عصر ایران؛ مهدی مالمیر- چند سالی است که دیدن قربان صدقه رفتن گربه های خیابانی مردان و زنان حیوان دوست به صحنه ای رایج و هر روزه تبدیل شده است.
شاید اگر در اوایل دهه شصت به ما کودکان آن روزگاران می گفتند روزی خواهد رسید که شمار نه چندان کمی از همشهری ها و هموطنان در همین کوچه ها و خیابان های خودمان، زنبیل خرید و کیف و کلاه را به کناری می نهند و دوزانو در برابر گربه ای ژولیده می نشینند و قربان صدقه چشمان و پنجه های او می روند، با خنده بی عنان ما رو در رو می شد و شاید در حالی که به قوه تخیل او درود می فرستادیم در دل به عقل او شک می کردیم.
ر وزگار اما طُرفه ها در آستین دارد. حالا امروز گربه های خیابانی گهگاه حال و روز بهتری از بی خان و مان ها و کوچه خواب های شهرهای مان پیدا کرده اند. شاهد اینکه: نگارنده این خطوط یکی از همین روزهای پس از تعطیلات عید نوروز به پارکی در مرکز تهران رفته بود. در هنگام قدم زدن و به مشام کشیدن هوای شهداگینِ مالامال از عطر یاس، صحنه ای بوالعجب دید!
زوج جوانی که بسیار محترم به نظر می رسیدند، با کیسه ای بزرگ در دست هر دو،در حال سرک کشیدن به کنج و کنار پارک بودند.
کنجکاوی نگارنده بیدار شد. کمی در احوالاتشان دقیقتر شدم. زوج از کنار مرد میان سالی که ازوجنات اش کاملا مشهود بود که از شمار کارتون خواب های شهر است گذشتند اما وقتی گربه ای نزدیک آنها شد، دست یکی از زوج ها آرام درون کیسه خزید و چندین قطعه از گوشت مرغ برای گربه پرتاب کرد. گربه محتاطانه نزدیک آمد و با ولع مشغول بلعیدن قطعه های گوشت مرغ شد!
زن و مرد محترم زانو زدند و دستی بر سر و گوش گربه کشیدند و رضایت مندانه به سمت دیگر پارک رفتند احتمالا به امید یافتن گربه ای دیگر و مهمان کردن او به بُرش های لذیذی از گوشت مرغ!
تا اینجای کار می شُد از این صحنه گذشت اما نگاه مرد بی خان و مان به سکنات و رفتار زوج جوان خاطره ای از یاد نرفتنی برای نگارنده این خطوط رقم زد! نگاهی عجیب: آمیزه ای از نفرت و خشم و رنجیدگی از بی اعتنایی همنوع به شرایط رقت بارش!
انسان گرسنه بر خلاف حیواناتی مثل سگ و گربه، بسیار خطرناک است. بسیار بعید است سگ و گربه ای از گرسنگی در شهرهای بزرگ که دورریزغذا بالا است، تلف شود.
دست کم می شود بر این نکته توافق داشت که گربه گرسنه به هیچ رو برای انسان خطر جدی به حساب نمی آید. در دوران قحطی های بزرگ سگ ها و گربه ها از توان تاب آوری بیشتری نسبت به انسان ها برخوردارند و انسان ها در مراحل آخر دوران قحطی به ذبح و خوردن گربه ها و سگ ها روی آورده اند.
طرفه اینکه این انسان ها بودند که در بادی امر و در دوران نوباوگی تاریخ از حیوانات کمک گرفتند برای زنده ماندن. به عبارت بهتر؛ این انسان ها بودند که دریافتند می توانند از مو و پشم حیوانات تن پوشی برای خود بیافرینند و خود را از سرما محفوظ بدارند. حیوانات غیر خانگی سالیان سال چه در جنگل ها وچه در شهرهای بزرگ نه تنها از خود مراقبت کرده اند که در بسیاری از موارد الگوی انسان ها برای مدیریت و کنترل زندگی اش بوده اند.
تبعات غذا دادن به حیوانات غیر خانگی بسیار جدی است. دخالت در گردش طبیعی زیستی حیوانات و کمک به زاد و ولد بی رویه گربه ها و سگ های خیابانی پیامدهای بسیار قابل ملاحظه برای شهرها در پی دارد.
ازدیاد بی رویه این حیوانات برای شهرهای ما که از نظر معماری و خیابان کشی جایی برای حیوانات خیابانی در نظر نگرفته است می تواند مشکلات چندی به بار آورد.
تصادف این حیوانات با خودرو ها می تواند صحنه های دلخراشی به ویژه برای کودکان پدید آورد. آلودگی صوتی تولید شده از سوی این حیوانات در برخی از فصل های سال نیز بسیار جدی است به خصوص در شهرهای ما که از نظر الودگی صوتی هیچ چیزی کم ندارد!
در کشورهای ثروتمند که از تاریخ طولانی از هم زیستی با حیوانات برخوردارند قوانین چندی برای کنترل حیوانات گذرانده شده است. مثلا در کشور آلمان پرورش دهندگان سگ تنها می توانند سالی یک بار و در مجموع در طول عمر حیوان سه بار از حیوان توله کشی کنند.
در کشور ما قانون ویژه ای برای کنترل تولید مثل و مدیریت حیوانات خانگی وجود ندارد وشوربختانه به نظر می رسد اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، در اینده معضل حیوانات ولگرد به مشکلی بسیار جدی بدل خواهد شد.
چنان که گفته آمد، در کشورهای ثروتمند که تاریخ درازی از هم زیستی با حیوانات دارند، سال ها بده بستان بین انسان و حیوانات سبب ساز فرهنگی شده از افراط و تفریط در این زمینه جلوگیری می کند.
افزون بر اینکه کشورهای ثروتمند که بر پایه انسانگرایی رشد و توسعه یافته اند؛ انسان را مدار همه چیر می دانند. به عبارت دیگر، در شهرهایی که مردمان اش به حیوان نوازی مشهورند، به نظر نمی رسد، این حیوان نوازی به زیان فقرا و نادیده گرفتن فقر مشهود همسایه و همشهری در شهر ها صورت پذیرد. انسان آن زمان به «حیوان نوازی» روی آورد که به درجه ای از برخورداری رسید.به تعبیر زیبای این مثل فارسی: اول لب بود که دندان آمد!
نگارنده این سطور نمی داند نگاه آکنده از نفرت آن مردم میان سال بی خان و مان در پارک، کِی و چگونه گریبان مرد و زنی در کوچه ای تاریک را با هدف زور رُبایی می گیرد! کدام مغازه یا خانه با نگاه نفرت آلود آن مرد گرسنه غارت خواهد شد و... اما می شود با اولویت بخشیدن به انسان هایی که حالا به هر دلیلی از چرخه سالم زندگی به دور افتاده اند، کمی از حجم حوادث غمبار و وحشتناک صفحه حوادث روزنامه ها و سایت های خبری کاست.
هیچ حیوان ولگردی توانایی زور رُبایی از سر گرسنگی را ندارد اما چنان که دیده و تجربه کرده ایم، از انسان گرسنه و سرخورده و تحقیر شده هیچ چیز بعید و دور نیست!