علی دادخواه
نامش «خواهانی» است. نمیدانم چندساله است ولی پرستار بخش اورژانس بیمارستانی است در یاسوج است. اصلاً چه تفاوت میکند شغلش چیست و حتّی نامش چیست.
بله ! او را در نیمه شب ۱۱ آذر در محل کارش از پا درآوردهاند ولی شغلش و خودش بعنوان سوژه و تمامی داوریها دربارهاش در اینجا تعلیق شدهاند.
من جوانی را میبینم تنومند و میخشده بر روی تخت. به جزئیات بدنش دقت میکنم ، مرا به یاد تصویر مسیح میاندازد در نقاشی مانتنیا در سوگ مسیح.
لوله تراشه و چست لیدها، انگار که همه این جوان را بر روی تخت میخ کردهاند یا شاید روحش را به بدنش سنجاق کردهند ولی پرسپکتیو عکس یادآور لحظه عروج است، جایی که بدن به آرامش رسیده و روح پرواز کرده است و ملحفه زیر سر و شانه های جوان ، همان ملحفه سبز خونآلوده ، چیزی به رنگ نشانی که روی سینهاش افتاده ، این ملحفه عمق تصویر را بیشتر کرده، عمقی که قداست تصویر را نمایان میسازد. آری ! " اینک انسان " (۱) ولی انسانی که حالا مبدل به یک قدیس شده است.
آگامبن، عکاسی را به طریقی ثبت روز جزا می داند:" عکاسی جهان را به آن گونه باز مینمایاند که روز آخر ، روز خشم، جلوه خواهد کرد (۲).
همانطور که آگامبن در عکس " بلوار تامپل" [ به معنای " بولوار معبد " ] مثال میزند روز " داوری درباره زندگی یک انسان است : دقیقاً یک نفر و نه هیچ کس دیگر.و آن زندگی، آن شخص، چه زمانی به دست فرشته روز جزا -که در ضمن همان فرشته عکاسی است - گلچین شده. ضبط شده و جاودان شده است ؟ " ( ۳).
بله! به قول آگامبن عکاسی به تمامی نامهای فراموش شده شهادت میدهد و خواهانی به مدد فرشته عکاسی و این قاب جاودان شده است، در روزی که روزِ داوری اوست و عکس به خوبی این لحظه آخر، این عروج را نشان میدهد.
خواهانی پرستار بخش اورژانس بیمارستان شهید جلیل یاسوج است که ساعت ۳/۳۰ صبح شب ۱۱ آذر ۱۴۰۲ در حین شیفت مورد حمله خشونت آمیز یک بیمار و همراهانش قرار گرفت و با ضربات چاقو به شدت مجروح شد .
مقصر دانستن همراهان خشمگین یک بیمار، فرو کاستن علتی است بس مهمتر و بزرگتر. اینها که خود قربانیاند. اینجا ما با یک تراژدی مواجه ایم. چیزی دو پهلو.
آنتیگون حق دارد ، اما کرئون نیز بی حق نیست. همچنین پرومته در عین حال هم کار درستی میکند هم کار نادرستی و زئوس نیز که بی رحمانه بر او ستم میکند دلایلی بر حقانیت خود دارد.
نباید این فاجعه را یک ملودرام دانست. هر دو سوی این روایت قربانی اند و مجازاتی بر سر آنها فرود آمده است. پرومته این روایت ، آن جوان است و تنش روایت از همین جا شروع میشود که او می خواهد به آدمیان کمک کند.
آن همراه یا همراهان نیز میخواهند به بیمار خود کمک کنند ولی در این سکون تنشآمیز ، چیزی که غایب است آتش خدایان است که همان زندگی است. از همین روست که من در این قاب مرگ را می بینم.
حالا باز می گردیم به سر خط ماجرا. در اینجا مسئله اساسی من نه سوژهای به نام خواهانی است و نه شغل او که پرستاری است.
مساله اساسی من هستیشناسی هم نیست.
پرداختن به اینکه پرستاران حین کار مورد خشونت قرار میگیرند و خواهانی قربانی این خشونت شده است ، رویکردی دیگر است که در جای خود قابل پرداختن است.
بله ! این واقعیت دردناکی است که مرتباً روی میدهد. ولی در این تراژدی که دو سویش قربانیاند. من به دنبال " دیگری " هستم . چیزی که فلسفه کار و ماهیت هستی جوانی بنام خواهانی بوده است.
در اینجا ما با ایده لویناسی اخلاق سر و کار داریم که هستی " خود " را وابسته میکند به " دیگری " به سوی " عشقِ به دیگری " نه به ایده نفرت از دیگری.
این چیزی است که ما بطور خاص به آن احتیاج داریم. به ایدهای که " عشق به دیگری " را ترویج دهد تا معنای انسان را نجات دهد. از این جهت است که خواهانی با هستی در ارتباط قرار میگیرد و ابدی میشود . ابدیتی که امیدوارم جسم او را هم نجات دهد. بله کار خواهانی و خواهانی ها مصداق این سخنان مسیح است :
""بیایید ای برکت یافتگان پدر من، ملکوتی را که از زمان آفرینش جهان بهر شما مهیا گشته ، به میراث ببرید. چه گرسنه بودم و طعامم بدادید، تشنه بودم و سیرابم کردید ،غریب بودم و پذیرایم شدید، برهنه بودم و جامه ام در پوشانیدید ،بیمار بودم و به بالینمشتافتید ،در بند بودم و به دیدارم آمدید.آنگاه دادگران او را پاسخ خواهند گفت :" ای خداوند ،چه هنگام ترا گرسنه دیدیم و طعام بدادیم ، تشنه دیدیم و سیراب کردیم ،غریب یافتیم و پذیرا گشتیم ،برهنه دیدیم و جامه درپوشاندیم ،بیمار در بندیافتیم و به دیدار آمدیم؟" و پادشاه ایشان ایشان را چنین پاسخ خواهد گفت :" به راستی شما را می گویم که هر آنچه با یکی از این کوچکترین برادران من کردید ،با من کردید." ( ۴)عشق به دیگری، به همسایه ، در برابر نفرت از دیگری و البته :" دادگران به حیات جاودانی" در خواهند آمد.
پاورقی و منابع:
(۱) این جمله برگرفته از آیه پنجم از باب نوزدهم انجیل یوحناست . در ترجمه پیروز سیار ECCE HOMO به معنای" اینک آن مرد ! " آمده است.
شرح ماجرا از آیه چهار چنین است :" دگر بار پیلاتون برون رفت و ایشان را گفت : " ۴.ببینید، او را بیرون نزد شما میآورم تا بدانید که در او هیچ دلیلی بر محکومیت نمییابم." ۵. پس عیسی برون آمد. در حالی که تاج خار بر سر و ردای ارغوانی بر تن داشت و پیلاتُوس ایشان را گفت :" اینک آن مرد! " در ترجمه پیروز سیار همچنین رنگ ردای مسیح ارغوانی است در حالیکه در برخی دیگر از ترجمه ها بنفش است. (عهد جدید ، ترجمه پیروز سیار ،ص ۵۷۸ ، نشر نی، ۱۳۷۸)
(۲) حرمت شکنیها، جورجو آگامبن، ترجمه صالح نجفی ، مراد فرهادپور ،فصل سوم، ص ۳۴، نشر مرکز ، نسخه الکترونیکی طاقچه
(۳) همان ، ص ۳۶
(۴) انجیل متی ، باب ۲۵ ، آیات ۳۵ تا
گزارش جداگانه آمده و در بیشتر بخوانید قابل مراجعه است و در پیوند با مطلب هم در دسترس و میتوانید روی کلمات آبی در سطر اول کلیک کنید. در مورد سبک خاص هم بله نویسنده با نگاه فلسفی نوشته. تحلیل فلسفی است نه گزارش خبری
شاید راه حل اولش این باشه که همراه داشتن چاقو و هر وسیله دیگری از این قبیل جرم حساب بشه.
یک نکته اقتصادی هم میشه اشاره کرد.حق با ادم اسمیت هست
اگه مرکز اورژانس غیر دولتی باشد این اتفاقات بسیار کم میشود چون مرکز در قبال هر خدمت کوچکی هم که انجام میدهد هزینه واقعیش را میگیرد.و بیمار وهمراهش هم میدانند مرکز تمایل دارد برای شما کار بیشتری انجام دهد تا پول بیشتری بدست بیاورد...