علم و فناوری در سال ۲۰۲۳ نیز مانند سالهای پیش، دستاوردهای بزرگی را داشته و اکتشافات گوناگون، حوزههای بسیاری را متحول کردهاند. اگر تمایل دارید با دستاورهای بزرگ علم و فناوری در سال ۲۰۲۳ آشنا شوید، این گزارش را از دست ندهید.
به گزارش ایسنا، چاقی به عنوان یک مشکل و بحران در حوزه بهداشت عمومی ظاهر میشود. حدود ۷۰ درصد از بزرگسالان آمریکا تحت تأثیر اضافه وزن قرار دارند و این تعداد در اروپا بیش از نصف است. خطرات ناشی از چاقی، زندگی را تهدید میکنند. چاقی در بروز دیابت نوع دو، بیماری قلبی، التهاب مفصل، بیماری کبد چرب و برخی از سرطانها نقش دارد.
درمانهای دارویی چاقی، گذشته تاسفباری دارند که اغلب با فشار اجتماعی برای کاهش وزن و این باور رایج که اضافه وزن نشاندهنده اراده ضعیف است، در هم تنیده شده است.
از قرصهای رژیمی رنگینکمان مملو از آمفتامینها و دیورتیکها که از دهه ۱۹۴۰ برای زنان به بازار عرضه شد گرفته تا افزایش و کاهش داروی «فنفن»(fen-phen) در دهه ۱۹۹۰ که بیماریهای فاجعهبار قلبی و ریوی را به بار آورد، تاریخ با ناتوانی در یافتن داروهای کاهش وزن ایمن و موفق همراه بوده است.
اکنون، گروه جدیدی از درمانها در حال شکستن این قالب هستند و امید میرود که بتوانند میزان چاقی و بیماریهای مزمن مرتبط با آن را کاهش دهند. این داروها از یک هورمون روده به نام «پپتید-۱ شبه گلوکاگون»(GLP-1) تقلید میکنند و دارو، فرهنگ عامه و حتی بازارهای سهام جهانی را تغییر میدهند.
آگونیستهای گیرنده GLP-1 که در ابتدا برای دیابت ساخته شده بودند، باعث کاهش وزن قابل توجهی میشوند که عمدتا دارای عوارض جانبی قابل کنترل است. آزمایشهای بالینی سال جاری نشان دادند که آنها علائم نارسایی قلبی و خطر حملات قلبی و سکته مغزی را نیز کاهش میدهند.
اینها قانعکنندهترین شواهدی هستند که نشان میدهند این داروها مزایای عمدهای فراتر از کاهش وزن دارند. به همین دلایل، ساینس داروهای GLP-1 را به عنوان موفقیت سال معرفی کرده است.
ساینس علاوه بر ارج نهادن به این درمانها، به عدم قطعیت و حتی اضطرابهای ناشی از این تغییرات اذعان میکند. ما میدانیم که چاقی با پیچیدگیهای پزشکی و اجتماعی همراه است و بسیاری از افرادی که از نظر دیگران اضافه وزن دارند، سالم هستند و تمایل یا نیاز مبرم به کاهش وزن را احساس نمیکنند.
داستان GLP-1 چندین دهه طول کشیده است و در ابتدا مبارزه کردن با چربی هیچ ربطی به آن نداشت. در اوایل دهه ۱۹۸۰، پژوهشگران GLP-1 را هنگام بررسی دیابت و تنظیم قند خون کشف کردند. سالها کار پرزحمت و گاه دلسردکننده ادامه یافت اما به تدریج اکتشافات به هم پیوستند و هورمونی را با تأثیر گسترده بر بدن و مغز آشکار کردند.
دانشمندان دریافتند که GLP-1 قند خون را کاهش میدهد و شرکتهای دارویی آن را به عنوان یک درمان برای دیابت بررسی کردند. در دهه ۱۹۹۰ مشخص شد که تزریق GLP-1 به مغز موشها باعث میشود کمتر غذا بخورند. آزمایش روی ۲۰ مرد جوان سالم نشان داد که بعد از یک صبحانه مقوی، کسانی که GLP-1 را به صورت وریدی دریافت کردهاند، نسبت به کسانی که از دارونما استفاده کردهاند، کمتر ناهار میخورند.
اولین داروی GLP-1، «اگزناتید»(Exenatide) بود که در سال ۲۰۰۵ برای دیابت نوع دو تایید شد. به جای هورمون انسانی، در آن از یک پپتید مشابه استفاده شد که در سم یک مارمولک غولپیکر به نام «هیولای هیلا»(Gila monster) وجود دارد.
شرکت داروسازی «نوو نوردیسک»(Novo Nordisk) تقریبا پنج سال بعد، «لیراگلوتاید»(Liraglutide) را با الگوبرداری از GLP-1 انسانی منتشر کرد. لیراگلوتاید هم یک داروی دیابت بود اما در اواخر سال ۲۰۱۴، «سازمان غذا و داروی آمریکا»(FDA) آن را برای درمان چاقی تایید کرد.
نوو نوردیسک دو سال پیش، داروی بعدی خود به نام «سماگلوتاید»(Semaglutide) را برای مدیریت وزن معرفی کرد. این دارو برای دیابت با نام «Ozempic» و برای چاقی با نام «Wegovy» به بازار عرضه میشود. برخلاف داروهای پیشین که یک یا دو بار در روز تزریق میشدند، سماگلوتاید فقط به یک تزریق در هفته نیاز داشت. افرادی که در یک آزمایش سماگلوتاید را مصرف کردند، ۱۵ درصد از وزن بدن خود را طی ۱۶ ماه از دست دادند.
در ماه اوت سال جاری، آزمایش روی ۵۲۹ شخص مبتلا به چاقی و نارسایی قلبی نشان داد که پس از یک سال، قلب مصرفکنندگان سماگلوتاید تقریبا دو برابر بهبود یافته است و آنها میتوانند طی شش دقیقه، ۲۰ متر بیشتر از مصرفکنندگان دارونما راه بروند.
در همان ماه، نوو نوردیسک اعلام کرد که در یک آزمایش بسیار بزرگتر روی ۱۷ هزار نفر مبتلا به اضافه وزن و بیماری قلبی عروقی، مصرفکنندگان سماگلوتید ۲۰ درصد کمتر از مصرفکنندگان دارونما در معرض خطر حملات قلبی و سکتههای کشنده یا غیر کشنده قرار دارند. این پژوهش در ماه نوامبر در «The New England Journal of Medicine» به چاپ رسید.
این آزمایشها اولین آزمایشهایی بودند که در افراد بسیاری نشان دادند داروهای GLP-1، مزایای سلامتی معناداری فراتر از کاهش وزن دارند. در همین حال، آزمایشی که بررسی میکرد آیا سماگلوتید پیشروی بیماری کلیوی را در بیماران دیابتی به تاخیر میاندازد، نتایج مثبتی را نشان داد.
این درمانهای جدید نه تنها نحوه درمان چاقی، بلکه نحوه درک کردن آن را تغییر میدهند و آن را به عنوان یک بیماری مزمن معرفی میکنند که ریشه در زیستشناسی دارد و به معنای شکست خوردن اراده نیست.
اکنون دامنه داروهای GLP-1 به گونهای در حال گسترش یافتن است که مخترعان آنها تصور نمیکردند. پس از آنکه افراد مبتلا به چاقی و دیابت اظهار داشتند که هنگام درمان تمایل کمتری به الکل و سیگار دارند، آزمایشهایی نیز برای بررسی اعتیاد به مواد مخدر انجام میشوند.
پژوهشگران میگویند این داروها به گیرندههایی در مغز متصل میشوند که میل به لذتهای دیگر علاوه بر غذا را متعادل میکنند. آزمایشهای بالینی، داروهای GLP-1 را برای درمان بیماریهای آلزایمر و پارکینسون نیز آزمایش میکنند که تا حدی براساس هدف قرار دادن التهاب مغز است.
پیشرفتهای پزشکی به ندرت ساده هستند و اشتیاق برای آگونیستهای GLP-۱ معمولا با عدم قطعیت و حتی برخی پیشبینیها همراه است. تقریبا مانند همه داروها، این داروهای پرفروش نیز با عوارض جانبی و ناشناختههایی همراه هستند. عوارضی از جمله حالت تهوع و سایر مشکلات گوارشی باعث میشود که برخی از افراد درمان را کنار بگذارند.
مقامات آمریکا در ماه سپتامبر، برچسب Ozempic را برای نشان دادن خطر احتمالی انسداد روده بهروزرسانی کردند و یک گروه کانادایی در ماه اکتبر، احتمال افزایش یافتن آن عارضه و همچنین پانکراتیت را گزارش دادند.
همچنین، پزشکان نگران هستند که افراد بدون اضافه وزن یا چاقی به این درمان روی بیاورند تا لاغر شوند. پژوهشی که در سال ۲۰۲۲ انجام شد، گزارش داد که سماگلوتاید باعث کاهش وزن ۱۶ درصدی در نوجوانان چاق میشود و امیدواری را در مردم به همراه داشت اما بر یک پرسش آزاردهنده تأکید کرد. آیا آگونیستهای GLP-1، داروهای همیشگی هستند که افراد باید برای حفظ کردن وزن خود، آنها را به طور نامحدود مصرف کنند؟
در حال حاضر به نظر میرسد که پاسخ مثبت است. پژوهشگران گزارش دادهاند که یک سال پس از توقف درمان، دو سوم وزن ازدسترفته بدن بازگشت. برای پژوهشگرانی که چاقی را یک بیماری مزمن میدانند، نیاز به درمان مداوم تعجبآور نیست اما هزینه این داروها میتواند بسیار زیاد باشد. قیمت بیش از ۱۰۰۰ دلار در ماه و چشمانداز استفاده مادامالعمر، بسیاری از افراد را آزار میدهد.
در مقابل این پسزمینه، فصل بعدی در حال آشکار شدن است. درمانهایی از راه میرسند که از هورمونهای متعدد تقلید میکنند و شاید حتی لاغرکنندهتر باشند.
یکی از این داروها «تیرزپاتید»(Tirzepatide) شرکت داروسازی «ایلای لیلی اند کامپنی»(Eli Lilly & Co) است که پس از چراغ سبز سال گذشته برای دیابت، در ماه نوامبر برای کاهش وزن در آمریکا تایید شد. یک آزمایش بالینی بزرگ نشان داد که مصرفکنندگان این دارو تا ۲۱ درصد از وزن بدن خود را از دست دادهاند.
با ادامه داستان GLP-1، یک نکته آشکار میشود و آن نکته این است که درمانهای جدید نه تنها نحوه درمان چاقی، بلکه نحوه درک کردن آن را نیز تغییر میدهند و این ممکن است به اندازه هر دارویی تأثیر بگذارد.
اگر بتوان گفت که اقیانوسهای جهان قلب دارند، آن قلب در اقیانوس منجمد جنوبی خواهد بود. در چند منطقه دورافتاده در سواحل قطب جنوب، آبهای شور به بستر اقیانوس فرو میروند. آب در حال رفتن به سمت پایین، گرما، اکسیژن و دیاکسید کربن را از جو بیرون میکشد و آنها را به جایی میبرد که آب به آرامی به سمت شمال پخش میشود.
این یکی از اجزای اصلی جریان بزرگی است که همه اقیانوسهای جهان را به هم متصل میسازد و به آنها کمک میکند تا یک سوم از انتشار کربن سالانه بشر را جذب کنند. بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که وقتی این پمپاژ کربن اوج میگیرد یا متزلزل میشود، میتواند تغییرات اقلیمی را تقویت کند.
در سال جاری، چندین پژوهش نشان دادند که پمپاژ کربن در خطر بزرگی قرار دارد. اولین نشانههای نگرانکننده سالها پیش ظاهر شد؛ به ویژه زمانی که کاوشگرهای رباتیک «دیپ آرگو»(Deep Argo) شناور شدند و به طور خودکار تا فاصله ۴۰۰۰ متری پرسه زدند.
پژوهشگران دریافتند که آبهای پایین قطب جنوب در حال گرم شدن هستند و حجم آنها در حال کاهش یافتن است. هر دو مورد نشانه کند شدن جریان هستند و به آبهای گرمتر در بالا اجازه نفوذ میدهند.
شواهد مستقیمتر از پژوهشی به دست آمدند که ماه مارس در مجله «Communications Earth & Environment» به چاپ رسید. پژوهشگران آمریکایی در این پروژه، رکورد پراکنده اندازهگیریهای صورتگرفته توسط کشتیها را در یک مدل رایانهای آبوهوا وارد کردند که نشان داد جریان آب از دهه ۱۹۷۰ تا ۲۰ درصد کاهش یافته است.
سپس در ماه مه، پژوهشی که به سرپرستی دانشمندان استرالیایی انجام شد و در مجله «Nature Climate Change» به چاپ رسید، از اندازهگیریهای صورتگرفته توسط کشتیها و شناورها استفاده کرد تا نشان دهد که جریان آب از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۱۷ تقریبا ۳۰ درصد کاهش یافته است. مدلهای اقلیمی سنتی پیشبینی کرده بودند که جریان ممکن است کند شود اما نه برای سالها. دادههای جدید نشان میدهند تهدیدی که زمانی تصور میشد دور باشد، از راه رسیده است.
تاکنون اطمینان کمی وجود داشته که چرا این کندی رخ داده، چقدر بشریت آن را هدایت کرده است یا چگونه میتواند بر آب و هوا تأثیر بگذارد اما افزایش آب شیرینی که به خاطر ذوب شدن صفحات یخ از قطب جنوب خارج میشود، احتمالا یکی از دلایل اصلی است که آبهای اطراف را شیرینتر و کمتر مستعد فرو رفتن میکند. با ادامه گرمایش جهانی، ذوب شدن یخ و کندی جریان آب مطمئنا تشدید خواهد شد.
در سال ۱۸۵۹ «ادوین دریک»(Edwin Drake) مخترع آمریکایی، ۲۰ متر لوله چدنی را در زیر زمین تیتوسویل ایالت پنسیلوانیا فرو برد که با نفت برخورد کرد. این چاه، هجوم آوردن برای نفت را در آمریکا آغاز کرد و جهان را تغییر داد.
امسال شاهد آغاز یک هجوم دیگر برای انرژی بودیم که بر پایه هیدروژن تولیدشده به طور طبیعی در زمین بود. برخلاف نفت، این گاز میتواند برای آب و هوا مفید باشد، نه این که آن را سمی کند.
مورخان ممکن است روزی زادگاه این پدیده را در منطقه بعید دیگری دنبال کنند که «بوراکبوگو»(Bourakebougou) در مالی است. مهندسان در سال ۲۰۱۲، چاهی را که در سال ۱۹۸۷ با سیمان بسته شده بود، پس از این که یک سیگار باعث انفجار شد، پیدا کردند.
گازهایی که این چاه به بیرون پرتاب کرد، ۹۸ درصد هیدروژن بودند. یک ژنراتور به آن وصل شده بود و اولین برق روستا را تامین کرد. عجیب است که پس از یک دهه برداشت، فشار گاز کاهش نیافته است و این نشان میدهد که یک منبع عمیق هیدروژن را دوباره پر میکند.
با الهام از این کشف، کاوشگران اکنون نشانههایی از ذخایر قابل توجه هیدروژن را در هر قارهای به جز قطب جنوب پیدا کردهاند. سرمایههای مخاطرهآمیز به سمت استارتآپهایی مانند «کولوما»(Koloma) میروند که در ماه ژوئیه با ۹۱ میلیون دلار بودجه از جمله سرمایهگذاریهای «بیل گیتس» ظاهر شدند.
«سازمان زمینشناسی آمریکا»(USGS) در ماه سپتامبر، یک ائتلاف پژوهشی را با حمایت شرکتهای «شورون»(Chevron) و «بریتیش پترولیوم»(BP) راهاندازی کرد و «مرکز تحقیقات پیشرفته انرژی آمریکا»(ARPA-E) یک برنامه۲۰ میلیون دلاری را برای تحقیق و توسعه هیدروژن طبیعی آغاز کرد.
اینکه زمین اصلا هیدروژن را در خود نگه میدارد یا خیر، دانش متعارف زمینشناسی را به چالش میکشد. از آنجا که هیدروژن غنی از انرژی و واکنشپذیر است، پژوهشگران تصور میکردند که بیشتر آن در پوسته زمین توسط میکروبها خورده میشود یا به ترکیبات دیگر تبدیل میشود.
وجود شگفتانگیز آن در بسیاری از مکانها، این گمانهزنی را برانگیخته است که از هسته زمین نشت میکند یا به عنوان عناصر رادیواکتیو در پوسته آب شکافته ایجاد میشود اما بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که وقتی آب با مواد معدنی غنی از آهن در دما و فشار بالا واکنش نشان میدهد، هیدروژن به وجود میآید.
یک پژوهش منتشرنشده سازمان زمینشناسی آمریکا نشان میدهد که زمین ممکن است یک تریلیون تن هیدروژن داشته باشد که برای برآوردن تقاضای روبهرشد هیدروژن به عنوان سوخت و کود طی هزاران سال کافی است. برخی از کاوشگران میگویند استخراج آن میتواند بسیار ارزانتر از تولید «هیدروژن سبز» با برق تجدیدپذیر باشد که با میلیاردها دلار یارانه دولتی پشتیبانی میشود. پرسش بزرگ این است که آیا هیدروژن زمین در مخازنی متمرکز شده است که شرکتها بتوانند از نظر اقتصادی از آنها استفاده کنند یا خیر.
تقریبا از زمانی که رایانه مدرن وجود داشته است، از آن برای پیشبینی وضعیت آبوهوا استفاده میشود. اولین بار در طول جنگ جهانی دوم برای شبیهسازی تسلیحات هستهای و مسیرهای توپخانه، رایانههای نوپا توسط هواشناسان برای شبیهسازی وضعیت آینده جو مورد استفاده قرار گرفتند و نظم مدرن پیشبینی عددی آب و هوا را به وجود آوردند.
اگرچه این حوزه پیچیدهتر شده و اکنون از چندین هفته قبل پیشبینیهای قابل اعتمادی را ارائه میکند اما روش کار آن ثابت مانده است. روش این حوزه، به کار بردن مقادیر قابل توجهی از توان محاسباتی برای حل کردن معادلات دینامیک سیالات حاکم بر جو است.
هوش مصنوعی در طول سال گذشته، تغییر دادن هواشناسی را آغاز کرده است. شرکتهای فناوری از جمله «گوگل»، «هوآوی» و «انویدیا»، مدلهای هوش مصنوعی را برای پیشبینی کردن آب و هوا از ۱۰ روز قبل، با دقتی مشابه یا حتی بالاتر از مدلهای سنتی و با هزینههای محاسباتی بسیار کمتر آموزش دادهاند.
این مدلهای یادگیری عمیق به جای حل کردن معادلات، آینده نزدیک را براساس الگوهایی پیشبینی میکنند که از طریق آموزش دیدن در مورد آب و هوای ۴۰ سال گذشته آموختهاند. مشاهدات ارائهشده توسط مدل عددی «مرکز پیشبینیهای هوای میانبرد اروپا»(ECMWF) که برترین پیشبینیکننده جهان است نیز با همین روش به دست آمدهاند.
پس از آموزش، مدلها به جای اینکه دو ساعت روی یک ابررایانه کار کنند، میتوانند یک پیشبینی را در یک دقیقه روی دسکتاپ منتشر کنند اما مانند بیشتر فناوریهای هوش مصنوعی، هیچ کس واقعا نمیداند که مدل چه الگوهایی را یاد میگیرد.
مرکز پیشبینیهای هوای میانبرد اروپا در حال حاضر پیشبینی هوش مصنوعی خود را آغاز کرده است و سایر آژانسهای آبوهوایی نیز در تلاش برای رسیدن به آن هستند.
مدلهای جدید کامل نیستند. آنها برای پیشبینی برخی از پدیدههای ضروری مانند شدت طوفان تلاش میکنند اما پژوهشگران انتظار دارند مدلهای پیشبینیکننده مبتنی بر هوش مصنوعی، تنها زمانی بهبود پیدا کنند که کار آنها از مشاهدات مستقیم حسگرها آغاز شده باشد، نه فقط دادههایی که پیشتر از طریق مدلهای موجود فرستاده شدهاند. سرعت آنها به احتمال زیاد به پیشبینیکنندگان امکان میدهد تا چندین بار آنها را اجرا کنند.
هیچ کس انتظار ندارد پیشبینیهای عددی آب و هوا از بین بروند. برای مثال، مدلهای اقلیمی بر همان پارادایم حل معادله تکیه میکنند. هوش مصنوعی ممکن است در تسلط یافتن بر این پیشبینیها مشکل داشته باشد زیرا مدلهای آن تغییراتی را در آینده شبیهسازی میکنند که ممکن است شبیه دادههای آموزشی گذشته نباشند.
در بلندمدت، خروجی مدلهای آبوهوایی مبتنی بر ابررایانه میتواند به دادههای آموزشی برای هوش مصنوعی پیشبینیکننده آب و هوا تبدیل شود و در نهایت ممکن است از مربیان آنها پیشی بگیرد.
تلاش برای غلبه بر مالاریا با واکسن امسال دو برابر شد. یک ارزیابی بزرگ در مورد اولین واکسن مالاریا در جهان به نام «موسکیریکس»(Mosquirix) نشان داد که این واکسن، مرگ و میر کودکان خردسال را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد.
مالاریا شدیدترین ضربه را به کودکان خردسال میزند و تنها در جنوب صحرای آفریقا سالانه جان ۴۷۰ هزار نفر را میگیرد. اکنون «سازمان جهانی بهداشت»(WHO) واکسن دوم به نام «آر۲۱/ماتریکسام»(R۲۱/MatrixM) را تایید کرده است تا به مبارزه بپیوندد.
طراحی واکسن دوم مشابه موسکیریکس است اما میتوان آن را با هزینه کمتر و در مقادیر بیشتر تولید کرد. این واکسن احتمالا میتواند به پر کردن شکاف بزرگ بین عرضه و تقاضا برای واکسنهای مالاریا کمک کند و از مرگ سالانه دهها هزار کودک جلوگیری به عمل بیاورد.
موسکیریکس که «آرتیاس،اس»(RTS,S) نیز نامیده میشود، اثربخشی کمی دارد و محافظت آن به زودی کاهش مییابد. این یکی از دلایلی است که سازمان جهانی بهداشت تصمیم گرفت واکسن را تحت مطالعه دقیق منتشر کند.
در سال ۲۰۱۹ یک مرحله آزمایشی چند ساله آغاز شد که در آن نزدیک به دو میلیون نوزاد و کودک خردسال در غنا، کنیا و مالاوی این واکسن را دریافت کردند. تا سال ۲۰۲۱، نتایج اولیه مقامات را متقاعد کرد که واکسن به اندازه کافی ایمن و مؤثر است تا برای استفاده گستردهتر تأیید شود.
مقامات سازمان جهانی بهداشت در ماه اکتبر، مقایسه بین مناطق دریافتکننده واکسن در مرحله آزمایشی را با مناطق کنترلشده که در آنها واکسن ارائه نشده بود، گزارش کردند.
این واکسن میزان مالاریای شدید را تا ۲۲ درصد کاهش داد. مرگ و میر ناشی از همه دلایل به جز تصادفات، در کودکان مناطق دریافتکننده واکسن ۱۳ درصد کمتر از مناطقی بود که این واکسن ارائه نشده بود.
این نتیجه نشان میدهد حتی همین واکسن ناقص میتواند جان انسانها را نجات دهد اما شرکت «گلاکسواسمیتکلاین»(GSK) که موسکیریکس را تولید میکند، از حالا تا سال ۲۰۲۵ فقط میتواند ۱۸ میلیون دوز واکسن ارائه دهد که برای واکسینه کردن کامل تنها ۴.۵ میلیون کودک از سالانه ۴۰ میلیون کودک متولدشده در مناطق مبتلا به مالاریا کافی است.
واکسن آر۲۱ میتواند به پر کردن این شکاف کمک کند. این واکسن که در «دانشگاه آکسفورد» توسعه یافته، دارای مجوز «موسسه سرم هند»(SII) یک تولیدکننده بزرگ واکسن است. این شرکت میگوید که میتواند سالانه ۱۰۰ میلیون دوز واکسن را با قیمت بین دو تا چهار دلار در هر دوز تولید کند و این کمتر از نصف قیمت موسکیریکس است.
دادههای مورد انتظار از مرحله سوم کارآزمایی آر۲۱ که شامل ۴۸۰۰ کودک در چهار کشور بود، به عنوان پیشچاپ در ماه سپتامبر منتشر شد. اگرچه هیچ مقایسه مستقیمی بین این دو واکسن وجود نداشته اما نتایج نشان میدهند که واکسن در ۱۸ ماه اول، حداقل به اندازه موسکیریکس موثر است و شاید کمی موثرتر باشد. سازمان جهانی بهداشت میگوید موسکیریکس احتمالا تا اواسط سال ۲۰۲۴ برای استفاده گسترده در دسترس خواهد بود.
پزشکی، دستاوردی را برای دهها میلیون نفر مبتلا به بیماری آلزایمر در سراسر جهان نداشته است و معدود درمانهای تاییدشده فقط علائم بیماری را هدف قرار دادهاند اما مقامات آمریکا در ماه ژانویه، اولین دارویی را معرفی کردند که اگرچه در حد متوسط اما به وضوح، با زیستشناسی زمینهای بیماری مقابله میکند و زوال شناختی را کاهش میدهد.
دومین درمان نیز یک نتیجه تقریبا نزدیک داشت. هیچ کدام از این دو روش به درمان نزدیک نمیشوند و هر دو خطرات جدی دارند اما امید جدیدی را به بیماران و خانوادههای آنها میدهند.
مغز افراد مبتلا به آلزایمر دارای تودههای پروتئینی درهمتنیده به نام «آمیلوئید بتا» است و دانشمندان سالها بحث کردهاند که آیا حذف آنها به بیماران کمک میکند یا خیر.
درمانهای مختلفی که این کار را انجام میدادند، شکست خوردند اما درمان جدید که یک آنتیبادی مونوکلونال ضد آمیلوئید به نام «لکانمب»(lecanemab) است، در یک کارآزمایی محوری ۱۸ ماهه توانست زوال شناختی را تا ۲۷ درصد در مقایسه با دارونما کاهش دهد.
این نتیجه برای متقاعد کردن مقامات آمریکا و بعدا ژاپن در تأیید آن کافی بود. در کارآزمایی تابستان امسال، یک آنتیبادی دیگر به نام «دونانماب»(donanemab) که آمیلوئید مغز را نیز هدف قرار میدهد، زوال شناختی را تا ۳۵ درصد در مقایسه با دارونما کاهش داد. هر دو روش درمانی به صورت وریدی انجام میشوند.
اگرچه پژوهشگران، پزشکان و بیماران مبتلا به آلزایمر جشن میگیرند اما به جنبه تاریک درمان نیز توجه دارند که خطر تورم مغز و خونریزی مغزی ناشی از درمانهاست و در موارد نادری میتواند کشنده باشد.
افرادی که دارای یک نوع ژن مستعد ابتلا به آلزایمر به نام «APOE4» هستند، به ویژه در معرض این عارضه جانبی قرار دارند. افراد مبتلا به آلزایمر که داروهایی را برای جلوگیری از تشکیل شدن لختههای خون یا از بین بردن آنها مصرف میکنند، در معرض خطر بالاتری قرار دارند.
از آنجا که جامعه مبتلا به آلزایمر مزایا و خطرات داروهای ضد آمیلوئید را ارزیابی میکند، به دنبال دادههای بیشتری است. یک پرسش این است که آیا با گذشت زمان در درمان، بهبود اندکی در کندی شناختی حاصل میشود.
پرسش دیگر این است که اگر این درمانها برای افرادی که در معرض خطر بیماری قرار دارند، به اندازه کافی زود انجام شوند، آیا میتوانند آغاز علائم را به تأخیر بیندازند.
درمانهای جدید نشان میدهند که آمیلوئید یک هدف ثمربخش است اما آنها تازه در آغاز راه هستند. دانشمندان امیدوارند که در سالهای آینده دریابند چگونه میتوانند مزایای درمان را به حداکثر برسانند و درمانهای جدیدی را پیدا کنند که عملکرد بهتری داشته باشند.
داستان مردم در قاره آمریکا ممکن است فصل اول جدیدی پیدا کرده باشد. امسال، پژوهشگران به تایید ادعای قابل توجهی نزدیک شدند که قدمت این داستان را حداقل به ۵۰۰۰ سال پیش میبرد.
تعداد معدودی از پژوهشها پیشتر خاطرنشان کرده بودند که افراد ممکن است زودتر از آنچه به صورت استاندارد فرض میشد سفر کرده باشند. سنگهای پوستهپوستهشده و استخوانهای حیوانات سوخته که از جنوب شیلی به دست آمدهاند، به ۱۸۵۰۰ سال پیش برمیگردند و ابزار سنگی کشفشده در غار مکزیک مربوط به ۲۶ هزار سال پیش است اما هیچکدام از آنها شواهد روشنی را در مورد فعالیتهای انسانی ارائه نکردند و بیشتر باستانشناسان در مورد این موضوع شک داشتند.
در سال ۲۰۲۱، پژوهشگرانی که در پارک ملی «وایت سندز»(White Sands) نیومکزیکو کار میکردند، یک کشف بالقوه را اعلام کردند که همه چیز را تغییر داد. آنها ردپای غیر قابل انکار انسان را کشف کردند که بین ۲۱ هزار تا ۲۳ هزار سال پیش در ساحل گلآلود دریاچهای باستانی باقی مانده است. این گروه پژوهشی، زمانها را براساس دانههای یک گیاه آبزی مشخص کردند که در لایههای اطراف ردپاها یافت شده و با رادیوکربن تاریخگذاری شدهاند اما جای تردید وجود داشت زیرا دانهها میتوانستند کربن باستانی را از رسوبات محلول در آب دریاچه جذب کنند و سن اندازهگیریشده را افزایش دهند.
بنابراین، گروه وایت سندز با استفاده از گرده گیاهان موجود در خشکی و دانههای موجود در رسوبات بین و زیر مسیرها، ردپاها را دوباره بررسی کردند. آنها در ماه اکتبر گزارش دادند که تاریخهای جدید کاملا با نتایج ذکرشده در مقاله اصلی مطابقت دارند.
اگر تاریخها درست باشند، ردپاهای کشفشده از اوج آخرین عصر یخبندان و زمانی باقی ماندهاند که یخچالهای طبیعی، کانادا را پوشانده بودند و این نشان میدهد که انسانها احتمالا باید پیش از تشکیل شدن صفحات یخی به قاره آمریکا سفر کرده باشند.
این پژوهش جدید، برخی از بدبینان اولیه را متقاعد کرده است. برخی دیگر هنوز میگویند که شاید باد یا فرسایش، رسوبات را روی ردپاها گذاشته باشند و آنها را قدیمیتر از آنچه هستند نشان دهند اما همه مشتاق دریافت کردن سرنخهای بیشتری در مورد مردم وایت سندز هستند؛ مانند یک آتشدان یا ابزار سنگی که بتواند حضور آنها را تایید کند و نکاتی را در مورد فرهنگ آنها ارائه دهد.
کشف امسال میتواند جرقهای برای ارزیابی مجدد سایر مکانهای مورد مناقشه باشد و احتمالا باستانشناسان را به رقابت برای کاوش در سایر رسوبات عصر یخبندان در جستجوی تأیید یا حتی شگفتیهای بیشتر ترغیب میکند.
امسال، اخترفیزیکدانان نشانههایی از یک غرش کیهانی ضعیف و مدتها مورد جستجو را پیدا کردند. این صدای امواج گرانشی ساطعشده از سیاهچالههای کلانجرم سراسر جهان بود که در جفتهای مداری محکم به دور یکدیگر میچرخند.
این مشاهدات که پژوهشگران تا زمان به یقین رسیدن آنها را کشف نمینامند، هم قویترین پشتوانه کنونی برای وجود این دو هیولا و هم یک نمایش قوی از روشی هستند که سیگنالهای ساطعشده از ستارههای دور را برای تشخیص امواج گرانشی به کار میبرد.
سیاهچالههای کلانجرم با وزن میلیونها یا میلیاردها برابر خورشید ما در قلب کهکشانها قرار دارند. وقتی کهکشانها با هم ادغام میشوند، سیاهچالههای مرکزی آنها میتوانند در یک مدار در حال فشرده شدن قفل شوند.
اولین مراحل مارپیچ مرگ سیاهچالهها، از دید فناوریهای زمینی پنهان هستند اما هنگامی که در فاصله چند سال نوری از یکدیگر قرار میگیرند، حرکت دایرهای آنها امواج گرانشی آهسته اما قوی را منتشر میکند.
«رصدخانه امواج گرانشی تداخلسنج لیزری»(LIGO) که در سال ۲۰۱۵ برای اولین بار امواج گرانشی ناشی از ادغام دو سیاهچاله به اندازه ستاره را شناسایی کرد، نمیتواند آنها را ثبت کند.
رصدخانه LIGO برای درک کردن این امواج میلیثانیهای، مسافت طیشده توسط پرتوهای لیزر را در لولههای خالی چهار کیلومتری اندازهگیری کرد اما به دام انداختن امواج چندینساله تولیدشده توسط سیاهچالههای کلانجرم، به شبکه بسیار بزرگتری نیاز دارد.
بنابراین، ستارهشناسان به تپاخترها روی آوردند؛ ستارههای سوختهای که صدها بار در ثانیه میچرخند و یک فوران از ذرات ساطعکننده امواج رادیویی را پرتاب میکنند. همان طور که آن پرتو مانند فانوس دریایی از کنار زمین میگذرد، تلسکوپهای رادیویی پالسهایی را به اندازه یک ساعت اتمی ثبت میکنند.
در طول دو دهه گذشته، ستارهشناسان به طور منظم چندین تپاختر را برای بررسی انحرافات کوچک در ریتم آنها زیر نظر گرفتند. یک موج گرانشی گذرا، فضای بین تپاختر و زمین را فشرده یا کشیده میکند و با رسیدن پالسها به طور نامحسوس جابهجا میشود.
در ماه ژوئن، پنج گروه پژوهشی در سراسر جهان که هر کدام مجموعه متفاوتی از تپاخترها را رصد میکردند، به طور مشترک اعلام کردند که با ۱۵ سال رصد، نویز موجود در دادهها را به قدری کاهش دادهاند که میگویند آنچه باقی مانده، هیاهوی ترکیبی از سیاهچالههای کلانجرم است و احتمالا میلیونها نمونه از آنها وجود دارد.
این گروهها اکنون در حال جستجوی تپاخترهای بیشتری هستند تا بتوانند کهکشانهایی را ترسیم و بزرگنمایی کنند که سیاهچالهها در آنها به آرامی میرقصند.
دانشجویان تحصیلات تکمیلی و مقطع فوق دکتری برای دههها از دستمزد پایین و شرایط بد کاری شکایت داشتهاند. سرخوردگی آنها در سال گذشته در کانون توجه قرار گرفت زیرا دانشمندانی که در اوایل کار خود بودند، با هم متحد شدند تا تغییراتی را در سیستم درخواست کنند.
زمستان گذشته، ۴۸ هزار کارمند دانشگاهی در سیستم «دانشگاه کالیفرنیا»(UC) بزرگترین اعتصاب دانشگاهی را در تاریخ آمریکا برگزار کردند و افزایش دستمزد قابل توجهی را برای دانشجویان فارغالتحصیل و مقطع فوق دکتری به دست آوردند.
چنین اقدام جمعی به ویژه در آمریکا برجسته شده است اما هزاران نفر از کارکنان دانشگاهی کانادا، در یک اعتراض گسترده یک روزه در ماه مه شرکت کردند تا خواستار افزایش بودجه فدرال برای دانشجویان فارغالتحصیل و فوق دکتری شوند. در آلمان، پژوهشگرانی که در اوایل دوران شغلی خود بودند، برای تغییر در قراردادهای پسادکتری کمپین تشکیل دادند.
فعالیت اتحادیهها و اعتصابها در آمریکا، بسیاری از دانشگاهها را مجبور کرده است که با افزایش حقوق و مزایای دیگر، از جمله کمکهزینه مراقبت از کودک و بهبود سیاستهای آزار و اذیت در محل کار موافقت کنند.
«آلوارو کوئستا دومینگز»(Álvaro Cuesta-Domínguez) زیستشناس مولکولی «دانشگاه کلمبیا»(Columbia University) و یکی از اعضای هیئت اجرایی اتحادیهای که در مورد قرارداد جدید دانشجویان فوق دکتری و پژوهشگران دانشگاهی مذاکره کرده است، گفت: ما این کار را هم برای خودمان و هم برای مردمی انجام میدهیم که بعد از ما خواهند آمد. ما باید شرایط بهتری را برای نسل آینده دانشمندان فراهم کنیم.
دانشمندان در مراحل اولیه نیز بر دانشگاهها فشار آوردهاند تا تغییراتی را اعمال کنند. بخش فزایندهای از دانشجویان پس از فارغالتحصیلی به سمت مشاغل صنعتی پردرآمدتر میروند و این باعث شده است که بسیاری از اساتید در سالهای اخیر برای پر کردن موقعیتهای خالی پسادکتری تلاش کنند.
بسیاری از مدیران دانشکدهها و دانشگاهها موافق هستند که اعمال تغییرات لازم است اما عبور کردن از فشار وارده بر بودجه آنها، چالشهایی را به همراه دارد. اساتیدی که اغلب حقوق دانشمندان تازهکار را از کمکهزینههای خود میپردازند، ممکن است مجبور شوند تعداد کمتری دانشجوی فارغالتحصیل و فوق دکتری را استخدام کنند.
باید دید که آیا آژانسهای تامین مالی، کمکهای بلاعوض را برای پرداخت افزایش حقوق دانشمندان در مراحل اولیه شغلی افزایش خواهند داد یا خیر. در این میان، برخی از دانشگاهها حرکتهایی را برای کمک کردن به دانشکده در سازگاری با افزایش هزینههای پرسنل داشتهاند.
برای مثال، پژوهشگران «دانشگاه کالیفرنیا برکلی»(UC Berkeley) امیدوارند که ترکیبی از اقدامات کوتاهمدت برای کمک کردن به اساتید در پرداخت هزینهها و برنامهریزی راهبردی و بودجهبندی بلندمدت، در نهایت به شکلگیری اکوسیستمی بیانجامد که در آن همه میتوانند پیشرفت کنند.
با گذشت بیش از یک دهه از ساخت، سرانجام عصر علم «رایانش اگزامقیاس»(Exascale computing) امسال فرا رسید. «فرانتیر»(Frontier) در «آزمایشگاه ملی اوک ریج»(ORNL)، به اولین رایانهای تبدیل شد که به طور آشکار آغوش خود را به روی کاربران علمی گشود و توانست چالشهای موجود در حوزههای گوناگون، از آب و هوا گرفته تا مواد را با سرعت اگزافلاپس انجام دهد.
گفته میشود چین سالها ماشینهای اگزامقیاس را در اختیار داشته است اما این کشور جزئیات سختافزار آن را منتشر نمیکند. انتظار میرود حدود ۶۰ تیم طی سال آینده در فرانتیر ثبتنام کنند اما انتشار نتایج اولیه آن آغاز شده است.
فرانتیر گروهی از پژوهشگران به سرپرستی دانشمندان مواد «دانشگاه میشیگان»(UMich) را قادر ساخت تا دو چارچوب نظری را برای پیشبینی رفتار حداکثر ۶۰۰ هزار الکترون در یک ماده با دقت تقریبا کامل ادغام کنند.
تلاشهای پیشین تنها میتوانستند این کار را برای حدود ۱۰۰۰ الکترون مدیریت کنند. استفاده کردن از فرانتیر به گروه امکان داد تا نحوه شکلگیری و پیشروی عیوب آلیاژهای منیزیم را شبیهسازی کنند. این پیشرفت میتواند به توسعه مواد فوق سبک برای خودروها و هواپیماهای کممصرف کمک کند.
پژوهشگران «آزمایشگاه ملی لاورنس لیورمور»(LLNL) و «آزمایشگاه ملی سندیا»(SNL) نیز از فرانتیر برای تقویت وضوح مدل اولیه آبوهوای جهان «وزارت انرژی آمریکا» استفاده کردند. این کار برای اولین بار، ترکیب فیزیکی را که باعث ایجاد ابرها در سراسر جهان میشود امکانپذیر کرد.
انتظار میرود که این پیشرفت، پیشبینی را در مورد تغییرات آبوهوایی تا اندازه زیادی بهبود ببخشد. هر دوی این تلاشها ماه گذشته جوایز برتر را برای شبیهسازیهای ابرمحاسباتی دریافت کردند.
اکتشافات اگزامقیاس به تازگی آغاز شدهاند. یک دستگاه اگزامقیاس در «آزمایشگاه ملی آرگون»(ANL) اکنون در حال انجام دادن اشکالزدایی نهایی پیش از قرار گرفتن در دسترس کاربران است.
انتظار میرود سال آینده، ابررایانههای جدید اگزامقیاس در کالیفرنیا و آلمان به صورت آنلاین عرضه شوند و سایرین در فرانسه و ژاپن که به دنبال آن هستند، در را به روی علم در مقیاسی باز کنند که پیشتر دستنیافتنی بود.
مشکلات امسال برای «برنامه قطب جنوب آمریکا»(USAP) که رهبر جهانی در حمایت از تحقیقات در قاره یخزده است، افزایش یافت. «بنیاد ملی علوم آمریکا»(NSF) که این برنامه را مدیریت میکند، پس از گزارش سال ۲۰۲۲ پیرامون آزار جنسی فراگیر، با پرسشهای دشواری از سوی قانونگذاران روبرو شد.
طبق گزارش یک پیمانکار خارجی، حدود ۷۲ درصد از زنانی که طی سالهای اخیر در قطب جنوب کار کرده بودند، آزار جنسی را یکی از مشکلات کار خود میدانستند.
همچنین در سال جاری، دانشمندان قطب جنوب وقتی متوجه شدند بیش از نیمی از پروژههای برنامه قطب جنوب آمریکا که برای فصل ۲۰۲۳-۲۰۲۴ برنامهریزی شده بودند، لغو شدهاند یا کاهش یافتهاند، شگفتزده شدند.
مقامات بنیاد ملی علوم آمریکا بخشی از تقصیر را به گردن همهگیری میاندازند که پروژه نوسازی ۵۰۰ میلیون دلاری را در «ایستگاه مکموردو»(McMurdo Station) به تعویق انداخت. همچنین، آنها به افزایش هزینه این حمایت و ثابت ماندن بودجه اشاره کردهاند.
یکی دیگر از چالشهای پیش رو، افزایش هزینههای یک یخشکن تحقیقاتی جدید و قویتر است که جایگزین یک کشتی قدیمی خواهد شد و چالش دیگر، انقضای قرارداد با کشتی دوم کوچکتر مورد استفاده برای سفرهای دریایی تحقیقاتی و تامین مجدد ایستگاه دوم آمریکاست.
پژوهشگران میگویند، مشکلات برنامه قطب جنوب آمریکا میتواند توانایی آنها را برای نظارت بر منطقهای که هشدارهای اولیه را درباره تأثیر تغییرات آبوهوایی روی کره زمین ارائه میدهد، کمتر کند. همچنین، آنها بیم دارند که کاهش یافتن چشمانداز کار در قطب جنوب، دانشمندانی را که در مراحل اولیه شغلی هستند، به سمت رشتههای دیگر با آینده روشنتر سوق دهد.
ادامه ظن مبنی بر اینکه همهگیری کووید-۱۹ با نشت از یک آزمایشگاه دولتی در ووهان چین آغاز شد، به بروز اختلاف و از بین رفتن اعتماد بین دانشمندان، تحلیلگران اطلاعاتی و سیاستگذاران دامن زد.
بسیاری از دانشمندان میگویند شواهد قانعکنندهای از این نظریه حمایت میکنند که بیماری همهگیر از حیوانات آلوده فروختهشده در یک بازار در ووهان سرچشمه گرفته است. با وجود این، چین مانع تلاشهای صورتگرفته برای ارزیابی سناریوی دوم شده و اجازه ارزیابی مستقل آزمایشگاه را نداده است.
امسال دانشمندان غیر چینی، توالیهای ژنتیکی عمومی را از نمونههای محیطی به دست آوردند که توسط پژوهشگران چینی در اوایل همهگیری بیماری در بازار جمعآوری شده بود.
استدلال آنها این است که توالیها با حضور حیوانات آلوده در بازار مطابقت دارند و از نظریه سرایت بیماری حمایت میکنند. گروه چینی که نمونهها را جمعآوری کرده بودند، ابتدا وجود حیوانات را فاش نکردند و سپس مخالفت خود را با این نتیجه نشان دادند.
۹ نهاد اطلاعاتی فدرال آمریکا در تلاش برای ارائه یک توضیح عمومی، دیدگاههای خود را در مورد منشأ همهگیری منتشر کردند که وضوح کمی در مورد آن وجود دارد. اکثریت آنها طرفدار سرایت طبیعی هستند اما اطمینان کمی در مورد آن وجود دارد.
جمهوریخواهان در کنگره آمریکا، جلسات استماع آتشینی را برگزار کردند که مقامات بهداشتی آمریکا در آن متهم شدند یک نشت آزمایشگاهی را پنهان کردهاند تا بودجه آمریکا را برای تحقیقات پیرامون کروناویروس در آزمایشگاه ووهان پنهان کنند اما آنها هیچ مدرک محکمی ارائه نکردند.
ترس از حوادث آزمایشگاهی نیز پیشنهادهای آمریکا را برای تنظیم دقیقتر تحقیقات پیرامون ویروسهایی برانگیخته است که پتانسیل ایجاد همهگیری را دارند اما برخی از دانشمندان نگران هستند که قوانین جدید کار کردن روی بیماریهای عفونی مختل شود.
ادعایی که در اوایل سال با عنوان یک کار انقلابی مورد استقبال قرار گرفت، سال را با شکست به پایان رساند. در شماره هشتم مارس مجله «Nature»، یک گروه پژوهشی به سرپرستی «رانگا دیاس»(Ranga Dias) فیزیکدان «دانشگاه راچستر»(University of Rochester) گزارش دادند که یک ترکیب کریستالی آبی ساختهاند.
این ترکیب وقتی تحت فشار متوسط قرار میگیرد، به رنگ قرمز درمیآید و ویژگی را نشان میدهد که پژوهشگران مدتها به دنبال آن بودهاند. ویژگی مورد نظر این است که ترکیب، الکتریسیته را بدون مقاومت در دمای اتاق هدایت میکند.
مجله در شماره هفتم نوامبر به درخواست هشت نفر از ۱۱ پژوهشگر مشترک که گفتند پژوهش به طور دقیق مشارکت و نتایج آنها را منعکس نمیکند، مقاله را پس گرفت. دیاس نگفت که آیا با این بازپسگیری موافق است یا مخالف.
ابررساناها به طور گسترده در اسکنرهای امآرآی، تجهیزات الکترونیکی تخصصی و شتابدهندههای ذرات استفاده میشوند اما بیشتر آنها فقط در دماهای فوق سرد کار میکنند و به تجهیزات خنککننده گرانقیمت نیاز دارند.
فشار شدید یک راه حل برای برخی از ابررساناهاست اما عملی بودن را محدود میکند. ابررساناهای دمای اتاق که در فشار محیط یا نزدیک به آن کار میکنند، میتوانند انتقال نیروی الکتریکی را متحول سازند، میلیاردها دلار صرفهجویی کنند و انتشار گازهای گلخانهای را کاهش دهند.
عقبنشینی ماه نوامبر تنها شکستی نبود که دیاس در این سال متحمل شد. مجله «Physical Review Letters» روز هفتم اوت، یک مقاله سال ۲۰۲۱ دیاس را به دلیل ساختن دادههای ظاهری پس گرفت.
این به دنبال انتشار اخباری در ماه آوریل بود مبنی بر اینکه دیاس ممکن است بخشهایی از تز دکتری سال ۲۰۱۳ خود در «دانشگاه ایالتی واشنگتن» را سرقت کرده باشد. همه این اتفاقات پس از عقبنشینی سال گذشته Nature در یک مقاله ابررسانایی دیگر با دمای نزدیک به اتاق رخ دادند که توسط گروهی به سرپرستی دیاس ارائه شده بود. دیاس همه اتهامات مربوط به سوءرفتار را رد کرده است.
در ماه اوت، ادعای دیگری مبنی بر ابررسانایی در دمای اتاق از سوی یک گروه اهل کره جنوبی در فضای مجازی انتشار یافت که به سرعت با واکنش شدید دانشمندان بدبین همراه شد. اگرچه هیچ اتهامی مبنی بر رفتار نادرست مطرح نشد اما این حادثه نشاندهنده یک گام اشتباه دیگر در تعقیب رویای ابررساناست.
زمانی که «ایلان ماسک» در اکتبر ۲۰۲۲ با یک سینک به دفتر مرکزی توییتر رفت، این یک تهدید بود که در یک شوخی پیچیده شده بود. در شرکت رسانه اجتماعی که ماسک نام آن را به ایکس تغییر داد، اوضاع بسیار متفاوت بود. بسیاری از دانشمندان که این پلتفرم را به عنوان مکانی برای انتشار یافتهها و صحبت کردن در مورد مسائل پذیرفته بودند، احساس ناراحتی میکردند.
سخنان سرشار از نفرتپراکنی و اطلاعات نادرستی که مدتها پیش از آمدن ماسک یک مشکل در توییتر بودند، با کاهش تعدیل محتوا حتی بیشتر شدند و بسیاری از دانشمندان توییتر را برای همیشه ترک کردند. یک نظرسنجی که Nature در ماه ژوئیه انجام داده بود، نشان داد هفت درصد از دانشمندانی که از توییتر استفاده میکردند، به کار بردن آن را متوقف کردهاند.
از آن زمان، پست خود ماسک در مورد ادعاهای توطئهگران، بسیاری از پژوهشگران را متقاعد کرده است که از این روش پیروی کنند. برخی از آنها گروههایی را در پلتفرمهایی مانند «ماستودون»(Mastodon)، «بلواسکای»(Bluesky) یا «تردز»(Threads) راهاندازی کردهاند اما برخی دیگر این کار را نکردهاند و بسیاری از جوامع علمی آنلاین از هم پاشیدهاند.
نکته مهمتر این است که توییتر انتشار دادههای خود را برای پژوهشگران متوقف کرد، رابط برنامهنویسی برنامه رایگان خود را در تابستان امسال خاموش کرد و آن را با رابطی جایگزین کرد که دسترسی محدودتری به دادهها میدهد و بسیار گران است.
دهها پژوهش به حالت تعلیق درآمدند یا به پلتفرمهای دیگر منتقل شدند. این حرکت ضربه سختی را به همراه داشت زیرا توییتر که با دادههای خود سخاوتمندانهتر از سایر پلتفرمهای رسانه اجتماعی عمل کرده است، به نوعی ارگانیسم نمونه برای کسانی تبدیل شده بود که موضوعاتی مانند قطبیسازی و انتشار اطلاعات نادرست را مطالعه میکنند.
در هر حال، یک خوشبینی برای پژوهشگران وجود دارد. قانون خدمات دیجیتال در اتحادیه اروپا، پلتفرمهایی مانند ایکس را ملزم میکند که از اول ژانویه ۲۰۲۴ به پژوهشگران مستقل اجازه دسترسی به دادهها را بدهند. برخی از پژوهشگران قبلا درخواست دادهاند اما اینکه ایده مذکور چقدر سودمند به نظر میرسد، فقط در سال آینده روشن خواهد شد.