مهدی استادی جعفری . دکتری شهرسازی و کارشناس ارشد برنامهریزی حملونقل و علوم اجتماعی
جامعه ایرانی سالهاست که خود را در میان مخاطرات جدی و تهدیدآمیز میبیند. برخی از این قابهای پرتکرار که پیش روی ایرانیان است، مضامینی را اینچنینی به تصویر کشیده و سبب افزایش نگرانی و ناامیدی میشود:
• بحران آب در حال فراگیری است و چالشهای اجتماعی آن در سالیان اخیر رو به افزایش است.
• بیابانزایی و فرسایش خاک، پدیدهای شایع در طبیعت ایران شده، بهگونهای که به تهدیدی جدی برای امنیت غذایی و سلامت بدل گردیده است.
• آلودگی هوا هر سال خسارات میلیاد دلاری بر جای می¬گذارد و این همنفس ما، بلای جانمان شده است.
• میزان اثرپذیری از حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله، بدلیل توسعه بیبرنامه و خودخواهانه به شدت بالا است و در یک نمونه آن، تهدید زلزله برای پایتخت بسیار جدی و نگران کننده است.
مواردی از قبیل بالا بودن نرخ کشته و زخمی در تصادفات رانندگی، فقر، نابرابری اجتماعی، تمرکز گرایی و رهاسازی شهرهای مرزی و کوچکتر، افول اخلاق، بالا رفتن منازعات، ناامیدی، بی اعتمادی، مهاجرت و ...، بخشی دیگر از قاب مخاطرات ایرانیان است که باید شجاعانه دید و پذیرفت و آگاهانه در جهت حل آنها تصمیمهای درست و بهجا گرفت و اجرا نمود. این مخاطرات اگرچه قابل پیشبینی بودند، لیکن بدلیل نگاه نادرست به توسعه، عدم توجه به توصیه های خبرگان، اصرار به بردن صنایع در موقعیتهای نابجا و عطش افتتاح و اثبات طیف سیاسی خود بر رقبا و جامعه، دست به دست به ما رسیدهاند.
در این میان، توجه به این نکته حایز اهمیت است که در غالب نظام تصمیمگیریهای فوق، نگاه به توسعه ساختوسازی بوده و در این رویکرد، مهندسی تبدیل به ابزار توسعه در کشور و نشان گویای بالندگی ملی به عموم جامعه بعنوان خدمت و عملکرد دولتها شده است. در حالی که ریشه مخاطرات جامعه ایرانی در این است که نمیشود توسعه را ساخت وسازی انگاشت ولی در کنارش سازوکارها را ندید. نمیشود شهرهای خود را خودرومحور، شکننده و غیرانسانی توسعه داد ولی تخریب مسکن مهر کرمانشاه و تخریب متروپل آبادان را ندید. نمیتوان توسعه صنایع آلودهکننده و آببر را در موقعیت نابجا اجرا کرد ولی خشکسالی، ریزگرد و آلودگی هوا را که به تعطیلی شهرها میانجامد را توجه نکرد.
با این وصف، روشن می گردد که نگاه ما به توسعه همواره مهندسی بوده، در حالی که مسائل و مخاطرات ما از جنس مهندسی نیستند که برای حل آنها باز هم اصرار به راهکارهای مهندسی داریم. ما علوم انسانی و مطالعات اجتماعی را صرفا «پیوست» تصمیمات و پروژههایمان میخوانیم. ریشه مصائب ما تفکیک میان علوم مهندسی و جامعه شناسی است.
ما می بایست یک بازآفرینی اندیشه را رقم بزنیم که در آن تلفیقی از علوم مهندسی و اجتماعی بصورت توامان در فرآیند توسعه کشور به کار گرفته شوند. دلیل این امر این است که علوم انسانی و اجتماعی این امکان را میدهد تا فاصله انتقادی با مخاطراتی که بهواسطه توسعه بدون مبنا رخ داده پیدا شود و قدرت تمییز و تشخیص جهت به چالش کشیدن وضع موجود فراهم شود. ماهی تا زمانی که در آب است، آب را نمیبیند؛ توسعهگرانِ ساختوسازی دچار باورهای رایج و کلیشههای موجود شده است و بخاطر اینکه بتواند جامعه و نیازهایش را بهتر بفهمد و آن را مورد تحلیل قرار دهد، نیازمند علوم انسانی و اجتماعی است.
امروز باید این مطالبه بوجود بیاید و جامعه مهندسی برای اینکه بتواند به خودش فکر بکند و بنبست شکنی و ساختارشکنی عالمانه را انجام بدهد و بتواند مسیر آینده را باز نماید و مهندسی را در جامعه اثربخش کند، نیازمند جامعه شناسی و علوم اجتماعی است و این وظیفه متولیان توسعه کشور است تا این همگرایی را نهادینه و ساختارمند کند.
جامعه ایرانی میتواند با در کنار هم قرار دادن علوم مهندسی و اجتماعی از خصلت «همینی که هست» رها شود و از مخاطرات خود رهایی یابد. این نوشتار، کوششی است برای بیان زمینه¬ها و ریشه¬های عدم اثربخشی مهندسی در کشور و لزوم توجه جدی به مولفه¬های اجتماعی و فرهنگی در توسعه جامعه ایرانی است.