«آبحوضیه، آبحوضی/آبحوضی کار نکرده / آبحوضیه، آب حوضی/آبحوضی نون نخورده»... این آواز برای بسیاری از تهرانیهای قدیم خاطرهانگیز است و روزگاری را به ذهن میآورد که هنور حیاطهای خانهها حوض داشت و رنگ فیروزهای آن چشمها را نوازش میداد.
به گزارش همشهری، زیبایی حوضهای وسط حیاط هر سال با آمدن بهار صدچندان میشد و صاحب خانه دورتا دورش را با گلدانهای سفالی و گلهای شمعدانی چشمنواز میکرد. در آن روزها برای همین حوضهای فیروزهای شغلی وجود داشت که به آبحوضی معروف بود.
آبحوضکش وظیفه داشت تا آب حوض را خالی و دیواره حوض را تمیز کند. هر سال با پایان فصل زمستان و نزدیک شدن به بهار این شغل رونق بیشتری پیدا میکرد. چون فصل زمستان آب حوض حیاط خانه از سرما یخ میبست و یا با برگهای خشکشده پر میشد، نظافت حوضها یکی از مهمترین بخشهای نظافت خانه به حساب میآمد.
آبحوضی علاوه بر اینکه حوضها را تمیز میکرد، وظیفه نظافت آبانبار خانهها را هم برعهده داشت. این شغل بیشتر بهصورت دورهگردی بود. یعنی آبحوضیها جای ثابتی نداشتند. در کوچه و خیابانهای محلههای تهران پیاده قدم میزدند و فریاد میکشیدند: «آب حوض میکشیم، آاابحوووضیییه» برخی از آنها البته فرش هم میشستند.»
بیشتر این کارگران جزو مهاجرانی بودند که از شهرهای دیگر به تهران میآمدند و وضع مالی خوبی نداشتند. به پیتهای فلزی دستههای آهنی میچسباندند تا بتوانند به راحتی آب حوض را خالی کنند. اغلب آنها بهصورت گروهی کار میکردند. مثلاً یکی آب حوض را خالی میکرد، دیگری لجنهای کف حوض را تمیز و نفر سوم زبالهها را از خانه بیرون میبرد.
نصرالله حدادی، تهرانپژوه، میگوید: «درباره آبحوضکشهای تهران ضربالمثلی وجود دارد. این شغل از مشاغلی بود که با آب ارتباط داشت و نظافت حوضها و آبانبارها را با مهارت انجام میدادند، اما از آنجا که آنها اغلب آبحوضیها ژولیده و کثیف بودند، در میان عموم مردم چندان مورد احترام قرار نمیگرفتند.
از طرفی، چون حوضها در فصل زمستان یخ میبستند و یا با زباله و برگ پر میشدند، اگر شیئ گرانقیمتی مثل انگشتر و... صاحبخانه در آن میافتاد نمیتوانست آن را پیدا کند و در نتیجه چشم امید داشت تا زمان تخلیه آب حوض، شیء مورد نظر توسط آبحوضی پیدا شود.
حدادی میافزاید: «آبحوضیها هم پاچههای شلوار را بالا میدادند و پا را در آب حوض فرو میبردند و به آرامی راه میرفتند تا اگر شیئی به پایشان خورد متوجه شوند، اما متأسفانه برخی اشیای گرانقیمت پیداشده را تحویل نمیدادند. از اینرو اگر فردی چندان اعمال درستی نداشت و روراست نبود به او «پاچه ورمالیده» میگفتند که حکایت از همان پاچههای بالازده آبحوضیها در آب کثیف حوض را دارد.»