عصر ایران - عصر وستفالیایی (Westphalian Age) به دورهای در تاریخ اروپا گفته میشود که با پیمان وستفالی (Peace of Westphalia) در سال 1648 آغاز شد. پس از جنگهای سی سالۀ مذهبی (1648-1614)، کشورهای اروپایی یک پیمان صلح چندجانبه امضا کردند که حقوق برابر واحدهای سیاسی مستقل را به رسمیت میشناخت و تصریح میکرد که کشورهای مستقل حق دارند سرنوشت خود را تعیین کنند و حق دخالت در امور یکدیگر را ندارند. عصر وستفالیا به دورانی گفته میشود که با امضای این پیمان در 1648 آغاز شد و تا کنگرۀ وین در 1815 ادامه یافت.
شاخص عمدۀ دورۀ وستفالیا، پیدایش و رشد دولتهای ملی است که انحصار بازیگری در حوزۀ بینالمللی را به خود اختصاص دادند. در واقع عنصر پایۀ نظم بینالمللی در این دوران "دولت ملی" بود.
در غیاب یک قدرت برتر که بتواند نظم مقتدرانهای را از بالا بر اعضای جامعۀ بینالمللی تحمیل کند، سلسلهمراتبی ایجاد شد که در آن قدرتهای بزرگ در بالای هرم و قدرتهای کوچکتر، به میزان قدرت خود، در میانه یا پایین هرم قدرت قرار گرفتند.
بر همین اساس، چند کشور اروپایی طی تقریبا دو قرن، از اواسط قرن هفدهم (1648) تا اوایل قرن نوزدهم (1815) به تدریج به کانون قدرت جهان تبدیل شدند. این قدرتها توانستند قدرتهای غیراروپایی نظیر امپراتوری چین، ایران و عثمانی را به حاشیه رانده یا مقهور خویش سازند.
بنابراین نظم وستفالیا نظمی اروپایی بود که به آرامی به سراسر جهان تسری یافت. جهانیشدن این نظم نیز یکی دیگر از ویژگیهای عصر وستفالی بود که برخلاف گذشته به یک قاره یا منطقه محدود نمیشد.
از قرن نوزدهم میلادی، نظم جهانی وستفالیایی چنان وسعت یافت که هیچ کشوری نمیتوانست در خارج از دایرۀ الزامات آن قرار گیرد و نسبت به اقتضائات این نظم سیاسی بینالمللی بیتفاوت باشد. به همین دلیل مناقشات منطقهای میتوانست به جنگهای جهانی تبدیل شود. جنگهای جهانی اول و دوم نمونۀ بارزی از این ضعیت بود.
در این عصر، رقابت قدرتهای بزرگ در عرصۀ جهانی جریان مییافت و از آنجا که اقتصاد سرمایهداری بر پایۀ صنعت، پول و بازار، دارای بعد جهانی بود (برخلاف اقتصاد کشاورزی که حالت محلی داشت) و ارتباطات را نیز در خدمت خود داشت، رقابتها و جنگها هم آمیزهای از سیاست و اقتصاد را در بر داشتند و محدودۀ آنها تمامی کرۀ زمین بود.
امروزه نظام وستفالیا رو به افول رفته چراکه حاکمیت ملی و انحصار بازیگری دولتها، که از مهمترین پایههای نظم وستفالیایی بودند، از سوی نیروهای فراملی، وابستگی متقابل، جهانی شدن و انواع بازیگران جدید نظیر سازمانها و نهادهای بینالمللی و مدنی به چالش کشیده شدهاند.
در جهان کنونی، حاکمیت دولتها در درون مرزهای ملی آنها مورد هجوم نیروهای بینالمللی قرار میگیرد و قدرتهای مجزا از یکدیگر در حال ادغام و پیوند با یکدیگر هستند. "سرزمین" هم که یکی از ارکان دولت ملی به شمار میرفت، به اندازۀ عصر وستفالیا اهمیت ندارد. تشکیل اتحادیۀ اروپا مؤید هر دو نکتۀ فوق است.
با این حال برخی معتقدند ظهور جریانهای راست افراطی در اروپا و سایر کشورهای غربی، که منتقد گلوبالیسم و مدافع ناسیونالیسم هستند، نشانۀ تمایل به احیاء مناسبات تضعیف شدۀ عصر وستفالیا است.
برخی از صاحبنظران، تاریخ سیاسی جهان را از سال 1648 که پیمان وستفالی امضا شد، به سه دوره تقسیم کردهاند: دورۀ تکوین دولتهای ملی و نظم وستفالیایی ( از 1648 تا 1815 که کنگرۀ وین برگزار شد)؛ از کنگرۀ وین تا جنگ جهانی اول، که نظم وستفالیایی جهانی شد؛ از جنگ جهانی اول تا اواخر قرن بیستم که دورۀ بحران نظم وستفالیایی و برآمدن "عصر جهانی شدن" است.
این نکته هم گفتنی است که "پیمان وستفالی" در واقع شامل دو معاهدۀ "مونستر" و "اوزنابروک" بود که در منطقۀ وستفالی آلمان به امضا رسید. زمینهساز این معاهدات جنگهای سی سالۀ مذهبی بود و دستاورد آن علاوه بر آزادی مذهبی، که پیشتر نیز به تایید امپراتور "امپراتوری مقدس رم-ژرمنی" رسیده بود، عبارت بود از تایید حق شاهزادگان در امضای آزادانۀ پیمانهای صلح یا اعلان جنگ.
به این ترتیب، پوستۀ امپراتوری شکاف خورد و چهارصد شاهزادهنشین به حاکمیت و استقلال دست یافتند. چنین بود که وستفالی نماد عصر جدید و نقطۀ آغاز دولتهای ملی قلمداد شد. در این پیمان همۀ کشورهای اروپایی به غیر از انگلستان و پادشاهی لهستان.
این پیمان لطمهای اساسی به اقتدار سیاسی کلیسای کاتولیک زد و یکی از مبانی اصلی جدایی دین از سیاست در اروپا بود. پس از امضای این پیمان، کشورهای امضاکننده و واحدهای سیاسی بیرونآمده از دل پیمان، پاپ را در امور سیاسی به کلی کنار گذاشتند و مذهب به تدریج به امری انتخابی و شخصی بدل شد و ادارۀ عرصۀ عمومی به سیاستِ رهاشده از دیانت واگذار شد.