۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۴۱۶۲۹
تاریخ انتشار: ۱۹:۳۰ - ۱۷-۱۱-۱۴۰۲
کد ۹۴۱۶۲۹
انتشار: ۱۹:۳۰ - ۱۷-۱۱-۱۴۰۲

نقد 3 فیلم جشنواره فجر

نقد 3 فیلم جشنواره فجر
در کل میرو نه آنقدر به هدفش متعهد است که بتواند مفهومی را منتقل کند و نه آنقدر جان دار و خوش ساخت است که بتواند طیفی از مخاطبان را راضی از سینما خارج کند. میرو نه برای شبهای اقتدار ملی مناسب است و نه روزهای تعطیل. صرفا یک اثر متوسط رو به پایین از فیلمسازی ست که گویا نمیخواسته آن سالش را در بیکاری سر کرده باشد.

عباس مدحجی - نقد سه فیلم اکران شده در جشنواره فیلم فجر به ترتیب این گونه است.

نقد فیلم  ملکه آلیشون

ابراهیم نوآور محمد در آستانه ی چهل سالگی دست به ساخت فیلمی در ژانر کودک و نوجوان زده که بقول خودش حدود ۸ سال زمان برده چون تمام کارهای تولید را خود به تنهایی انجام داده و به همین دلیل هم هست که در تیتراژ فقط نام خودش دیده میشود.

ملکه آلیشون آخرین ساخته نوآور از فیلم‌های برگزیده جشنواره فیلم کودک است که به طور مستقیم وارد بخش مسابقه جشنواره فجر شده است. ساخت این فیلم حدود ‌۸ الی ۹ سال طول کشیده است و از این حیث یک رکورد محسوب می‌شود. با حضور ملکه آلیشون سهم سینمای کودک و نوجوان در جشنواره فیلم فجر به ۳ فیلم می‌رسد که دوتای دیگر محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

ملکه آلیشون

کارگردان پیش از این درباره انگیزه و ایده کار گفته بود: آلیشون نام یک درخت ۳ هزارساله در کشور تایوان بود که به علت سهل‌انگاری و ندانم‌کاری‌ها، طوفانی آن را بر زمین زد و شکست، پس از این ماجرا، اهالی کشور ناراحت بودند که چرا از درخت که به‌عنوان سمبلی که در تایوان شناخته می‌شد، مراقبت نشد و آن را استوار نکردند. حتی بعد از شکسته شدن درخت سه هزارساله «آلیشون» برای آن عزاداری گرفته شد. این داستان ایده ساخت «ملکه آلیشون» را به ذهن من آورد و سبب شد که تلاش کنم تا ضرورت قدردانی از طبیعت را به کودکان و نوجوانان یادآوری کنم چراکه معتقدم جنگل و طبیعت همه چیز این کره خاکی‌ست.

علیرغم طولانی شدن روند ساخت فیلم و ادعای فیلمساز برای مشاوره گرفتن از کودکان و نوجوانان در تمام مراحل ساخت، نتیجه اما خیلی هم قابل اعتنا نیست. صداگذاری ها به میزان زیادی از ارتباط با مخاطب کاسته و گریم و چهره پردازی شخصیت های ورائی مثل پدربزرگ دور از واقعیت است و توی ذوق میزند. طراحی صحنه در برخی زیادی نماها تصنعی و گل درشت است. در ملکه آلیشون بلزیهای خوبی نمیبینیم و حتی در برخی سکانسها میمیک چهره و زبان بدن تناسب چندانی با حس دیالوگ ادا شده و شخصیت ندارد. 

فراموش نکنیم که مخاطب فیلم قشر کودک و نوجوان است و لازم نیست زیاد دنبال رابطه علت و معلولی و منطق روایی در قصه باشیم با این توضیح که فیلم در فضایی فانتزی گونه و غیرواقعی قصه اش را پیش میبرد. ملکه آلیشون اما یک سر و گردن از آثار مشابه داخلی و حتی خارجی در تناسب با فضای فکری مخاطبان کم سن و سالش بالاتر است و با تاکید بر القای حس ترس، سعی در بالا نگه داشتن آدرنالین بیینده و جلب توجهش دارد که تا حدودی هم موفق است.

 نقد فیلم  میرو  

حسین ریگی بعد از لیپار و هوک در سومین اثرش بنام میرو با سفارش بنیاد شهید و سینمای فارابی بسراغ کپی دست چندمی از اخراجی های مسعود ده نمکی رفته است. ایده ای تکراری از فرار دو نوجوان از شهرشان بخاطر گندهایی که زده اند به جبهه. سکانسهای بشدت کلیشه ای با دیالوگ های تکراری و صحنه های پیش بینی شده. ریگی در هوک ثابت کرد با جذابیت های بصری اکوسیستم بلوچ آشناست و فرمول خاص خودش را به تصویر کشیدنشان دارد تا اثرش منحصر به خودش باشد. اما ردی از این بوم شناسی جذاب و لازم در میرو نیست و فیلم معطوف به قصه و دیالوگی الکن است.

فیلم  میرو  

میرو اثر ضعیفی ست که گویی فقط جهت اتمام سفارش تکمیل شده و حرف متفاوتی برای گفتن ندارد. ملغمه ی دفاع مقدس و بلوچ و دنیای نوجوانی با تنه زدن به تنه ی اخراجی ها. قماربازهایی که جبهه میروند، بازهم به خلافشان در جبهه ادامه میدهند تا در نهایت متحول شوند. نه بازی ها درست از آب در آمده اند نه قصه دلچسب و پرکشش است که مخاطب را پای پرده نگه دارد. بازی هنروران بومی با عدم هدایت درست فیلم ساز یا انتخاب غلط تبدیل به نقطه ضعف اصلی فیلم شده. هنروران حرفه ای تر از بیضایی گرفته تا دلاوری هم  خوب عصاره گیری نشده است.

موسیقی اگرچه بومیزه شده اما چندان روی اثر سوار نیست و حضورش زیاد احساس نمیشود. مزید بر خلا موسیقی، عدم کیفیت مناسب صداست که تشخیص دیالوگهای لهجه دار را سخت تر میکند. میرو پیش از رسیدن به نیمه، خسته کننده و ملال آور میشود. روی زین اسب تکرار میتازد و سکانس به سکانس و پلان به پلان به مجاب کردن تماشاگر برای خاموش کردن صفحه نزدیکتر میشود. قصه در جاهایی افت و خیزهایی نیم جذابی دارد اما ناتوان تر از آن است که کلیت فیلم را نجات دهد و اثر همچنان روی بال خیال فیلمساز معلق است.

در کل میرو نه آنقدر به هدفش متعهد است که بتواند مفهومی را منتقل کند و نه آنقدر جان دار و خوش ساخت است که بتواند طیفی از مخاطبان را راضی از سینما خارج کند. میرو نه برای شبهای اقتدار ملی مناسب است و نه روزهای تعطیل. صرفا یک اثر متوسط رو به پایین از فیلمسازی ست که گویا نمیخواسته آن سالش را در بیکاری سر کرده باشد.

صبح اعدام

فیلم صبح اعدام برشی از لحظات پایانی زندگی طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی است که در پی قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ محکوم به اعدام شدند. داستان این فیلم در فاصله زمانی ۵ تا ۶:۳۰ صبح این روز روایت می‌شود. پیرنگ اصلی این داستان اعتراضی و سیاسی، اقتباسی از گزارش واقعی خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم تیرباران این دو شخصیت است که بهروز افخمی پس از سال‌ها تحقیق و پژوهش آن را به فیلمنامه «صبح اعدام» تبدیل کرده است.

افخمی حاصل جمع ژانرهای سیاسی تاریخی و درام و بیوگرافی را در صبح اعدام چنان عمل آورده که با نیم دوجین بچه ناقص الخلقه شبهه سینمایی مواجه شویم. صبح اعدام بیش و پیش از فیلم سینمایی، پادکستی تصویری ست که تصویر بردار انگار فقط میتوانسته نماهای کلوزآپ و مدیوم کلوزآپ برای دقت بر میمیک چهره بردارد و اعتقاد چندانی به دیگر نماها ندارد. صبح اعدام شاید فقط برای تاریخ نگاران آنهم از نوع وابسته و سیستماتیک جذاب باشد اما بعید است بدل دیگر اقشار چنگی زند.

صبح اعدام

از جهتی دیگر اما دست گذاشتن روی کارکترهای نه خیلی مذهبی برای معرفی انقلاب اسلامی هم زیاد معمول نبوده است و از این رو باید ریسک افخمی را تحسین کرد. نماهای چارگوش سیاه و سفید و طراحی صحنه ی متناسب با زمان فیلم هم اگرچه نه خیلی عالی اما با اتمسفر فیلم همگون است.  شاید فالش ترین و ناهماهنگ ترین بخش فیلم همان آهنگ باکلام بی ریتمی ست که زورکی توی سکانسهای فیلم چپانده شده است و  دائما میخواهد یادآوری کند که من اثر اعصاب خوردکنی هستم.
 
بازی بازیگران نه چندان مشهور نقش های اصلی اتفاقا بدک نیست و روی ریتم فیلم سوار است. اما تا فیلم میاید شتاب بگیرد آب بستن افخمی روی سکانس ها آغاز میشود. استفاده افراطی از اکت های کلیشه هم تیر دیگری ست بر پیکره ی فیلم. سلام نظامی سربازان، آتش کردن سیگار زندانی توسط زندان بان، خنده های دائم محکومین به اعدام و کُرکُری هایشان با موسیقی دم دستی نیز مزید بر علتهای پیشین است. در پایان فیلم شاید این سوال در ذهن شما بماند که چرا سکانس انتقال محکومین به میدان تیر کش آمده است؟ 

برچسب ها: نقد ، فیلم
ارسال به دوستان