عصر ایران؛ هومان دوراندیش - جنگ غزه پس از مدتی آتشبس و وقفه، دوباره آغاز شده. با این حال بسیاری از ناظران سیاسی امیدوارند فشار افکار عمومی در کشورهای غربی، دولتمردان جهان غرب را به اعمال فشار بیشتر بر اسرائیل وادارد تا تلاش تلآویو برای نابودی حکمرانی حماس بر غزه، به تداوم کشتار غیرنظامیان در غزه منتهی نشود.
اینکه آیا این جنگ به درازا خواهد کشید یا اینکه در آیندهای نزدیک خاتمه خواهد یافت، و راه اتمام همیشگیاش با توجه به جهتگیریهای کشورهای حساس به مسئلۀ اسرائیل و فلسطین چیست، موضوع مصاحبۀ عصر ایران با افشار سلیمانی تحلیلگر روابط بینالملل است.
آقای سلیمانی واقعبینی و میانهروی و اعراض از خواستههای حداکثری و افراطی طرفین این نزاع را تنها راه حل مسئلۀ فلسطین و اسرائیل در فضای کنونی حاکم بر سیاست جهان و جهان سیاست میداند.
******
جناب سلیمانی، آتشبس بین اسرائیل و حماس برخلاف انتظارها طولانی نشد. به نظرتان امکان آتشبس مجدد و تداوم طولانیمدت آن وجود دارد یا نه؟
آتشبس به هر حال چند روزه بود و احتمال نقض آتشبس نیز همیشه وجود دارد. همچنین احتمال برقراری مجدد آتشبس دور از ذهن نیست. تا زمانی که مشکل اسرائیل و فلسطین حل نشود، جنگهای مکرر نیز همیشه محتملاند چه رسد به نقض آتشبس.
انباشت مشکلات تاریخی مابین فلسطین و اسرائیل، حتی ممکن است پس از حل و فصل اساسی مسئلۀ فلسطین و اسرائیل، موجد درگیریهای تازه باشد. ولی به نظر من نقش آمریکا در این میانه مهمتر از دیگران است. یعنی آمریکاییها باید به این نتیجه برسند که آتشبس دوباره برقرار شود و مدت مدیدی هم دوام آورد. الان هم در همین مسیر دارند حرکت میکنند.
اگرچه آمریکاییها بر حق دفاع اسرائیل تاکید میکنند، ولی تاکید هم دارند که به مردم غزه نباید آسیبی برسد. ولی این حرف چیزی بیش از شوخی نیست. چطور میتوان به حماس حمله کرد ولی به مردم غزه آسیبی وارد نشود؟
بنابراین آمریکاییها هم میدانند که آتشبس گریزناپذیر است. همین حرف هم که به مردم غزه نباید آسیبی وارد شود، حرفی است که پس از اعتراضات مردم در کشورهای غربی مطرح شده؛ وگرنه آمریکا ابتدا با آتشبس هم مخالف بود و تحقق آن را در شورای امنیت سازمان ملل وتو کرد.
اگر مردم غزه اهمیت دارند، آتشبس هم لازم است. با توجه به اینکه اسرای اسرائیلی هنوز در غزه هستند، به نظرم آتشبس دیگری در راه خواهد بود. این جنگ حتی یک سال هم طول بکشد، نهایتا به آتشبس منجر میشود و پس از آن، تلاش برای حل بحران باید وارد فاز سیاسی شود.
در غیر این صورت، جنگ مجددا گریزناپذیر خواهد شد. اختلافات پیچیدهای بین اسرائیل و فلسطینیها وجود دارد و کشورهای دیگر هم در این ماجرا دخالت دارند و همین دخالتها، بعضا حل مشکل را دشوارتر میکند.
با توجه به اینکه آتشبس اخیر بین اسرائیل و حماس، تا حدی هم ناشی از فضای پدیدآمده علیه جنگ غزه در کشورهای غربی بوده، به نظرتان ممکن است این جنگ کاملا متوقف شود؟
من قبلا همین وضعیت را پیشبینی کرده بودم. به هر حال اسرائیل از نظر نظامی قویتر از حماس است و پشتیبانیهای بیشتری هم دارد. طبیعتا در جنگ با حماس، اسرائیل آسیب بیشتری میزند و کشتههای بیشتری بر جای میگذارد. حماس 1400 نفر را کشت، اسرائیل شاید 30 هزار نفر را کشته باشد. تخریب زیادی هم که به بار آورده. اما اسرائیل به چیزی که میخواست، یعنی از بین رفتن حکمرانی حماس بر غزه، نمیرسد.
برای تحقق این هدف، غزه به شدت بمباران شد و افکار عمومی جهان غرب علیه اسرائیل به میدان آمد و اسرائیل و به ویژه آمریکا متوجه شدند نابودی حماس، با توجه به خسارت جانی فراوانی که به مردم غزه وارد شده، هدف اشتباهی بوده. گرچه اسرائیلیها میگویند پس از آزادی گروگانها حملات شان را آغاز میکنند، احتمال دارد با توجه به فشار افکار عمومی جهان و مواضع جدید آمریکا و فشاری که در کنگرۀ آمریکا یا از سوی نمایندگان سابق کنگره و دیپلماتهای آمریکایی متوجه دولت این کشور است، جنگ متوقف شود.
نتانیاهو در پی ادامه دادن جنگ است به ویژه اینکه بقایش در پست نخستوزیری، تا حد زیادی به این جنگ گره خورده. ولی من فکر میکنم او به هدفش، یعنی طولانی کردن جنگ، نمیرسد. احتمال دارد با توجه به مجموعه شرایط حاکم بر منطقه و تغییراتی که در رویکردهای آمریکا ایجاد شده و فشاری که در داخل اسرائیل متوجه دولت این کشور است (منهای مواضع تندروهای اسرائیلی)، آتشبس طولانی شود و فضا از تب و تاب جنگ خارج شود.
بنابراین ممکن است آتشبس ادامه پیدا کند و اختلاف طرفین وارد پروسهای سیاسی شود و بحث دو دولت جدیتر از قبل مطرح شود. بویژه اینکه اتحادیۀ اروپا هم به این گزینه تمایل جدی دارد. به هر حال من تمدید طولانیمدت آتشبس و ورود طرفین نزاع به پروسۀ صلح را زیاد میدانم. در این صورت چه بسا محمود عباس هم در جای خودش را به نفر جدیدی بدهد تا او در راستای تحقق طرح دو دولت تلاش کند.
اگر مسئلۀ اصلی مذاکره بر سر آیندۀ سیاسی باشد نه فقط تبادل گروگانها، با توجه به اینکه نرمشهایی در موضع محور مقاومت هم دیده میشود، به نظرتان شانس توافق چقدر خواهد بود؟
سرنوشت هر جنگی را صحنۀ عملیات تعیین میکند. چنین چیزی را در جنگهای جهانی اول و دوم یا در جنگ ایران و عراق هم دیدهایم. صحنۀ عملیات نشان میدهد که بعد سختافزاری اسرائیل، با توجه به پشتیبانیهایی که از این کشور میشود، قوی است ولی به لحاظ نرمافزاری، با توجه به کشتاری که اسرائیل در غزه انجام داده، حماس دست بالا را دارد. اما حماس به هر حال حماس سابق نیست و لاجرم حماس و مقاومت باید به نوعی صلح تن بدهند ولی مشکل حماس این است که محمود عباس و دولت خودگردان هم قبولش ندارند و میگویند ما نمایندۀ فلسطینیها هستیم. ساف هم میخواهد حماس نباشد.
به هر حال باید توافقی بین این دو نیروی فلسطینی صورت بگیرد. ایران هم هر چقدر از حماس حمایت کند، با توجه به وضعیت جهان و صحنۀ عملیات، باید برود به سمتی که از این همه هزینهای که تا حالا کرده، به نفع فلسطین و ایران استفاده کند. در این کار هم به نظر من تاخیر صورت گرفته. الان حماس به لحاظ سختافزاری در موضع ضعف است ولی فشار افکار عمومی در آمریکا و سایر کشورهای جهان غرب، و نیز بازیگری قطر و بعضی کشورهای منطقه، مجموعا شرایطی پدید آورده که به نظر من، بازیگران اصلی این صحنه تلاش خواهند کرد مسئله از طریق سیاسی حل و فصل شود. یعنی تقابل فلسطینیها و اسرائیل وارد یک روند سیاسی شود. ولی این روند ممکن است طولانی شود زیرا خود فلسطینیها (یعنی ساف و حماس) با هم به توافق برسند، سپس فلسطینیها و اسرائیل نیز باید با هم توافق کنند.
همچنین در درون اسرائیل نیز توافقی بین نیروهای تندرو و میانهرو لازم است. به هر حال قدر مسلم این است که ایران هم باید به توافق میان فلسطینیها و اسرائیل راضی شود. اکثر بازیگران اصلی و فرعی دنیا باید بر طرح دو دولت تاکید میکنند ولی این که به چه شکل انجام شود، مسئلهای است نیازمند مذاکره. بنابراین چندان دقیق نمیتوان گفت که نتیجه چه خواهد بود و کی حاصل خواهد شد. اما آتشبس حتما باید به آغاز روند سیاسی مذاکرات صلح منتهی شود.
البته اسرائیل بر نابودی حماس تاکید میکند ولی به نظر میرسد این پافشاری دلایل سیاسی داخلی دارد. یعنی نتانیاهو تصور میکند اگر بازی را در این مقطع رها کند، شکست میخورد و کارنامۀ سیاسیاش به آخر میرسد. اما برای تداوم نخستوزیری نتانیاهو نمیتوان این همه کشتار در غزه انجام شود. افکار عمومی دنیا هم مدافع آتشبس است. به نظرم در ادامۀ کار، روند سیاسی آغاز میشود و جامعۀ جهانی تلاش خواهد کرد ایدۀ دو دولت را محقق سازد. اما چگونگی و زمان تحقق این امر معلوم نیست.
ادامۀ جنگ در مناطق پایین شهر غزه، که حدود دوسوم نوار غزه میشود، با توجه به تراکم جمعیت در مناطق جنوبی این باریکه، بدون کشتار گسترده بسیار دشوار است. به نظرتان احتمال دارد اسرائیل جنگ را ادامه ندهد ولی مناطق شمالی نوار غزه و خود شهر غزه را تحت کنترل بگیرد و این مناطق را به اهالی غزه پس ندهد؟
نتانیاهو اگر میتوانست، در پی گرفتن کل غزه بود. ولی اینکه واقعا بتواند چنین کاری کند، به شدت زیر سؤال است. مخصوصا اینکه آمریکا و کشورهای عربی هم با این موضوع مخالفت کرده و گفتهاند مردم غزه باید در غزه بمانند و طرح دو دولت باید مبنای حل مسئلۀ اسرائیل و فلسطین باشد. فقط مشکل حماس باید حل شود. اگر حماس وارد فرایند سیاسی شود، وضع به کلی فرق خواهد کرد. نتانیاهو اگرچه مایل است، ولی نمیتواند مردم غزه را بیرون کند یا غزه را کلاً فتح کند و یا حماس را به کلی نابود کند. اینها واقعیاتی است که وجود دارند اما نتانیاهو سعی خواهد کرد دست بالا را بگیرد و امتیاز بیشتری به دست آورد.
او میگوید من میخواهم امنیت اسرائیل حفظ شود و دیگر چنین وقایعی تکرار نشود. آمریکا هم بر این نکته تاکید دارد و طبیعتا میکوشند تعهداتی از حماس بگیرند که دیگر عملیاتی از این دست انجام نشود. ضمن اینکه تجربۀ این جنگ چنان بوده که بعید است حماس دوباره دست به چنین کاری بزند؛ چونکه دید چنین کاری هزینۀ بسیار بالایی دارد. اگر حماس وارد فرایند سیاسی نشود، شاید سمبۀ آمریکا بسیار پرزور باشد و حماس را مجبور کنند فعلا در غزه دولت نداشته باشد و کار را تحویل دولت خودگردان فلسطین بدهد. به هر حال در این بازی، آمریکا بیشترین نقش را دارد؛ اگرچه هر کاری هم نمیتواند انجام دهد.
آیتالله خامنهای در سخنرانی اخیرشان گفتند ما نمیخواهیم صهیونیستها را به دریا بریزیم. آیا این نوعی تلطیف موضع جمهوری اسلامی با هدف پیدا شدن راه حلی برای مشکل فلسطین نبود؟ قبلا صهیونیستها اشغالگرانی به کلی غیر قابل تحمل محسوب میشدند اما با این اظهار نظر، انگار به شکل مشروط قابل تحمل قلمداد شدند.
خواهی نخواهی تحلیلگران مسائل خاورمیانه میتوانند از این سخنان تغییر موضع جمهوری اسلامی را برداشت کنند. ضمن اینکه از ابتدای شروع دور جدید جنگ میان اسرائیل و حماس مواضع وزیر خارجۀ ایران و رأی ایران به قطعنامۀ مجمع عمومی سازمان ملل متحد و پرهیز ایران از حمایت نظامی از مقاومت فلسطینی و تاکیدات مکرر مبنی بر عدم اطلاع از عملیات 7 اکتبر حماس علیه اسرائیل و عدم ایفای نقش در هیچ زمینه و سطحی از برنامهریزی این عملیات، تا حدودی نشانگر نگاه واقعبینانۀ مقامات ایرانی به این تحولات و وقایع اتفاقیه مربوطه است.
برخی از تحلیلگران معتقدند به جای "یک سرزمین، دو دولت" میتوان دنبال تحقق تز "یک دولت، دو ملت" بود. چیزی شبیه چکسلواکی سابق. چنین ایدهای چقدر شانس تحقق دارد و کلا شما کدام یک از این دو ایده را بهتر میدانید؟
این ایده که اساسا دیگر خیلی مدینۀ فاضله است. الان چندین دهه است تلاش شده تز دو دولت محقق شود و این کار ممکن نشده. اینکه اسرائیلیها و فلسطینیها در قالب یک دولت متحد شوند، اساسا نشدنی است. این شبیه طرح ایران است که با تکیه بر رفراندوم در پی تحقق یک دولت است نهایتا. صهیونیستهای تندرو اساسا چنین ایدهای را قبول نمیکنند. به نظر من کار کردن روی تحقق ایدۀ "یک دولت، دو ملت" اتلاف وقت و آب در هاون کوبیدن است.
طرح دو دولت هم در واقع دو سرزمین ایجاد میکند نه یک سرزمین. به نظر من طرح دو دولت سقف کار است و اگر محقق شود، کار بزرگی انجام شده. تحقق همین ایده نیز پیششرطهایی نظیر به رسمیت شناختن اسرائیل دارد. مطابق این طرح، دولت فلسطین در مرزهای 1967 تشکیل میشود. یک دولت از این دو دولت عملا هست. یعنی دولت اسرائیل. دولت فلسطین باید تشکیل شود. حماس و تندروهایی مثل نتانیاهو هر دو مخالف ایدۀ دو دولتاند ولی وضع موجود نشان میدهد این مخالفتها هیچ مشکلی را حل نکرده بلکه مشکلات زیادی هم ایجاد کرده است.
اسرائیل به عنوان یک دولت وجود دارد و اکثریت اعضای سازمان ملل هم آن را به رسمیت میشناسند. با بعضی از کشورهای اسلامی هم ارتباط برقرار کرده. منظورم این است که اسرائیل دولت خودش را دارد و با جهان در ارتباط است و با بعضی از کشورهای اسلامی نیز مشکلاتی دارد. این وسط مردم فلسطین کلی هزینه دادهاند و هنوز نه دولت مستقلی دارند نه حاکمیت ملی شناخته شدهای دارند.
ادامۀ این روند بیشتر به ضرر فلسطینیهاست. اگر همان پیمان اسلو مبنای تشکیل دو دولت میشد و تندروهای اسرائیل و فلسطین با آن مخالفت نمیکردند، شاید تا الان دولت مشخص و مستقلی در فلسطین تشکیل شده بود و در صورت دموکراتیک بودن، میتوانست برای ملتش رفاه و توسعه بیاورد. ولی این اتفاق نیفتاده است. ادامۀ این روند اگرچه به ضرر اسرائیل هم است، ولی ضرر اصلی و بیشتر متوجه مردم فلسطین و حماس خواهد بود.
حماس در سال 2006 در انتخابات پارلمانی فلسطین پیروز شد و 75 کرسی از 128 کرسی شورای قانونگذاری فلسطین را بدست آورد و اسماعیل هنیه به عنوان نخستوزیر دولت خودگردان فلسطین معرفی شد. بعد از آن هم در غزه انتخاباتی برگزار نشده و در کل فلسطین نیز حماس امکان شرکت در انتخابات را پیدا نکرده. بنابراین حماس الان خودش را نمایندۀ واقعی مردم فلسطین میداند چراکه وقتی امکان شرکت در یک انتخابات آزاد را پیدا کرده، پیروز انتخابات در فلسطین بوده.
حالا نکته این است که حماس هیچ فردی را حتی در تلآویو به عنوان "شهروند" به رسمیت نمیشناسد. یعنی همۀ مردم اسرائیل را "نظامی" یا "اشغالگر" میداند و چنانکه تصریح هم کرده، حق کشتن آنها را برای خودش قائل است.
از نظر اسرائیل، حماس با این دیدگاه، در آخرین انتخابات آزاد فلسطین نمایندۀ اکثریت مردم فلسطین شده. یعنی اسرائیل این دیدگاه تند را نظر اکثریت مردم فلسطین میداند.
بنابراین اسرائیلیها میگویند اگر شما یک معلم یا یک نانوا را حتی در محدودهای که سازمان ملل برای ما به رسمیت شناخته، شایستۀ کشته شدن میدانید، ما هم چنین نگاهی به شما داریم و به کشته شدن مردم غزه در بمبارانها اهمیتی نمیدهیم. بنابراین وقتی آیتالله خامنهای میگویند ما نمیخواهیم صهیونیستها را به دریا بریزیم، در واقع انگار تاکید میکنند که حق حیات آن نانوا یا معلم فیزیک در تلآویو و حیفا نباید نقض شود.
بله، این اتفاقات رخ داده. ولی بحث این است که وضعیت فعلی محصول این اتفاقات است و الان باید فکری کرد. در سه دهۀ اخیر این همه کشت و کشتار بین طرفین سابقه نداشته. کشتاری که خسارت عمدهاش هم متوجه فلسطینیها بوده. وضع فعلی نشان میدهد که نگاههای سابق رافع مشکلات نیست. بنابراین الان مسئله این است که چه راهی باید در پیش گرفته شود تا وضع فعلی اصلاح شود. ضمن اینکه با این وضعی که الان در غزه پدید آمده، ممکن است مردم غزه هم نگاه سابق را نداشته باشند. با حوادثی که پس از 7 اکتبر امسال در غزه رخ داده، شاید حماس در یک انتخابات آزاد نتواند به اندازۀ سابق از مردم فلسطین رای بگیرد؛ چون این راه تند و رادیکال جواب نمیدهد. مگر اینکه حماس تعدیلاتی در رویکرد خودش داشته باشد.
سخنان اخیر رهبری هم شاید معطوف به همین ضرورت باشد. البته رهبری هم قبلا گفته بودند رفراندوم شود و یک دولت از دل این رفراندوم بیرون آید و دربارۀ این امور تصمیمگیری کند. ولی واقعیت این است که ایدۀ رفراندوم مبنای عمل واقع نشده و کشورهای درگیر مسئلۀ اسرائیل و فلسطین عمدتا از همان راه حل دو دولت استقبال میکنند. یعنی این ایده که یک دولت تشکیل شود و اسمش اسرائیل نباشد و فلسطین باشد، با اقبال جهانی مواجه نشده و شانس تحقق چندانی ندارد.
رویکرد واقعبینانه این است که تلاش شود تا دیگر این همه خسارت و کشت و کشتار به بار نیاید. اینکه حماس تجدید قوا کند و بر فرض دوباره چنین عملیاتی در اسرائیل انجام دهد و اسرائیل هم در ابعادی بسیار وسیعتر مردم غزه را بکشد و ارتش آمریکا هم آن بغل بایستند و اجازه ندهد کشورهای اسلامی با اسرائیل درگیر شوند، نتیجۀ عینی مثبتی برای مردم فلسطین در بر ندارد. اقدامات چریکی راه حل مسئلۀ فلسطین نیست. حماس حتی اگر اسرائیل را به رسمیت نشناسد، باید تعدیلاتی در مواضعش ایجاد کند.
اگر وضع فعلی باقی بماند، اسرائیل کشت و کشتارش در غزه را ادامه میدهد و معلوم نیست کار به کجا میرسد. اسرائیلیها قطعا به از بین رفتن موجودیت دولتشان تن نمیدهند. آمریکا و اروپا هم از این حیث قطعا حامی اسرائیلاند. راه حلی که به ذهن میرسد، اتحاد بین حماس و جانشین محمود عباس است (چون محمود عباس در کرانۀ باختری محبوبیت چندانی ندارد) و سپس تعدیلی در مواضع فلسطینیهای متحدشده، برای امکان تحقق راستین دولت فلسطین.
این سخن رهبری نظام منافات دارد با یادداشتهای اخیر روزنامۀ کیهان؛ یادداشتهایی که در آنها تاکید شده بود که صهیونیستها اصلا انسان نیستند. در رادیو گفتوگو هم اخیرا یک فعال رسانهای تندرو از جناح اصولگرا، دربارۀ مردم اسرائیل میگفت این صهونیستها باید بدانند که همهشان کشته میشوند مگر اینکه جمع کنند و بروند اروپا.
چنین مواضعی، آشکارا خلاف این سخن اخیر رهبری است که نظام جمهوری اسلامی در پی به دریا ریختن یهودیان و صهیونیستها نیست. ضمنا انسانیتزدایی از افراد به اصطلاح صهیونیست، راه را بر اسرائیلیها نیز باز میکند که از مردم فلسطین انسانیتزدایی کنند. در این صورت، طرفین با خیال راحت و وجدان آسوده مشغول کشتن یکدیگر میشوند!
شما در روزنامۀ کیهان، حداقل از زمانی که این آقای شریعتمداری مسئول آن است، هیچ مطلب درست و درمان و دقیقی در هر زمینهای دیدهای؟ چه مسائل داخلی، چه مسائل خارجی. فقط هزینهزا و هزینهساز هستند برای مملکت و مردم. واقعا خیری از اینها به مردم ایران و فلسطین نرسیده است. اینها حاشیۀ امنیتی دارند و حرف زدن شان هم مالیات ندارد و هر چه میخواهند، میگویند. من شخصا هیچ بهایی به این نوشتهها نمیدهم. ما واقعیات را میبینیم و منطق هم چارچوب دارد. حرف آدم باید عقلانی باشد و پایۀ علمی و واقعی داشته باشد.
دوم اینکه هیچ کس حق ندارد به کسی که خدا او را آفریده، بگوید این فرد انسان نیست. انسانیت مقامی است که خداوند عطا کرده. البته رفتار انسانها با هم فرق دارد و برای داوری دربارۀ رفتار آدمها باید ملاک و معیاری داشته باشیم که البته این معیار جهانی است و ملاکی نیست که صرفا مختص صهیونیستها یا دیگران باشد.
بنده معتقدم هر انسانی اگر یک انسان بیگناه را بکشد یا زندانی کند یا آزار دهد، از مقام انسانیت خارج شده ولی همچنان انسان یعنی آفریدۀ خدا است. اما کسی که مقام انسانیت را با ظلم به دیگران از دست میدهد، ممکن است هر کسی باشد؛ فارغ از اینکه کدام دین را دارد یا تبعۀ کدام کشور است و زبان و رنگ پوستش چیست.
به همین دلیل است که میگویم اگر برخی اعضای حماس هم یک فرد غیرنظامی و بیگناه را کشته باشند، از مقام انسانیت خارج شدهاند. بنیامین نتانیاهو و تیمش که این طور مردم بیگناه غزه را میکشند، از دایرۀ انسانیت خارج شدهاند.
اعتراضات مردم غرب در هفتههای اخیر، لزوما حمایت از فلسطین نبود بلکه مخالفت با خشونت بود. یعنی اگر کسانی به غیر از مردم فلسطین، این طور در معرض خشونت قرار میگرفتند، باز افکار عمومی دنیا، از جمله جهان غرب، به چنین خشونتی واکنش نشان میداد. مسئله را این طور باید دید.
کسی روزنامۀ کیهان را به عنوان نشریهای که مواضع رسمی نظام را مشخص کند، به رسمیت نمیشناسد. نکتۀ مهمتر این است که جمهوری اسلامی در سیاست خارجی و داخلی باید بازنگریهایی در راستای واقعبینی بیشتر داشته باشد. حسین شریعتمداری، قرائتی از اسلام دارد، محمد خاتمی هم قرائتی دیگر دارد. آن قرائت از اسلام مقبول است که اکثریت آن را بپذیرد. ما باید برای عقل اکثریت احترام قائل باشیم. عقل جمعی ما ایرانیان، این تندرویهای کیهانی را نمیپذیرد. این تندرویها به دین و منافع ملی و مردم و کشور آسیب میزند و کشور را از توسعه عقب نگه میدارد. کمااینکه عقب نگه داشته است.
مولفههای قدرت چندگانهاند. یکی از آنها قدرت نظامی است. قدرت اقتصادی و سیاسی و دیپلماسی و پشتیبانی مردمی و ... جزو مولفههای قدرتاند. قدرت ملی مثل یک میز است که چندین پایه دارد. ما نمیتوانیم فقط یک پایۀ این میز را تقویت کنیم و پایههای دیگر را به حال خود رها کنیم تا در گذر زمان، موریانه آنها را بخورد. اقتصاد ما دچار مشکل شده است. معیشت مردم در معرض خطر جدی قرار گرفته است. نیمی از جمعیت ایران یا زیر خط فقرند یا حول و حوش خط فقر قرار گرفتهاند. این که زندگی نشد. پشتوانۀ ملی یک دولت وقتی ضعیف باشد، سیاست خارجیاش حتی در راستای منافع خودش جلو نمیرود چه رسد در راستای منافع فلسطین.
مجموعۀ شرایط و تحولات، تجدید نظری اساسی در وضع فعلی را ایجاب میکند. تجدید نظر عیبی ندارد و در بسیاری از مواقع، لازمۀ حفظ کشور و تامین سعادت و بهروزی مردم است. سیاست خارجی ما فرصتسازی کرده برای سایر کشورها. در حالی که سیاست خارجی هر کشوری باید برای همان کشور فرصتسازی کند. این سخن اخیر رهبری دربارۀ عدم تمایل جمهوری اسلامی به ریختن صهیونیستها، میتواند سرآغاز یک تحول در راستای کاستن از هزینههای سیاست خارجی باشد. این نکته دربارۀ تحریمها و برجام هم صادق است.
اینکه ما مدام تحت تحریم و گرفتار وضع اقتصادی نامطلوبی باشیم، مصداق عزت نیست. برجام در انتهای دولت روحانی هم احیا میشد، نانش را دولت رئیسی میخورد. عزت و قدرت معنی دارند. نظام بینالملل حول محور قدرت است. قدرت هم، چنانکه گفتم، مولفههایی دارد. کشوری که این مولفهها را نداشته باشد یا به شکلی ناقص داشته باشد، نمیتواند بازیگری تمامعیار در عرصۀ روابط بینالملل باشد. توسعۀ پایدار یعنی توسعۀ همۀ حوزهها و نه فقط توسعۀ صنایع هستهای و موشکی. به هر حال من حرکت سیاست خارجی کشورمان به سمت واقعگرایی بیشتر را به فال نیک میگیرم.
تا به حال دست کم حدود 15 هزار نفر در بمبارانهای اسرائیل در غزه کشته شدهاند و ظاهرا بخش کمی از این افراد، نیروهای حماس و اکثرا مردم عادی بودهاند.
به نظر میآید که این واقعیت دردناک، تا حدی آمادگی برخی از مخالفان تندروی دولت خودگردان فلسطین را برای اتخاذ رویکرد واقعبینانهتر به مسئلۀ فلسطین و اسرائیل افزایش داده است؛ چون در این جنگ آمریکا محکم در کنار اسرائیل ایستاد و گفت هیچ کشوری حق ندارد به حماس کمک کند، اسرائیل هم با خیال راحت غزه را بمباران کرد و کلی فلسطینی بیگناه را کشت.
در واقع این واقعیت خودنمایی کرد که اگر موجودیت اسرائیل به خطر بیفتد، ممکن است صدها هزار نفر در غزه و حتی کرانۀ باختری کشته شوند. هدف از سیاستورزی قاعدتا باید بهروزی انسانها باشد. به نظر میآید خسارت جانی سنگینی که مردم غزه متحمل شدند، تا حدی واقعگرایی سیاسی را در برخی نیروهای رادیکال افزایش داده است.
بله، من همین نکته را با ادبیات دیگری گفتم. گفتم که واقعیت صحنه باعث شده نظرات برگردد. به همین دلیل ممکن است برخی از حماس هم رویگردان شده باشند. که چرا چنین کاری کردی که چنین پاسخی دریافت کنی؟ حجم بالای آسیبهای جانی و مالی در غزه، ایجاب میکند که رهیافتی اتخاذ شود که چنین فاجعهای در غزه تکرار نشود. اگر این جنگ تمام شود، قطعا دیگر حماس چنین کاری نخواهد کرد. من نمیدانم رهبران حماس چه تحلیلی داشتند. چون به هر حال معلوم بود که اسرائیل پاسخ خشنی به کشته شدن 1200 اسرائیلی میهد. واقعیات صحنه باعث واقعبینی میشود و ما در آینده این واقعبینی را بیشتر خواهیم دید. این واقعبینی در کشور ما هم افزایش یافته و حتما بیشتر هم خواهد شد. منافع ملی ما ایجاب میکند خیلی واقعبینتر از این باشیم.