فلسفه چینی، گوهر درخشان تمدن کهن چین، با قدمتی چند هزار ساله، همچنان درخشش خود را حفظ کرده و بر اندیشه و فرهنگ جوامع مختلف تاثیر گذاشته است. این فلسفه پهناور، طیف وسیعی از مکاتب فکری را در بر میگیرد که هر یک به جنبهای خاص از هستی، انسان و جامعه میپردازند.
به گزارش بیتوته، فلسفه چینی در دورههای مختلف تاریخی، از جمله دوره بهار و پاییز و دوره کشورهای متخاصم، سرچشمه گرفته است. در دورهای به نام "صد مکتب فکری"، تحولات فکری و فرهنگی قابل توجهی در فلسفه چینی رخ داد. اگرچه بسیاری از اصول فلسفه چینی در دوره کشورهای متخاصم شکل گرفت، اما عناصر اساسی آن برای چندین هزار سال وجود داشته است.
در باورهای اولیه دوره سلسله شانگ، تصوراتی از نظم و تنظیم طبیعت به وضوح مشاهده میشود. این باورها بر اساس مشاهدات مردم از چرخههای زمینی، همچون روز و شب و فصلها، شکل گرفته و نظم طبیعت را منعکس میکنند.
در مقابل باورهای فلسفی غرب، که زمان را به عنوان یک پیشرفت خطی میپذیرند، در این باورها تمایز اساسی وجود دارد. همچنین، در این دوره پرستش اجداد به رسمیت شناخته شده و جایگاه مهمی در فرهنگ و مذهب داشته است.
با سقوط سلسله شانگ، یک مفهوم جدید به نام "فرمان بهشت" معرفی شد که نقضی بر حکومت ژو بود. این دستور به عنوان یک توجیه برای ناکارآمدی حکومت ژو مطرح شد و شایستگی حاکمان را مورد سوال قرار داد.
دوک ژو اصطلاحات اولیه خورشیدی را ایجاد کرد و از مربعهای آزمایشی و ژوبی سوانجینگ استفاده کرد. این باورهای اولیه ممکن است در متونی مانند "Guicang" و "تقویم کوچک شیا" یافت شوند، که احتمالاً اولین کتب چینی هستند و از وجود سلسله شیا مشتق شدهاند.
در طول دوره بهار و پاییز، آیین کنفوسیوس از آموزههای فیلسوف چینی کنفوسیوس که خود را انتقال دهنده مجدد ارزشهای ژو میدانست، توسعه یافت. فلسفه او در زمینههای اخلاق و سیاست با تأکید بر اخلاق فردی و حکومتی، صحت روابط اجتماعی، عدالت، سنتگرایی و اخلاص است.
آیین کنفوسیوس همراه با قانونگرایی، مسئول ایجاد اولین شایستهسالاری در جهان است که معتقد است وضعیت فرد باید بر اساس تحصیلات و شخصیت، نه اصل و نسب، ثروت یا دوستی تعیین شود.
قبل از سلسله هان، بزرگترین رقبای کنفوسیوس قانونگرایی چینی و موهیسم بودند. آیین کنفوسیوس تا حد زیادی به مکتب فلسفی مسلط چین در اوایل سلسله هان تبدیل شد و پس از جایگزینی مکتب معاصر خود، یعنی هوانگ لائو، بیشتر تائوئیست شد.
قانونگرایی بهعنوان یک فلسفه منسجم، عمدتاً به دلیل رابطهاش با حکومت استبدادی غیرمحبوب کین شی هوانگ ناپدید شد، با این حال، بسیاری از ایدهها و نهادهای آن همچنان بر فلسفه چینی در سراسر سلسله هان و پس از آن تأثیر میگذارند.
محیسم، اگرچه در ابتدا به دلیل تأکید بر عشق برادرانه در مقابل قانونگرایی خشن محبوبیت داشت، اما در طول سلسله هان به دلیل تلاشهای کنفوسیوسها در تثبیت دیدگاههای خود به عنوان ارتدکس سیاسی، مورد استقبال قرار نگرفت.
دوره شش سلسله شاهد ظهور مکتب فلسفی Xuanxue و بلوغ بودیسم چینی بود که در اواخر سلسله هان از هند وارد چین شده بود. در زمان سلسله تانگ، پانصد سال پس از ورود بودیسم به چین، این دین به یک فلسفه دینی کاملاً چینی تبدیل شده بود که تحت سلطه مکتب ذن بودیسم بود. نئوکنفوسیوسیسم در طول سلسله سونگ و سلسله مینگ به دلیل ترکیب نهایی فلسفه کنفوسیوس و بودایی و حتی تائوئیستی بسیار محبوب شد.
در طول قرنهای ۱۹ و ۲۰، فلسفه چینی مفاهیمی از فلسفه غرب را ادغام کرد. انقلابیون ضد سلسله چینگ، درگیر در انقلاب شینهای، فلسفه غرب را به عنوان جایگزینی برای مکاتب فلسفی سنتی معرفی کردند.
در این دوران، محققان چینی تلاش کردند تا ایدئولوژیهای فلسفی غربی مانند دموکراسی، مارکسیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم، جمهوریخواهی، آنارشیسم و ناسیونالیسم را در فلسفه چینی بگنجانند. در جمهوری خلق چین مدرن، ایدئولوژی رسمی "سوسیالیسم اقتصاد بازار" دنگ شیائوپینگ است.
اگرچه جمهوری خلق چین از نظر تاریخی با فلسفه چین باستان دشمنی داشته است، تأثیرات گذشته هنوز هم در فرهنگ چینی ریشهدوانده است. در دوره اصلاحات اقتصادی پس از چین، فلسفه مدرن چینی در اشکالی مانند کنفوسیوسیسم جدید دوباره ظاهر شد. مانند ژاپن، فلسفه در چین به دیگ ذوب ایدهها تبدیل شده است. فلسفه چینی هنوز هم در میان مردم شرق آسیا و حتی آسیای جنوبشرقی تأثیر عمیقی دارد.
ردپای نخستین اندیشههای فلسفی در چین را میتوان در متون کهن چینی مانند "ئی چینگ" (کتاب تغییرات) و "داستان های ژو" (مجموعه ای از روایت های تاریخی و اسطوره ای) یافت. این متون، حاوی مفاهیمی مانند "یین و یانگ"، "دائو" (طریقت) و "لی" (آداب و رسوم) هستند که بعدها در مکاتب مختلف فلسفه چینی بسط و گسترش یافتند.
با این حال، نقطه عطفی در شکلگیری فلسفه چینی را میتوان دوران "صد مکتب اندیشه" (قرن ششم و پنجم پیش از میلاد) دانست. در این دوره، صدها مکتب فکری مختلف در سراسر چین ظهور کردند و به مباحثات و مناظرههای گستردهای در حوزههای گوناگون از جمله هستیشناسی، معرفتشناسی، اخلاق و سیاست پرداختند.
فهرست فیلسوفان چینی شامل شخصیتهای مهمی است که تأثیر بسزایی بر فلسفه و فرهنگ چین داشتهاند.
کنفوسیوس: به عنوان استاد بزرگ دیده میشود، اما گاهی توسط تائوئیستها مورد تمسخر قرار میگیرد.
منسیوس: پیروان کنفوسیوس با الهام از ایدهآلیسم.
ژون زی: یکی دیگر از پیروان کنفوسیوس، نزدیکتر به رئالیسم، معلم هان فی و لی سی.
ژو شی: بنیانگذار نئوکنفوسیوسیسم.
وانگ یانگ مینگ: با نفوذترین طرفدار "وضعیت ذهن".
لائوزی: بنیانگذار نیمه اسطورهای مکتب تائوئیست.
ژوانگ ژو: گفته میشود نویسنده ژوانگزی است.
Lie Yukou: که گفته میشود نویسنده Liezi است.
یانگ ژو: خودگرایی اخلاقی را مطرح کرد و یانگیسم را پایهگذاری کرد.
موزی: مؤسس مدرسه موهیست.
شانگ یانگ: بنیانگذار قانونگرا و اصلاحگر محوری شین.
هان فی: یکی از برجستهترین نظریهپردازان قانونگرایی.
لی سی: حامی و مجری اصلی قانونگرایی.
کنفوسیوسیسم، یکی از تاثیرگذارترین مکاتب فلسفه چینی است که توسط کنفوسیوس (551 – 479 پیش از میلاد) بنیان نهاده شد. این مکتب، بر اهمیت اخلاق، روابط اجتماعی، احترام به سنت و آموزش و پرورش تاکید میکند. کنفوسیوس معتقد بود که با رعایت "رεν" (نوع دوستی) و "لی" (آداب و رسوم) میتوان جامعهای آرمانی و مردمی فرهیخته و اخلاقمدار را ایجاد کرد.
تائوئیسم، مکتبی فلسفی و عرفانی است که بر مفهوم "دائو" (طریقت) به عنوان اصل و منشا کل هستی تاکید میکند. لائوتسه، بنیانگذار تائوئیسم، در کتاب " دائو ده چینگ" (کتاب دائو و德) به توصیف مفهوم "دائو" و نحوهی زیستن بر وفق مراد آن میپردازد. تائوئیسم، بر زندگی ساده، پیروی از طبیعت، رها کردن و "وِی وُ وی" (بیعملیِ هدفمند) تاکید میکند.
موهیسم، مکتبی فلسفی و سیاسی است که توسط مو دی (موسی) در قرن پنجم پیش از میلاد بنیان نهاده شد. این مکتب، بر اصول برابری و عدالت جهانی، ضدیت با جنگ و اهمیت “جهانشمولی” (universal love) تاکید میکند. موهیسم در بسیاری از جنبهها با کنفوسیوسیسم در تضاد بود و ارزشهایی مانند فایدهگرایی و عقلگرایی را ترویج میکرد.
قانونگرایی، مکتبی فلسفی و سیاسی است که بر اهمیت نظم، قانون و قدرت حکومت مرکزی برای ایجاد ثبات و امنیت در جامعه تاکید میکند. قانونگرایان بر این باور بودند که انسانها ذاتا خودخواه و قانونگریز هستند و تنها با وضع قوانین سختگیرانه و مجازاتهای شدید میتوان نظم و امنیت را برقرار کرد.
فاهِیا، مکتبی فلسفی و حقوقی است که بر اهمیت مهارتها و تخصصهای فردی، واقعگرایی و عملگرایی تاکید میکند. فاهِیا در تقابل با سایر مکاتب فلسفه چینی، به جای تمرکز بر ارزشهای اخلاقی و آرمانگرایی، بر کسب مهارت و تخصص برای موفقیت در زندگی و خدمت به جامعه توجه داشت.
فلسفه چینی فراتر از مرزهای چین نفوذ کرده و بر اندیشه و فرهنگ جوامع مختلف از جمله کره، ژاپن، ویتنام و حتی غرب تاثیر گذاشته است. مفاهیمی مانند "یین و یانگ"، "دائو"، "رِن" (نوع دوستی) و "لی" (آداب و رسوم) در فرهنگ و ادبیات بسیاری از ملل جهان رسوخ پیدا کردهاند.
فلسفه چینی نقشی اساسی در شکلگیری فرهنگ و اندیشه در شرق آسیا ایفا کرده است. در کره، فلسفه چینی به ویژه کنفوسیوسیسم، به عنوان ایدئولوژی رسمی دولت در طول سلسلههای مختلف مورد استفاده قرار میگرفت. در ژاپن، فلسفه چینی با مذهب شینتو آمیخته شد و مکتب فکری "ذن" را پدید آورد که تا به امروز نیز در فرهنگ ژاپنی جایگاهی ویژه دارد.
فلسفه چینی در قرن هجدهم میلادی به اروپا راه یافت و توجه بسیاری از اندیشمندان غربی را به خود جلب کرد. فیلسوفانی مانند ولتر، لایبنیتس و گوته از فلسفه چینی در ایدههای خود الهام گرفتند. در دوران معاصر، فلسفه چینی به عنوان منبعی برای معنویت و خرد در دنیای مدرن مورد توجه قرار گرفته است.
هنر رزمی: بسیاری از هنرهای رزمی مانند تای چی، کونگ فو و جودو ریشه در فلسفه چینی دارند.
طب سنتی چینی: طب سنتی چینی که بر اساس مفاهیمی مانند "یین و یانگ" و "چی" استوار است، در بسیاری از نقاط جهان مورد استفاده قرار میگیرد.
فنگ شویی: فنگ شویی، که به عنوان "هنر چیدمان" نیز شناخته میشود، بر اساس فلسفه چینی و مفاهیمی مانند "یین و یانگ" و "چی" است و برای ایجاد تعادل و هماهنگی در محیط زندگی به کار میرود.
فلسفه چینی در دنیای مدرن با چالشهایی روبرو است. برخی از منتقدان معتقدند که فلسفه چینی با ارزشهای مدرن مانند دموکراسی و حقوق بشر سازگار نیست. برخی دیگر نیز معتقدند که فلسفه چینی过于理论化 و کاربردی نیست.
با وجود چالشها، فلسفه چینی به عنوان منبعی غنی از خرد و معنویت همچنان مورد توجه بسیاری از مردم در سراسر جهان است. فلسفه چینی میتواند به ما در درک بهتر خود و جهان و یافتن راههایی برای زندگی بهتر کمک کند.
1. فلسفه چینی چه زمانی پدیدار شد؟
ردپای نخستین اندیشههای فلسفی در چین را میتوان در متون کهن چینی مانند "ئی چینگ" (کتاب تغییرات) یافت که قدمت آن به حدود هزاره دوم پیش از میلاد برمیگردد. با این حال، نقطه عطفی در شکلگیری فلسفه چینی را میتوان دوران "صد مکتب اندیشه" (قرن ششم و پنجم پیش از میلاد) دانست.
2. مکاتب اصلی فلسفه چینی کدامند؟
مکاتب اصلی فلسفه چینی عبارتند از: کنفوسیوسیسم، تائوئیسم، موهیسم، قانونگرایی و فاهِیا. هر یک از این مکاتب به جنبهای خاص از هستی، انسان و جامعه میپردازند.
3. تاثیر فلسفه چینی بر جهان چگونه بوده است؟
فلسفه چینی فراتر از مرزهای چین نفوذ کرده و بر اندیشه و فرهنگ جوامع مختلف از جمله کره، ژاپن، ویتنام و حتی غرب تاثیر گذاشته است. مفاهیمی مانند "یین و یانگ"، "دائو"، "رِن" (نوع دوستی) و "لی" (آداب و رسوم) در فرهنگ و ادبیات بسیاری از ملل جهان رسوخ پیدا کردهاند.
4. آیا فلسفه چینی با دنیای مدرن سازگار است؟
برخی از منتقدان معتقدند که فلسفه چینی با ارزشهای مدرن مانند دموکراسی و حقوق بشر سازگار نیست. اما در عین حال، فلسفه چینی میتواند به ما در درک بهتر خود و جهان و یافتن راههایی برای زندگی بهتر کمک کند. ارزشهای محوری فلسفه چینی مانند احترام، تعادل و هماهنگی همچنان در دنیای مدرن کاربرد دارند.
5. چگونه میتوان فلسفه چینی را مطالعه کرد؟
منابع مختلفی برای مطالعه فلسفه چینی وجود دارد. کتابهای متعددی در مورد فلسفه چینی به زبان فارسی ترجمه شدهاند. همچنین میتوانید از مقالات علمی، وبسایتهای معتبر و دورههای آموزشی آنلاین برای آشنایی با فلسفه چینی استفاده کنید.
فلسفه چینی دریچهای به سوی خرد و معنویت باستانی است. این فلسفه با مفاهیم عمیق و آموزندهای که دارد، میتواند به ما در درک بهتر خود و جهان و یافتن راههایی برای زندگی بهتر کمک کند. فلسفه چینی گنجینهای ارزشمند است که باید آن را حفظ و گرامی داشت.