه بود؟ آیا اصلاً به امروز و این نتایج احتمالی میدادید؟
بله! از یک سال و نیم قبل که ما کار جدی با این تیم را شروع کردیم همیشه بحثهای زیادی با بچهها داشتم و برای آنها یک نقشه راه با اهداف مقطعی مشخص کردم. از همان ابتدا هدف نهایی و بزرگ ما قهرمانی در جام جهانی بود!
* درست شنیدم؟ قهرمانی در جام جهانی یا جام ملتهای آسیا؟
نکته دقیقاً همین است. آن داستان معروف را همه شنیدند که شما باید هدف بزرگی داشته باشید و بیشترین تلاش خود را بکنید تا آن وقت حتی اگر به نیمی از نتیجه هم برسید احساس خوبی داشته باشید. اگر ما هدفمان را کوچک انتخاب میکردیم اصلاً به اینجا نمیرسیدیم. تو باید بخواهی مارادونا شوی تا شاید به تیم ملی کشورت برسی! اگر فقط هدف ما حضور در جام ملتهای آسیا بود اصلاً به جام جهانی نمیرسیدیم!
* آن مسیر راه و هدفگذاری را توضیح میدهید؟
ما در مقطع اول رسیدن به جمع 16 تیم آسیا را هدفگذاری کردیم. هدف دوم صعود از گروه و هدف سوم قهرمانی در جام ملتها بود. در قرقیزستان قهرمان شدیم، با 21 گل زده و بدون حرف و حدیث تا به هدف اول خود برسیم. سپس به هدف دوم هم رسیدیم، اما سوم شدیم تا به هدف سوم نرسیم. من نمیخواهم وارد جزئیات بازی با ژاپن شوم و اینکه چه اتفاقاتی افتاد که آن بازی را باختیم، اما آنقدر ناراحت بودم که خود بچهها دیدند و همین زمینه یک موفقیت بزرگ شد.
* یعنی «شکست پل پیروزی است» در عمل!
بله، نباید اسیر بهانهها و کمبودها شویم. آن روز بچهها فهمیدند که این توانایی و پتانسیل را دارند که من به عنوان مربی اینقدر از آنها توقع دارم. فهمیدند که میشود جلوتر رفت، میشود بالاتر ایستاد و نتیجه این شد که به هدف چهارم رسیدیم و در میان 44 تیم یکی از نمایندگانی شدیم که از آسیا به جام جهانی رفت.
* بعد از قرعهکشی جام جهانی وقتی در گروه مرگ افتادید، خودتان احساس میکردید که میتوانید از این گروه صعود کنید؟
برزیل قهرمان چهار دوره جام جهانی نوجوانان و انگلستان قهرمان دو دوره قبل در یک گروه! دو کشور صاحب فوتبال و مدعی فوتبال در تمام عرصهها، خیلیها فکر میکردند میرویم و مقابل برزیل و انگلستان کیسه گل میشویم! اما یادتان هست همان موقع من چه گفتم؟
* بله شما از فرصت بازی با بزرگان استقبال کردید.
این باور من بوده که حتی اگر قرار است برویم و در تورنمنتی به خاطر اختلاف سطح حذف شویم، چه بهتر که با بزرگان بازی کنیم تا تجربه لازم برای بزرگ شدن را کسب کنیم. بهترین فرصت برای بازی مقابل تیمهای بزرگ در جام جهانی است و شما ببینید که ما چه نمایشی داشتیم.
* انصافاً هم نتیجه تیم نوجوانان عالی بود و هم نمایش تیم!
ما مقابل برزیل حتی در همان نیمه اول که دو گل خوردیم هم نمایش خوبی داشتیم. مقابل انگلستان هر دو نیمه عالی بودیم، برابر کالدونیا هم چون دنبال زدن 11 گل و صدرنشینی بودیم وقتی توپهایمان به آن شکل عجیب و غریب گل نمیشد، خودمان بیشتر اذیت شدیم. البته که خوشبختانه صعود کردیم.
* اگر بخواهید بین برزیل و انگلستان مقایسه کنید کدام تیم بهتری بود؟
برزیل به لحاظ فردی بازیکنان بهتری داشت. آنها تمام اِلمانهای لازم مثل سرعت، قدرت و تکنیک را داشتند و به معنی واقعی کلمه غیرقابل پیشبینی بودند، اما در قالب تیمی و کار سازماندهی شده تاکتیکی، انگلستان تیم بهتری بود.
* از بعد قرعهکشی و مشخص شدن این گروه تا شروع جام جهانی آیا تدارکات و امکانات برای تیم ملی نوجوانان - با توجه به بضاعت فدراسیون - مناسب بود؟
نه! من باید حقیقت را بگویم و انصافاً شرایط و امکاناتی که برای آمادهسازی این تیم وجود داشت در حد بزرگی میدان جام جهانی نبود. به سایر تیمها و رقبایمان در همین تورنمنت که نگاه میکنیم همه امکانات و روند آمادهسازی بهتری داشتند، اما کلید واژه همان «بضاعت فدراسیون» است. ما محدودیتهای زیادی داریم که دست مدیران را میبندد.
شما ببینید زمینهای آکادمی ملی خاکی شده و ما حتی زمین تمرین مناسب هم نداشتیم. مسئولان شهرداری که جا دارد من از آقای زاکانی و آقای آخوندی اینجا خیلی تشکر کنم، خیلی به ما کمک کردند. بدون اینکه بخواهند اسمشان مطرح شود برای ما چند اردو گذاشتند.
* بازیهای دوستانه چه؟
ما دو هفته در دبی بودیم و تنها یک بازی برگزار کردیم. به هر حال در این زمینه فدراسیون محدودیتهایی دارد. ما حتی تا لحظه آخر و دقیقه 90 نمیدانستیم که میتوانیم به اردوی تایلند برویم یا نه! آمریکا از دو ماه قبل برنامههایش را بسته بود و وقتی آنجا رسیدیم آنها دیگر نتوانستند با ما دوستانه بازی کنند.
در حقیقت اولین بازی رسمی و تدارکاتی ما یکی شد که بازی با برزیل بود! با این وجود من همیشه به تیمم ایمان داشتم. همیشه همه جا میگفتم حتماً از این گروه صعود میکنیم. ما خودمان را برای همه سناریوها آماده کرده بودیم، حتی با حداقل امکانات و تدارکات. همیشه به بچهها میگفتم که کار بزرگ خودش همه دنیا را صدا میزند.
* تیم ما از گروه صعود کرد و حالا باید روز سهشنبه در مرحله یک هشتم نهایی مقابل مراکش بازی کند. شخصاً ترجیح میدادید با کدام تیم روبهرو شوید؟
ببین هر تیمی که به جام جهانی میرسد یعنی شایسته است. فوتبال در تمام دنیا پیشرفت کرده و دیگر هیچ تیمی از پیش برنده نیست. در همین بازی ژاپن و سنگال فاصله قد و قامت بازیکنان دو تیم خیلی زیاد بود. ژاپن تمام بازی دفاع کرد، اما برد! خود ما برزیل را بردیم و در مقطع نوجوانان همه تیمها به یک اندازه خطرناک هستند.
* در صحبتهایتان گفتید که میخواستید به نیوکالدونیا 11 گل بزنید. بعد از اینکه بازی 5 بر صفر شد ناراحت بودید؟
در لحظه بله اما نمیدانم چه دستی در کار است که موانع را یکی یکی از سر راه ما برمیدارد. در لحظه اتفاقی میافتد و ما فکر میکنیم آن اتفاق بد است اما بعداً میبینی که خداوند چه حکمتی داشته و چه لطفی به تو کرده! ما ممکن بود حتی به اکوادور بخوریم و دیدید که بعد بازی خبرنگاران از اسپانیا با من حرف زدند. حالا که به مراکش خوردهایم میبینم که شاید بهتر شد که ما صدرنشین گروه نشدیم.
* قرعه در این سمت جدول به مراتب راحتتر از آن طرف است. انشاءالله ما بعد بردن مراکش با برنده مالی و مکزیک بازی میکنیم که روی کاغذ به مراتب بهتر است از آرژانتین، برزیل یا اسپانیا!
ببینید واقعاً برای من فرقی نمیکند که مقابل چه تیمی بازی کنم. این باور من است و شعار نمیدهم. شما دیدید که مقابل دو قهرمان جهان چطور بازی کردیم. بعد از بازی ژاپن و سنگال رفتم و به مربی ژاپن تبریک گفتم - چون دوست من است - و شاید باور نکنید، اما او گفت «قبل از این مسابقه من فیلم بازی شما برابر برزیل را برای بچههایم گذاشتم تا به خودباوری برسند.
گفتم وقتی ایران میتواند برزیل را ببرد شما هم میتوانید» نتایج ما برای کل فوتبال آسیا خوب شده و به نوعی آبروداری کردیم. اما بههرحال برای بچه ها در این سن اسم اسپانیا می توانست بار روانی ایجاد کند.
*خیلی از فوتبالیها نگران ریکاوری این تیم هستند برنامه شما در فاصله دو بازی چیست؟
- بله ریکاوری مبحث بسیار مهمی است و به همین دلیل من امروز را تعطیل کردم و به کل تیم استراحت دادم. فردا روز بسیار سختی داریم، باید به فرودگاه برویم در شهری دیگر مستقر شویم و تمرین هم داریم اما نگران نباشید. بچهها مثل همیشه در بهترین شرایط مقابل مراکش حاضر خواهند شد.
* این تیم تا کجا تاریخسازی خواهد کرد؟ گفتید که هدف قهرمانی جام جهانی است!
هدف نهایی بله اما اجازه دهید من به جای تاریخسازی از کلمه وظیفه استفاده کنم. از نظر من و بچهها ما وظیفه داریم تا آخرین ذره انرژی برای نام ایران بجنگیم. ما وظیفه داریم تلاش کنیم، بجنگیم و امیدوار باشیم و با این ذهنیت دیگر برد و باخت در این سن و سال معنا نخواهد داشت. مهم این است که هر کس از مدیریت و تدارکات تا بچهها و من همه وظیفهمان را درست انجام بدهیم.
* بعد از پیروزی مقابل برزیل اهالی خانواده فوتبال از شما به طور ویژه حمایت کردند. یحیی گل محمدی که قبل از اعزام به اردو آمد، سردار آزمون، علی پروین و امیر قلعهنویی هم ویدیو دادند. این حمایت چقدر در روحیه شما تأثیر داشت؟
خیلی زیاد و من بابتش از همه تشکر میکنم. اهمیت دادن به این بچهها احساس بزرگی در تیم به وجود آورد. من از همه متشکرم، اما یک تشکر ویژه از «مهدی طارمی» دارم که شاید خودش راضی نباشد من این را بگویم، اما بدانید که در یک تمرین که همزمان شده بود با حضور تیم ملی بزرگسالان، یکی از بازیکنانم کفشش پاره شد. رفت بیرون تا آن را بچسباند و وقتی برگشت گفت آقا مهدی به من گفته دو دقیقه بیا هتل المپیک! من گفتم طارمی با تو چه کار دارد؟ گفت نمیدانم! چون اجازه نمیدهم این بچهها تنها جایی بروند و در زمان مدت اردو خودم را مسئول همه چیز آنها میدانم، گفتم با سرپرست برو و برگرد. وقتی برگشت بال درآورده بود! طارمی دیده بود که او مشغول چسب زدن به کفشش و ناراحت است و به او یک جفت کفش با نام خودش داد. آن بچه آن شب با همان کفشها خوابید و چنان انگیزهای گرفت که الان فیکس تیم ماست. مهدی بزرگی خود را نشان داد به بچهها بزرگی آموخت. او به یک نوجوان امید و آینده داد، کسی که ممکن بود حتی خط بخورد، اما حالا فیکس تیم ملی است.
* در تک تک رفتارها و جملات شما درسهایی هست، اینکه مراقب بچهها هستید و آنها را تنها جایی نمیفرستید. اینکه مثلاً اجازه حمل تلفن همراه ندارند و خیلی کارهای دیگر شما که امیدوارم الگوی سایر مربیان شود.
برای من هشت سال طول کشید تا مدرک پرولایسنس را بگیرم. آنجا به خاطر اینکه حسین عبدی هستم دو هفتهای به من مدرک ندادند! آنجا باید علاوه بر فوتبال دروس روانشناسی، جامعهشناسی و خیلی چیزهای دیگر را هم بخوانیم. مهمتر اینکه باید در عمل به بچهها یاد بدهیم. من خودم سر تمرین موبایل نمیبرم و هیچکس حق ندارد و این قانون برای همه یکسان است.
* و عذرخواهی معروف شما بعد از شکست برابر انگلستان بعد از آن نتایج و آن نمایش درخشان ...
- من اهل شوآف نیستم. کاری میکنم که به آن باور دارم. برای خوشایند کسی کاری نمیکنم و چیزی نمیگویم. تیم ملی و فدراسیون فوتبال متعلق به همه مردم ایران هستند این حق مردم است که از نتایج تیم ملی خوشحال شوند و اگر ناکامی ما باعث ناراحتی مردم شود، باید عذرخواهی کنیم. من خوشحالم که توقع و انتظارات از تیم من آنقدر بالا رفته که شکست مقابل قهرمان جهان را برنمیتابند. من میخواستم به بچهها و به خانواده فوتبال این پیام را بدهم که حتی مقابل قهرمان جهان هم این توانایی را دارید که ببرید. از نظر من تیم من بهترین تیم جهان است، حتی اگر در واقعیت رقیب قویتر باشد ما باید ابتدا خودمان را باور داشته باشیم. با این ذهنیت شما اگر به قهرمان جهان هم ببازید، باید عذرخواهی کنید.
* کاش همه با این ذهنیت به فوتبال نگاه میکردند!
من واقعاً کاری با دیگران ندارم، اما اگر میخواهیم فوتبالمان پیشرفت کند ابتدا باید فرهنگ حاکم بر آن را عوض کنیم. فوتبال اگر میخواهد پیشرفت کند باید فرهنگ صداقت را جایگزین فرهنگ فعلی کند.
* این روزها برخی لژیونرهای ما گفتهاند که از تیم شما چند نفر میتوانند لژیونر شوند. نظر خودتان چیست؟
من همیشه جوری به شاگردانم در هر تیمی آموزش میدهم که کار برای مربی بعدی آنها سخت شود. الان هم نمیخواهم بگویم چه کسی یا چند نفر میتواند لژیونر شوند، مهم این است که همه پیشرفت کنند و البته که اگر بتوانند خارج از ایران بازی کنند به نفع فوتبال است. نگاه کنید سردار آزمون یا مهدی طارمی یا همه بچههای لژیونر وقتی به تیم ملی میآیند چقدر به دیگران کمک میکنند؟ اینکه شما به سایر کشورها بروید و با امکانات بالای آنجا زیر نظر بهترین مربیان آموزش ببینید، به نفع آینده فوتبال ماست.
* سؤالی که برای برخی پیش آمده این است آیا حسین عبدی وقتی رفتاری را انجام میدهد به این فکر میکند که چند نفر از شاگردانش در آینده مربی خواهند شد و میخواهد فرهنگ درست را به نسل بعدی منتقل کند؟
صد درصد درست است. من بچهها را جوری آموزش میدهم که همین حالا در این سن رهبران خوبی هستند. هر تیم یک کاپیتان دارد و همه باید از او حرفشنوی داشته باشند، اما این منافاتی با رهبر بودن سایرین ندارد. هر بازیکن در هر پست در هر لحظه از بازی باید تصمیم درست بگیرد، پس باید توانایی رهبری داشته باشد. مسلم است که هر تیم فقط یک رهبر میخواهد، اما همه باید این توانایی را داشته باشند. من بازیکنانی را آموزش میدهم که در آینده خودشان مربیان خوبی خواهند شد.
* آیا بچههای تیمتان در زندگی شخصی و مسائل خارج از فوتبال هم با شما مشورت میکنند؟
صد درصد بله، اصلاً یک مربی مثل یک پدر یا معلم وظیفه دارد که همیشه و همه جا به شاگردانش کمک کند. فوتبال بخشی از زندگی و شغل ماست اما همه زندگی نیست. ضمن اینکه اتفاقات خارج از فوتبال میتواند روی کار درون زمین هم تأثیر بگذارد.
* حسین عبدی این دو دهه کجا بود؟ چرا در فوتبال ایران هر سال تیم نداشت؟
من از جوانان که پیراهن پرسپولیس را پوشیدم تا سال 79 تنها پیراهن قرمز تنم بود. اتفاقاتی افتاد که بعد از آن دبل قهرمانی از تیم محبوبم جدا شدم، یکی دو ماه در فولاد و سپس به کویت رفتم و سال 2002 کفشها را آویختم. به امارات رفتم که خانوادهام آنجا بودند. بعد به انگلستان رفتم و مدرک حرفهای گرفتم و سپس همزمان با کار تیمداری در دانشگاه هم تدریس میکردم.
اصلاً در برنامههایم نبود که به ایران بیایم، اما آمدم و چند سالی کمک مربی پرسپولیس بودم. در یک بازی برابر النصر که طارمی گل زد، سرمربی هم بودم. دوست ندارم وارد حاشیه شوم، اما تنها در پاسخ به سؤال شما بگویم در فوتبال ما عدم صداقت آزاردهنده است. از بازیکن تا مدیرعامل وقتی دروغ بگویند، از روح ورزش دور میشوید. اگر همه چیز پاک باشد پیشرفت خواهیم کرد.
من به بازیکنانم همیشه میگویم که راستش را بگویید؛ اگر آماده نیستی بهتر است به من بگویی چون اگر نگویی و به زمین بروی خراب کنی، دیگر به تو بازی نمیدهم. بازیکن شب قبل از مسابقه استراحت کافی نداشته، مربی اشتباهات و کمبودهایش را قبول نمیکند، مدیرعامل به دروغ وعده میدهد و بعد همه چیز آماده و در بهترین شرایط هستند! این فضایی نیست که من بتوانم در آن کار کنم.
* بعد از نتایج درخشان نوجوانان این روزها همه از آینده حسین عبدی حرف میزنند.
من الان تمام تمرکزم روی جام جهانی و تیم نوجوانان است. برای لحظه لحظه بازیها و تا قبل از شروع مسابقه برنامه دارم و تصمیمم را برای آینده گرفتهام که به وقتش اعلام میکنم، شاید خیلیها از آن شگفتزده شوند!
* ترجیح شما ادامه دادن به کار در همین سطح ملی است یا باشگاهی؟ کاری به نام تیمها یا پیشنهادات احتمالی نداریم، بحث اینجاست که ما 50 سال است به المپیک نرفتیم و کارشناسان میگویند اگر قرار است این طلسم بشکند، همین تیم حسین عبدی را از الان با خود او حفظ کنید تا چهار سال بعد به المپیک برویم.
این حرف درستی است. ما همیشه از یک ضعف ضربه خوردهایم، تیمی که از این جام جهانی حذف میشود از فردا برای مسابقات جوانان در آینده برنامهریزی میکند. اردو میگذارند، بازی تدارکاتی و هر آنچه لازمه تشکیل و پیشرفت یک تیم است را دارند، اما ما همیشه بعد از هر تورنمنت تیم را تعطیل میکنیم و چند ماه مانده به مسابقات تازه میخواهیم استارت بزنیم. معلوم است که اینگونه موفق نمیشویم، شخص حسین عبدی اصلاً اهمیتی ندارد.
اگر میخواهید به المپیک بروید همین تیم را حفظ کنید. با هر مربی که انتخاب میکنید این تیم باید حفظ شود، بازیکنان در طول سال کنار هم اردو و بازی داشته باشند و به شما قول میدهم که در آن صورت به المپیک میرویم. چه من باشم چه نباشم این بچهها لیاقتش را دارند.
* اگر بخواهید یک نسخه برای صعود به المپیک بنویسید چه مواردی مهمتر است؟
باز هم میگویم شخص مهم نیست. چه حسین عبدی و چه هر کس دیگر اول باید نگرش به سمت پیشرفت و بهتر شدن باشد. دوم باید امکانات منطقی برای یک تیم مهیا شود، یک زمین صاف که بچهها بتوانند روی آن تمرین کنند و متأسفانه ما در ایران نداریم.
سوم اینکه این بچهها به لحاظ مالی جز طبقه قوی جامعه نیستند و به طور شخصی نمیتوانند تغذیه یا امکانات اولیه را مثل کفش داشته باشند. باید به آنها کمک شود. با این دست فرمان تیم به المپیک میرود. الان همه کشورها تیم نونهالانی دارند که برای سال بعد نوجوانان روی آن کار میکنند. نوجوانان به جوانان میرود و جوانان به امیدها، اما ما چه؟
* در بازی مقابل انگلستان بارندگی خیلی به ضرر ما شد. اندونزی در منطقهای است که بارانهای سیلآسا دارد و بچههای ما عادت به این شرایط ندارند. نگران تکرار باران در بازی با مراکش نیستید؟
چرا اما کاری از دست ما بر نمیآید. ما باید تلاشمان را بکنیم و برای شرایط مختلف بازی برنامه داشته باشیم. حقیقت این است که ما بازی در شرایط بارندگی را تمرین نکردهایم. اینجا زمینها صاف است و توپ سر میخورد. بچههای ما هم فقط یک جفت کفش میکس دارند. بین دو نیمه بازی با انگلستان آنها که به این شرایط اقلیمی عادت دارند دو جفت کفش عوض کردند، اما ما نداشتیم. پیراهن بچهها خیس بود و همان را چلاندند ...
* و سؤال آخر؛ چند نفر از بازیکنان تیم شما تجربه بازی در لیگ برتر را دارند؟ فکر میکنید چند نفر بعد از این تورنمنت در لیگ برتر بازی کنند؟
همین تیم انگلستان اغلب بازیکنانش در تیمهای باشگاهی خود بازی میکنند اما در کشور ما به نوجوان 17 ساله سخت میدان میدهند. در تیم ما فقط غندیپور است که تجربه بازی در لیگ برتر دارد، اما نه در پست تخصصی خود! او در تیمی است که بیشتر به کار دفاعی بها میدهند و مجبور است در پست غیرتخصصی بازی کند. امیدوارم باشگاهها به همه این بچهها میدان و بها بدهند و حداقل انتظارم این است که در یک مقطع سنی بالاتر یعنی جوانان از آنها استفاده شود. رؤیایم هم این است که آنها لژیونر شوند و به پیشرفت فوتبال ایران کمک کنند.
* ممنون، خیلی وقت شما را گرفتیم. آیا نکته ای هست که من نپرسیدم و دوست داشته باشید در مورد آن صحبت کنید؟
نه ممنون. ممنون از شما و همه کسانی که در هر کجا و در هر شغل و لباسی هستند به تیم ملی نوجوانان بها میدهند. از رسانهها گرفته تا بزرگان فوتبال و آقای تاج و بقیه مدیران فدراسیون، همه کسانی که برای این تیم زحمت کشیدند در موفقیت سهیم هستند. خیلیها هم الان به تیم روحیه میدهند و امیدواریم در پایان کار تیم ملی باعث سربلندی و خوشحالی همه مردم باشد.