شهید حاجرحیمی که از سال ۱۳۵۹ در کسوت مربی و از پادگان امام حسین(ع) کار خود را آغاز کرده بود، مربی بسیاری از سران مقاومت و حزب الله بود و در جنگ ۳۳ روزه هم حضور داشت.
به گزارش تسنیم، ۱۳ فروردین ماه امسال و در جریان حمله رژیم صهیونیستی به ساختمان بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق هفت نفر از مستشاران کشورمان در سوریه به شهادت رسیدند، یکی از این شهدا که قبلاً هیچ تصویری و نامی از او در رسانهها منتشر نشده بود «سردار محمدهادی حاجرحیمی» بود.
شهید حاجرحیمی که از سال ۱۳۵۹ در کسوت مربی و از پادگان امام حسین(ع) کار خود را آغاز کرده بود، رفته رفته مسیر تعالی و تحول را طی کرد تا اینکه به فرماندهی یکی از مهمترین ردههای نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی یگان نیروهای مخصوص امام علی(ع) رسید و مبدأ تحولات بسیاری در این یگان و در پرورش رزمندگان جبهه مقاومت شد.
پس از شهادت سردار حجازی، ایشان به سمت معاون هماهنگکننده نیروی قدس منصوب شد و پس از چند سال در حالی که مسئولیت بالاتری داشت با اصرار خودش قرار شد جانشین سردار شهید علی زاهدی در منطقه سوریه شود.
بخش هایی از گفتگوی تسنیم با سردار اکبر رحیمی مسئول سابق آماد و پشتیبانی نیروی قدس سپاه بهمناسبت چهلمین روز شهادت سردار حاجرحیمی، را بخوانید؛
***
*ایشان تهدید امنیتی داشت یعنی اسرائیلیها ایشان را میشناختند؟
بله ایشان آدم موثری بود، آدمهایی که در این سمت هستند، دشمنان رویشان مطالعه و اطلاعاتشان را دارند به اضافه اینکه آقای حاج رحیمی شخصت تاثیرگذاری داشت و مربی بسیاری از سران گروههای مقاومت بود.
*فرماندهی در این سطح چطور آنقدر گمنام بود؟
این از خصوصیات اخلاقیشان بود، خودش میخواست اسمی از او نباشد، ما هم که میگفتیم خجالت میکشید. خیلی به زیارت ائمه(ع) علاقه داشت و مشهد هم زیاد میرفت. هر وقت هم برای ماموریت به سوریه و عراق میرفتیم میگفت برویم زیارت کنیم یک امین الله بخوانیم و بعد برویم.
*شهید حاج رحیمی در جنگ ۳۳ روزه هم نقش داشتند؟
بله ایشان هم در آموزش نیروهای جبهه مقاومت و حزب الله نقش داشت و هم اینکه خوشان هم در این نبرد حضور داشتند. اینجور افراد در سازمان همواره مثمرثمر هستند، شما نگاه کنید یک آدمی مثل حاج رحیمی در این نیرو راه برود نفس بکشد وقتی جوانها تواضع و تدین این آدم و عشق به ولایت و ولایت پذیری او را میبینند از او الگو میگیرند.
*شما چطور مطلع شدید ایشان شهید شدهاند؟
من در فضای مجازی دیدم که خبری منتشر شد که چند دقیقه پیش سوریه را زدند. بعد همین که عکس را دیدم گفتم احتمالا سفارت را زدهاند. سریع با بچهها تماس گرفتم که ببینید حاج رحیمی هم در ساختمان بوده یا نه. با منطقه تماس گرفتم و فهمیدم ایشان شهید شده است. خیلی لحظه بدی بود.
دو روز قبل از اینکه برود با هم بودیم، من یک کاری با او داشتم گفتم که فلان کار را میخواهم انجام بدهم چکار کنیم؟ گفت بگذار من بروم و ۱۳ فروردین برمیگردم این مطلب را با هم حل میکنیم.
*یکی از سوالهایی که پیش میآید این است که با وجود این تهدیدات، چطور فرماندهانی در این سطح به مناطق پرخطر اعزام میشوند؟
آقای حاج رحیمی آدم عافیت طلبی نبود، ایشان اینجا که بود پست بالا و مسئولیت مهمی را داشت ولی وقتی که احساس میکند منطقه به او احتیاج دارد و باید به آنجا برود تابع امر ولایت میشود.
آقای زاهدی با او صحبت کرده بود گفته بود من اینجا تنها هستم و کسی را ندارم بیا اینجا به من کمک کن و ایشان هم قبول کرده بود. اگر به ما باشد میگوییم اینجا پست بالاتری داریم و راحتتریم و پیش زن و بچه خود هستم ولی ایشان میپذیرد و میآید و با آقای قاآنی صحبت میکند که من آمادگی رفتن به منطقه را دارم؛ یعنی زمانی که حس میکند نیاز به او هست، پست بالاتر و موقعیت بهتر و راحتتر را رها میکند و به منطقه میرود.
این هم به انتخاب خودش بوده و هیچ اجباری هم نبوده است. خودش اصرار میکرد که اجازه بدهید من به منطقه بروم و آنجا مثمرثمرتر از اینجا هستم. آدمهایی که عملیاتی هستند دائم دوست دارند در منطقه باشند و گوشه نشین نیستند؛ یعنی میخواهند بروند و دستی بر آتش داشته باشند. به همین خاطر پذیرفت که پست اینجا را تحویل بدهد و به یک منطقه خاص برود و آنجا ماموریت انجام دهد. میگفت اکبر من عشقم این است در منطقه باشم و بتوانم کمکی کنم.