۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۲۶۱۴۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۵ - ۲۳-۰۹-۱۴۰۲
کد ۹۲۶۱۴۴
انتشار: ۱۰:۰۵ - ۲۳-۰۹-۱۴۰۲

آنجا که بوی پرتقال پیچیده است / نگاهی به فیلم سینمایی « جنگل پرتقال »

آنجا که بوی پرتقال پیچیده است / نگاهی به فیلم سینمایی « جنگل پرتقال »
خوانساری در جنگل پرتقال ، خود نماینده نسلی است امروز، که مدیر مدرسه در پلان دومِ سکانس اول، به معلم داستان با این مضمون می‌گوید: این نسل، نسل دیگری است.

عصر ایران؛ یادداشت میهمان؛ سعید کیائی - نخستین سوالی که به گوش می‌خورد بعد از خروج از سینما و در راه پله‌های خروجی، این سؤال بود که «اولین فیلم کارگردانش بود؟» همین سوال جستجو را بیشتر می‌کرد تا بیابیم «آرمان خوانساریان» پیش از این چه کرده است و چه آثاری از او به نمایش در آمده؛ اینجا، نام «رسول صدرعاملی» پر رنگ می‌شود. چرا که نخستین اطمینان، شاید – و آنطور که به نظر می‌رسد در این فیلم حتماً – مهمترین اطمینان است.

آرمان خوانساریان، پس از جلب اعتماد صدرعاملی توانسته است نخستین فیلم بلند خودش را برای ما، مخاطبان فارسی زبان فیلم‌های ایران بسازد و ما را پس از مدت‌ها با سینمایی رو‌به‌رو کند که از پلان نخست با چالش سینمایی روایی و قصه‌گو جلو ببرد. جایی که گویی ما تیتراژ اول فیلم برایمان کم‌رنگ می‌شود: روز- داخلی- کلاس. و معلمی که جملات «معلوم»، و «مجهول» را با دانش‌آموزان چند نسل بعد خود دارد تمرین می‌کند.

صحنه ای از « جنگل پرتقال »

خوانساریان به عنوان نخستین تجربه در سینمای داستانی بلند، داستانی را جلوی دوربین برده است که رسالت خود را پیش از فیلم بودن، در داستان بودن؛ و پیش از داستان بودن در بصری بودن به کمال رسانده است.

کارگردانی که جزء به جزء شخصیت‌ها را از لایه‌های درونی بیرون می‌کشد به ما نشان می‌دهد و فاصله‌ی بینا نسلی را در لایه‌های گوناگون، بی‌آنکه به رخ بکشد، تصویر می‌کند تا نوید ظهور کارگردانی اجتماعی، و البته بی‌هیاهوی افاضات گل‌درشت رونمایی به گوشمان برسد. 

او جدای از ارائه کاشت‌های داستانی بسیارش، و همچنین علاوه بر گره‌گشایی‌های آشنا ما را با روایتی آنقدر صمیمی رو به رو می‌کند که بارها و بارها می‌توانیم در جامعه و در نزدیک‌ترین یا دورترین شخصیت‌ها از فیلم فاصله بگیریم، داستانی نو بسازیم و باز به داستان خوانساریان برگردیم. 

اگر این موارد را در جریان خلق قصه در نظر گرفته باشیم، می‌توانیم در جریان کارگردانی او به شاخصه‌هایی نظیر بازی گرفتن از بازیگرانی چون بهرامی که نوسانات بسیاری در سابقه بازی خود دارد، در راکورد و اندازه‌ی یکسان یاد کنیم. یا هدایت میرسعید مولویان در اندازه بازی و قاب‌هایی که در جریان مواجهه‌ی او با خودش و در جریان مواجهه با دیگری یا معنای قصه را توسعه می‌دهد یا در خدمت اجزای دیگر داستان، مخاطب را پیش می‌برد.

بر کمتر کسی پوشیده است هم اندازه کردن بازی رضا بهبودی و میرسعید مولویان در یک سکانس که رفت و برگشتی بی وقفه در رویا و واقعیت دارد، بتواند کار کارگردانی بی‌تجربه باشد، حتی فیلم اولی!

صحنه ای از جنگل پرتقال

در همین مسیر، با نگاه به جریان کارگردانی این کارگردان جوان، توجه و به اندازه استفاده کردن از موسیقی علی صمد‌پور نیز اهمیت بسیاری دارد. به یاد بیاوریم سلطه‌ی موسیقی صمدپور در «ماهی‌ها عاشق می‌شوند» را، که با توجه به بازی‌های درخشان و داستان نوستالژیک فیلم علی رفیعی، باز هم شخصیت بیرونی خودش را پیدا کرد و تا سال‌ها و شاید هنوز، شناسنامه‌ی آهنگساز شد.

خوانساریان با بهره گیری از پیرنگ کلیِ بازگشت به گذشته – و البته بدون نوستالژی – و همزمان «ورود مردی در شهر» روابط میان فردی/نسلی را طوری به چالش می‌کشد که مخاطب ناگزیر است بازگشتی درونی داشته باشد.

اگرچه نویسنده‌ی این یادداشت قصد ندارد با بازگویی داستان به وادی شرح پایان بندی خوانساریان بیفتد اما نمی‌تواند به سادگی از تفاوت رویکرد روایی نویسنده و کارگردان جوان به سادگی بگذرد؛ جایی که کارگردان / نویسنده، از ورطه‌ی «پایان باز» می‌گذرد و دوباره با بهره گیری از کاشتی جدید، به پایان دادن به این قصه می‌پردازد.

نویسنده / کارگردان این اثر  که نمی‌توان یکی را از دیگری برای اثر او در نظر گرفت، در ساختی یکپارچه، بزرگترین اوج کاری خودش را در به اندازه استفاده کردن از هر کدام از دست‌آویزهای روایت داستان به رخ می‌کشد. وقتی داستان از بازی‌ها، موسیقی از طراحی صحنه و حتی تولید از ساخت روایی و شباهت‌های ارجاع دهنده به داستان‌هایی با مکان مشترک، نمی‌تواند کلیت فیلم را به چالش بکشاند. 

خوانساری، خود نماینده نسلی است امروز، که مدیر مدرسه در پلان دومِ سکانس اول، به معلم داستان با این مضمون می‌گوید: این نسل، نسل دیگری است.

ارسال به دوستان