عصر ایران؛ هومان دوراندیش - انتقاد تلویحی علیرضا دبیر از رسول خادم در گفتوگوی تلویزیونی با پیمان یوسفی، بیش از پیش به مقایسۀ خصال فردی و مشی سیاسی این دو کشتیگیر بازنشسته و پرافتخار دامن زده است.
علیرضا دبیر آشکارا از شکلگیری دوگانۀ "خادم-دبیر" در افکار عمومی ناراحت است. او معتقد است عدهای تلاش کردهاند چنین تقابلی را ایجاد کنند؛ تقابلی که رسول خادم را "جهانپهلوان" و دبیر را "کریمشیرهای" جلوه میدهد!
اگرچه در نقد جزئیات مشی سیاسی دبیر میتوان ساعتها سخن گفت، ولی این نکته محرز است که فرهنگ سیاسی ایرانیان "ایستادن در کنار قدرت" را خوش ندارد. البته در نقد این انگارۀ سیاسی نیز میتوان به تفصیل نوشت، ولی به هر حال قرنهاست که در ایران اوضاع چنین باشد! یعنی مردم ایران "خدمت به ارباب قدرت" را نشانۀ حریت نمیدانند. درست است که حکومت ها یک سان نیستند اما اصل قدرت، قدرت است.
هم دبیر هم رسول خادم در کلاس پنجم دبستان، این حکایت گلستان سعدی را خواندهاند:
«دو برادر، یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی.
باری توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت، رهایی یابی که خردمندان گفتهاند نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن.
به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه در این صرف شد / تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز / تا نکنی پشت به خدمت دوتا»
این حکایت سعدی، فقط یکی از بسیار است وگرنه اگر شعر و ادب پارسی را شخم بزنیم به قصد کشف ریشههای فرهنگ سیاسی ایرانیان، از این دست حکایتها بسیار است.
اتفاقا یکی از علل شکلگیری چنین فرهنگی، مذهب تشیع بوده است. شیعیان حکومت را حق امام معصوم میدانستند و به همین دلیل هر حاکمی را در بهترین حالت "غاصب" و معمولا نیز غاصب و "جائر" میدانستند. چنین نگرشی طبیعتا با "ایستادن در کنار ارباب قدرت" سازگار نبوده. درست است که با همین نگاه حکومت پیشین ساقط شد اما چون منابع درآمدی اصلی در انحصار حکومت و قدرت است در نگاه عامه همچنان نزدیکی به قدرت به منزله برخورداری است و خودیها هم خود از موضعی انتقادی علیه وضع موجود سخن میگویند.
در دفاع یا نقد این فرهنگ سیاسی، از زوایای گوناگون میتوان سخنها گفت و مقالهها نوشت و چه و چه. ولی نکته این است که علیرضا دبیر اتفاقا به دلیل اینکه بچۀ جنوب شهر بوده، کاملا با این فرهنگ سیاسی آشنایی داشته.
او حتما بابت ایستادن در کنار قدرت، دلایل موجهی برای خودش دارد و مهم تر از همه تفاوت ساختار سیاسی این دوران با عصر تختی.
بنابراین در این یادداشت نمیخواهیم از موضع سیاسی دبیر انتقاد کنیم چرا که امروز او شاید از جهاتی شبیه به دیروز رسول خادم باشد بلکه نکتۀ مد نظر این است که دبیر میدانست (و اگر نمیدانست، اکنون دیگر میداند) که همسویی چهرههای اجتماعی با "ارباب قدرت" - فارغ از ایدیولوژیک بودن و نبودن آن - با استمرار محبوبیت سازگار نیست و این واقعیت اجتماعی و فرهنگی را سینماگران و سایر هنرمندان نیز در همین چند سال اخیر به خوبی درک کردهاند.
در همین ورزش کشتی و البته در عصر پهلوی می توان تختی را با امامعلی حبیبی کرد که یک طلای المپیک و سه طلای جهانی و انبوهی از مدالهای آسیایی و داخلی او سبب محبوبیت بیشتر در قیاس با تختی نشد.
اگر رسول خادم مهمان برنامۀ پیمان یوسفی بود، قطعا یوسفی محترمانهتر با او برخورد میکرد ولی وضع امروز دبیر چنان است که انگار نه انگار او یک طلای المپیک، یک طلای جهانی، چهار نقرۀ جهانی و پنج طلای جام جهانی کشتی ( و البته یک نقرۀ بازیهای آسیایی) برای ایران به ارمغان آورده است.
اگر دبیر تا قبل از این برنامۀ تلویزیونی احترام خودش را تا حد زیادی از دست نداده بود، محال بود سؤالات پیمان یوسفی از او، چنان لحن و محتوایی داشته باشد.
در فیلم "سلطان"، اثر مسعود کیمیایی، سلطان (فریبرز عربنیا) در حمایت از عادل (پولاد کیمیایی) به کَرَم، که همیشه آدمی در خدمت قدرت بوده، میگوید: «کَرَم، چقدر گفتی نوکرم؟ تو قاطی اینها چی کار میکنی؟ اصلا چرا تو همیشه اونوَری نه اینوَر؟ از 57 و بابای عادل تا حالا؟»
شاید اگر اصلاحات محمد خاتمی در این کشور فرجام دیگری داشت ملت ایران از این معادلۀ تاریخی عبور میکرد؛ ولی وقتی آنسوایستادگان چوب لای چرخ اصلاحات گذاشتند و از مزایای ایستادن در آن سو نیز برخوردار شدند، طبیعی است که این معادله طی دو دهۀ اخیر با شدت و قوت بیشتری بازتولید شده باشد.
اصلا اگر آقای دبیر از موقعیت خود رضایت تامه دارد -که چنین هم به نظر میرسد - دیگر چرا باید غم محبوبیت رسول را بخورد؟! همه چیز را همگان دارند. موقعیت از آنِ دبیر و محبوبیت هم از آنِ رسول!